معرفی کتاب کولاک اثر ماری ونتراس مترجم محمود گودرزی

کولاک

کولاک

ماری ونتراس و 1 نفر دیگر
4.0
10 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

12

خواهم خواند

19

ناشر
خوب
شابک
9786227543889
تعداد صفحات
211
تاریخ انتشار
1402/1/31

توضیحات

        دختری جوان به نام بس وظیفه‌ی مراقبت از پسربچه‌ای را به عهده دارد که به دلایلی نامشخص در کولاک بیرون رفته و گم شده است. هم‌زمان با بس که ماجرای گم‌شدن بچه و جست‌وجویش را روایت می‌کند، اشخاص دیگر هر کدام تکه‌های معمایی را تکمیل می‌کنند که خواننده رفته‌رفته با عمق فاجعه‌آمیزش آشنا می‌شود.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کولاک

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کولاک

خاطرات جنگ خوکدوئلغنچه ها را بچین بچه ها را به گلوله ببند

کتاب‌های که یواشکی سر کار خواهم خواند🥸

13 کتاب

به نسبت شغلم واقعا ادم سرشلوغی هستم و خب تصمیم گرفتم توی وقت‌های که به زحمت توی مدرسه گیرم میاد برای تمدد اعصاب کتاب بخونم. نشری که انتخاب کردم نشر خوب بود. به چند دلیل: اول_ من تعداد زیادی کتاب میخواستم که بتونم یکجا بخرم و خیلی بهم فشار مالی نیاد، یه گشت ریزی که انجام دادم دیدم نشر خوب این دوتا ویژگی رو باهم داره. دوم_ واجب بود کتابها جیبی باشن حتما، که توی جیب مانتوی کاریم جا بشن 🤌✨ سوم_نمیخواستم کتاب شناخته شده که دست همه هست بخونم، چیزای جدیدی میخواستم که قفل یه سری مراحل ذهنی برام باز بشه. چهارم_ اولین کتابی که از این نشر خوندم دیار اجدادی بود، ترجمه و محتوای کتاب قانعم کرد که می‌تونم تجربه مثبت و خوبی با این نشر داشته باشم. پنجم_ من ادمی نیستم که مستقیم یقه دانش آموزام رو بگیرم و بگم کتاب بخوووون( واقعا وقت نمی‌کنم) پس به جای بالا منبر رفتن، می‌تونم کتاب به دست برم سرکار تا ببینن و کنجکاو بشن( البته نباید ازم بپرسن چون من مثل آب خوردن اسپویل میکنم🥸✨) پ‌ن: خوندن کتاب کوتاه یکی از طاقت فرسا ترین کارهای زندگیمه، پس میخوام برام آسون‌تر بشه.

166

یادداشت‌ها

          کتابی که تنها از روزی جلد انتخابش کردم.
کولاک،
برف،
درخت های سر به فلک کشیده،
 آسمان سرخ، 
و آدمیزاد.
آدمیزادی  که در حالیکه میخواد با طبیعت اخت بگیره علیه طبیعت میشه.
شاید هم این طبیعت باشه که علیه آدمیزاد بلند میشه؟
طبیعتی که تنها یک چهره داره. 
کولاک و طوفان، صخره های یخی و حیوانات شکاری.
همه میدونن باید مراقب بود. باید جنگید. باید ترسید.
اما در مقابل انسان چند چهره چطور؟
شاید به همین دلیل طبیعت هیچ گاه دلش نمی‌خواست انسان رو درون خودش بپذیره.
داستان درباره‌ی آدم هایی هست که هر کدوم از گوشه از جهان گریخته بودند.
از تمدن، 
از دیگر آدم‌ها،
و از داستان های خودشون. 
آدم هایی که توی فرار از همه ی اینها موفق بودن اما در فرار از کابوس ها،فرار از فریادهای ذهن،فرار از حسرت ها و پشیمونی هاشون، شاید نه.
آدم هایی که انگار سختی برف و سرما و زندگی در آلاسکا رو گاهی مثل بهشتی در مقایسه با جهنم بین آدم ها درنظر میگرفتن و گاهی جهنمی برای مجازات خودشون.
داستانی که فقط در چند ساعتِ آخرین طوفان زمستان رقم میخورد.
طوفانی که وقتی همه چیز رو زیر لایه های برف پنهان میکرد، راز ها، سایه ها و داستان آدم ها رو آشکار میکرد.
داستانی که از نظر من سفری بود که  مسیر جذاب تری از مقصدش داشت
و به شما این توانایی رو میداد که هم سفر هر کدوم از مسافرها بشین،
سوار ماشینشون بشین ،منظره هایی که اونها با دست نشون میدن رو تماشا کنین و داستانشون رو بشنوین.
برای تجربه چنین سفرهایی پیشنهاد می‌کنم این داستان رو بخونین.
        

2