گوژپشت نتردام

گوژپشت نتردام

گوژپشت نتردام

ویکتور هوگو و 1 نفر دیگر
4.0
46 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

6

خوانده‌ام

115

خواهم خواند

79

کتاب حاضر، رمانی تخیلی است که در آن در قرن پانزدهم در شهر پاریس، دختر جوان کولی زیبایی به نام «اسمرالدا» با بز کوچک خود می رقصید و برنامه اجرا می کرد. «کلود فرولورئیس» قبیله «نتردام» که عاشق «اسمرالدا» شده بود با کمک مردی به نام «کازیمودو» سعی در دزدیدن دختر دارد که ناکام می ماند. چندی بعد فردی به نام «فوبوس» که توانسته بود «اسمرالدا» را مغلوب خود کند توسط «کازیمودو» به قتل می رسد و با ناعدالتی هرچه تمام تر «اسمرالدا» را به جرم قتل به اعدام محکوم می کنند.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به گوژپشت نتردام

ندبه [نمایشنامه]تصویر دوریان گریداستان فلسفه

کتابهای مطالعه شده در سال ۱۴۰۱

63 کتاب

خب به رسم هر سال ، پایان سال لیستی از کتاب هایی که در این سال خوندم رو میذارم تا اگر کسی خواست بتونه استفاده کنه... سال قبل هم اینکار رو کردم و خیلی مورد استقبال قرار گرفت... امسال بیشتر به بازخوانی آثاری گذشت که در گذشته و دوران نوجوونی خونده بودم و چیزی ازشون به یاد نداشتم و یا احتیاج بود که دوباره بخونم و با دید امروز بهشون نگاه کنم...فکر می‌کنم در سال جدید هم همین رویه رو ادامه بدم... این هم لیست آثار مطالعه شده توسط من در سال ۱۴۰۱ ۱- کمدی الهی - برزخ - دانته ۲- ابرها - آریستوفان- نمایشنامه ۳- کمدی الهی - بهشت - دانته ۴- فرزندان هراکلس- اوریپید - نمایشنامه ۵- رویا - الکساندر دوما - رمان ۶- پاییز سرد - ایوان بونین - داستان کوتاه ۷- پرستار - ایوان بونین - داستان کوتاه ۸- شوالیه دارمانتال- الکساندر دوما - رمان ۹- نفوس مرده - بولگاکوف- نمایشنامه ۱۰ - قفقاز - ایوان بونین - داستان کوتاه ۱۱- دختر نائب السلطنه- الکساندر دوما - رمان ۱۲- سه خواهر - آنتون چخوف - نمایشنامه ۱۳- رودین - تورگنیف - رمان - بازخوانی ۱۴- ایوانف - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۵- جادوگر - توماس میدلتون - نمایشنامه - بازخوانی ۱۶- تراژدیهای کوچک - پوشکین - نمایشنامه - بازخوانی ۱۷ - دایی وانیا - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۱۸ - دادگاه ویژه - واینوویچ - نمایشنامه- بازخوانی ۱۹ - کالیگولا - آلبرکامو - نمایشنامه ۲۰ - باغ آلبالو - چخوف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۱ - شاه اوبو - آلفرد ژاری- نمایشنامه - بازخوانی ۲۲ - یک ماه در دهکده - تورگنیف - نمایشنامه - بازخوانی ۲۳ - روسیه - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۴ - دربند - ایوان بونین - داستان کوتاه ۲۵ - ازدواج اجباری - مولیر - نمایشنامه ۲۶ - دوئل - چخوف - داستان کوتاه ۲۷- هفته مقدس - چخوف - داستان کوتاه ۲۸ - دانشجو - چخوف - داستان کوتاه ۲۹ - خواننده اپرا - چخوف - داستان کوتاه ۳۰ - ضربه - چخوف - داستان کوتاه ۳۱ - ویلون روتشیلد - چخوف - د. کوتاه ۳۲ - پلیس - مروژک - نمایشنامه ۳۳ - محاکمه ژان دارک در روان - برشت - نمایشنامه ۳۴ - پی یر و ژان - گی دو موپاسان- رمان ۳۵ - فیلوکتتس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۶ - زنان تراخیس- سوفوکل- نمایشنامه ۳۷ - الکترا - سوفوکل - نمایشنامه ۳۸ - آژاکس - سوفوکل - نمایشنامه ۳۹ - گابریل لامبر- الکساندر دوما - رمان ۴۰ - آداب کتاب خواری - احسان رضایی ۴۱ - بازرس - گوگول - نمایشنامه ۴۲ - ته خیار و ۲۸ داستان کوتاه دیگر - هوشنگ مرادی کرمانی ۴۳ - کوری عصاکش کوری دیگر - هوفمان- نمایشنامه ۴۴- هیپولیت- اوریپید - نمایشنامه ۴۵ - هلن - اوریپید - نمایشنامه ۴۶- آلسست - اوریپید - نمایشنامه ۴۷ - ایون - اوریپید - نمایشنامه ۴۸ - یک زندگی - گی دوموپاسان - رمان ۴۹ - انتقام دیونوسوس - سوفوکل پیامبر - محمدرضایی راد - تئوری ۵۰ - آلیورتویست- چارلز دیکنز- رمان ۵۱- نگهبان مقبره- کافکا - د. کوتاه ۵۲ - جستاری در تراژدی یونان - کیوان میر محمدی ۵۳- زورو - جانستن مک کالی - رمان ۵۴- کاهنه های باکوس یا باکخانت ها - اوریپید - نمایشنامه ۵۵- زندگی در لندن - چارلز دیکنز - دست نوشته ۵۶ - چمدان - بزرگ علوی - مجموعه داستان کوتاه ۵۷- مهاجران - مروژک - مجموعه ۴ نمایشنامه کوتاه ۵۸ - سفرهای گالیور - جاناتان سوئیفت- رمان ۵۹ - وحشی - چخوف - نمایشنامه ۶۰ - جزیره گنج - استیونسن- رمان ۶۱ - آشنایی با داستایفسکی - پل استرن - بیوگرافی ۶۲- معمای عنکبوت نقره ای - رابرت آرتور ۶۳- مسافرخانه سرخ - بالزاک - د. کوتاه ۶۴- ادبیات و سنت های کلاسیک روم و یونان - ۲ جلدی - گیلبرت ۶۵ - مجموعه داستان های کوتاه پوشکین ۶۶- حکایت بانوی آزرده - جاناتان سوئیفت - مجموعه داستان کوتاه ۶۷- مانفرد - لرد بایرون - منظومه ۶۸ - الهه انتقام - آگاتا کریستی - رمان ۶۹ - دکتر جکیل و مستر هاید - استیونسن- رمان ۷۰ - دیزی میلر - هنری جیمز - رمان ۷۱ - بوطیقای ارسطو - بازخوانی ۷۲ - جعبه مقوایی - مجموعه داستان های شرلوک هلمز - آرتور کانن دویل ۷۳ - استاد سن پترزبورگ - کوتسی- رمان ۷۴- زائر افسون شده - لسکوف - رمان - بازخوانی ۷۵ - طاعون سرخ - جک لندن - رمان ۷۶ -تربیت اصولی - کورت ونه گات - داستان کوتاه ۷۷- چیستی هنر - هنفلینگ- تئوری ۷۸- نمایشنامه های یونان - آیرا مارک میلن - تئوری ۷۹ - گوژپشت نتردام - ویکتور هوگو - رمان - بازخوانی ۸۰ -کورها - موریس مترلینگ- نمایشنامه ۸۱ - گفتگو با نجف دریابندری ۸۲ - قهوه خانه - کارلو گولدونی - نمایشنامه - بازخوانی ۸۳ - دلاوران زابل ، رستم و اسفندیار - بهرام داهیم - رمان - بازخوانی ۸۴ - باغ وحش شیشه ای - تنسی ویلیامز - نمایشنامه - بازخوانی ۸۵ - تئاتر- میرزا ملکم خان ناظم الدوله - نمایشنامه ۸۶ - زندگینامه تحلیلی فردوسی - شهبازی- بیوگرافی ۸۷ - خونبهای اسفندیار - فواد فاروقی - رمان - بازخوانی ۸۸ - شطرنج باز - اشتفن زوایگ - د. کوتاه ۸۹ - مزرعه ی حیوانات- جورج اورل - رمان ۹۰ - دو خویشاوند شریف - شکسپیر - نمایشنامه - بازخوانی ۹۱- شاهنامه ی ابومنصوری - محمد دهقانی ۹۲ - امپراتور جونز - اونیل - نمایشنامه - بازخوانی ۹۳ - دریای عشق - الکساندر دوما- رمان ۹۴ - دون کارلوس -شیلر- نمایشنامه - بازخوانی ۹۵ - سیاوش - عباس قاسمی - رمان - بازخوانی ۹۶ - ملکه آن - میشل زواگو - رمان - بازخوانی ۹۷ - ابلوموف - مارسل کوولیه- نمایشنامه - بازخوانی ۹۸ - رازی در میان نیست - پیتر بروک - تئوری ۹۹ - حماسه های ایرانی از اوستا تا شاهنامه - مهرداد بهار ۱۰۰- بیابان - چخوف - داستان کوتاه ۱۰۱- هراس - پیر کورنی- نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۲- پانته آ - فواد فاروقی - رمان ۱۰۳- مرد کوچک - گالزوورثی- ۴ نمایشنامه - بازخوانی ۱۰۴- تائیس- منوچهر مطیعی - مجموعه د. کوتاه ۱۰۵- در برابر استبداد - تیموتی اسنایدر

پست‌های مرتبط به گوژپشت نتردام

یادداشت‌های مرتبط به گوژپشت نتردام

            قطعا یکی از شاهکارهای تاریخ ادبیات جهان و قرن نوزدهم همین اثر زیباست.
قبلا با ترجمه جواد محبی این کار رو خونده بودم که اصلا و ابدا به پای ترجمه جناب پارسایار نمیرسه. 
انگار داشتم کتاب جدیدی میخوندم. توضیحات و مقدمه کتاب به شدت خوب بود و نثر روونی هم داشت این ترجمه و همین نکته اهمیت مترجم رو میرسونه.
کتاب در دوره لویی یازدهم و قرن پانزدهم فرانسه میگذره و از معدود رمان هاییه که نقش اصلی یک مکانه نه یک فرد.
کلیسای نتردام.
داستان خیلی گیرا و جذابه و یک تراژدی به تمام معناست. زندگی همه کاراکترها یک تراژدیه.
یک فصل کامل و حدود ۵۰ صفحه اختصاص به پاریس اون دوره داره و ویکتور هوگو با قلم جذابش جوری براتون پاریس رو به تصویر میکشه که انگار در زمان سفر کردید و حیرت میکنید از این میزان اطلاعاتی که ویکتور هوگو از پاریس اون دوره داشته و همین نکته خودش باعث میشه که بیشتر درک کنیم که چقد این کتاب ارزشمنده.
برای ما دوستداران کتاب هم فصلی کاملا اختصاص داره به صنعت چاپ و اینکه چطوری کتاب باعث شد که تفکر آدم به جای اینکه در معماری نمود پیدا کنه ، در کتاب ثبت میشه .
و مخصوصا این نکته بیشتر تبیین میشه که کتاب جای خرافات و خرد جای حماقت رو میگیره.
گوژپشت نتردام علاوه بر داستان جذاب و ادبیات خوبی که ارائه میده ، مثل یک ماشین زمان عمل میکنه و شمارو به فرانسه قرون وسطی میبره تا از پاریس و کلیسای نتردام در اون عصر دیدن کنید.
جذاب نیست این سفر؟
          
            به نام او

 گوژپشتِ نتردام اولین اثری بود که به صورت کامل از ویکتور هوگوی بزرگ خواندم، پیش از این بینوایان را در سالهای نوجوانی نیمه‌کاره رها کرده بودم، ای کاش مجالی می‌یافتم درباره انتخاب‌های غلط در سالهای نوجوانی یادداشتی بنویسم، و متاسفانه هنوز عزمم را جزم نکرده‌ام تا بینوایان را به صورت کامل بخوانم ولی گوژپشت کافی‌ست تا بگویم ویکتور هوگو نویسنده محبوب من است و با چه نویسنده حکیم و اندیشمندی روبرو هستیم.

یکی از دلایلی که از هوگو کمتر خوانده‌ام این است که آثارش ترجمه‌های چندان خوبی ندارد. فی‌المثل تا پیش از انتشار این کتاب، نسخه خوبی از گوژپشت نتردام در بازار موجود نبود. و خب انتشار این کتاب سبب شد که ترغیب شوم آن را بخوانم، البته ضمن احترام به جناب پارسایار در بین مترجمان زبان فرانسه ایشان مترجم محبوبم نبودند و نثر ایشان را چندان دوست نداشتم ولی گوژپشت یک شگفتانه بود، واقعا توقع چنین متن فخیم و در عین حال خوشخوانی را نداشتم.

و اما رمان، نامِ اصلی رمان نتردام پاریس است و شخصیت اصلی کلیسای نتردام است. هوگو با استادی تمام -جالب است که او در بیست و هفت سالگی اولین شاهکارش را آفریده- پاریس قرن پانزدهم را ترسیم می‌کند، هوگو نود سال پیش از جیمز جویس و اولیسش رمانی می‌نویسد که شخصیت اصلی آن نه یک فرد بلکه یک مکان جغرافیایی است، پاریس در این رمان شخصیت دارد، نقاط تاریک و روشن دارد و شخصیتهای داستانی در نسبت با آن معنا می‌گیرند، و در راس همه آنها کوزیمودو یا همان گوژپشت است که گویا با نتردام یکی شده و با آن معنا پیدا می‌کندو دیگر شخصیت اصلی داستان، اسمرالدا به شکلی دیگر.

هوگو یک حکایت‌گوست او در هر فصل از کتاب حکایتی تازه از یک شخص، یک مکان و یا حتی خود پاریس و معماریش تعریف می‌کند او در بخش سوم کتابش پنجاه صفحه تمام فقط از پاریس و نتردام و سیر تاریخی آنها می‌گوید بخشی که شاید برای کسانی که به رمان مدرن عادت کرده‌اند ملال‌آور باشد ولی کسی که گوهرشناس باشد از سطر سطر آن لذت می‌برد و از این میزان دقت و تحلیل تیزبینانه  شگفت‌زده می‌شود، خلاصه اگر حال و حوصله یک اثر کلاسیک آن هم با پایانی غم‌انگیز و در عین حال تکان‌دهنده را دارید این رمان را از دست ندهید.

در آخر بخشی از تحلیل فوق‌العاده دقیق هوگو درباره پاریس را آورده‌ام که اگر نیک بنگریم درباره تمام پایتخت‌ها صدق می‌کند :

«از سال ۱۳۶۷ به بعد شهر چنان گسترش یافت که، به ویژه در کرانه راست، نیازی به حصار تازه پیدا کرد. شارل پنجم حصار تازه را ساخت. اما شهری چون پاریس به‌سان رودی است که پیوسته طغیان کند. همین شهرها هستند که پایتخت می‌شوند. این شهرها به مثابه قیفی هستند که همه جریانات جغرافیایی و سیاسی و اخلاقی و فکری یک کشور و همه تمایلات طبیعی یک ملت بدانها منتهی می‌شود. اینها به تعبیری چاه‌های تمدن‌اند، و فاضلاب‌هایی هستندکه تجارت، صنعت، جمعیت، هرآنچه تراوش می‌کند، هرآنچه حیات دارد، هرآنچه روح یک ملت است، قطره به قطره، سده به سده، در آنها پیوسته تصفیه و روی هم انباشته می‌شود.»
          
            تاریخ داستان مربوط به قرن ۱۵ام است، زمانی که جادوگران را اعدام یا به آتش میکشیدند، حیوانات را به جرم اینکه شیطان در جلدشان نفوذ کرده اعدام می‌کردند و کلیسا قدرتی داشت که یک کشیش می‌توانست با بدترین خطاها و کارهای شیطانی خود را از قانون برهاند..در دو سوی داستان ما یک طرف کولی بی‌گناهی را داریم که به جرم جادوگری و آدم کشی محکوم به اعدام به همراه بزش شده بود و در سوی دیگر کشیش به ظاهر خداپرست و دینداری را داریم که شیطان و خباثت در او نفوذ کرده بود و گناهکار به کشتن ادمی بود و چون کشیش بود کسی به او شکی نمی‌برد.. یک سو زشتی به تمام معنا را داریم که بی دلیل همه از او بیزارند و او را از خود می‌رانند و سوی دیگر زیبایی به تمام معنا را داریم که به جرم کولی بودن و به اتهام جادوگر بودن همه از او بیزار بودند. ما شاهد عشقی دیوانه وار هستیم که محکوم به فنا و نابودی است و انسانهای زیادی را از بین میبرد؛ حتی عاشق به معشوق رحم نمیکند..شاعری را داریم که به جرم شاعر و فیلسوف بودن محکوم است به فقر و فلاکت چون مردم نه دنبال هنر بلکه دنبال نان و آبی بودند که آن را هم به زحمت بدست می‌آوردند.. و زنی را داریم که ۱۵ سال به غم از دست دادن دخترش خود را در اتاقکی حبس کرده بود و انتظار می‌کشید که دخترش به او بازگردد با این حال که می‌دانست کولی ها دختر او را دزدیده و خورده اند..
سرنوشت کازیمودو(زشت منفور)، دختر کولی(زیبای منفور)، کشیش(گناهکار شیطانی)، شاعر فیلسوف و مادری که از کولی ها متنفر بود به هم گره خورده بود..
اما چه حیف که قانون و دین برای آنها غمگین ترین سرنوشت را رقم زده و در نهایت این عشق جانگداز و سوزان غبار شده و فرو ریخته است..
ویکتور هوگو خوب می‌داند چگونه در قلب آدمی نفوذ کند و آن را به درد بیاورد..
          
            من اگه بخوام در مورد این کتاب صحبت کنم باید کتاب رو به دو بخش در هم تنیده تقسیم کنم. یک بخش اطلاعات تاریخی و معماری از اوضاع و احوال پاریس در چند صد سال پیش، شرح کامل کلیسا و معماری اون و مطالبی از این قبیل. و بخش بعدی سیر داستانی ما. هر چقدر از ابتدای کتاب به انتها میریم اطلاعات تاریخی معماری جای خودش رو به سیر داستانی میده و شاید به همین خاطر یک چهارم ابتدایی کتاب آنچنان کشش نداره اما اطلاعات خوبی داره و اگه کسی مشتاق به دونستن اطلاعات تاریخی اجتماعی اون زمان پاریس باشه حتما براش جذابیت هم داره. اما در مورد داستان، بسیار تمیز قطعه قطعه کنار هم چیده شده تا در انتها شما به پایان قصه برسید. اگر داستان رو به یک میدان تشبیه کنیم که چندین ورودی داره داستان هر کدوم از شخصیت های قصه یکی از راه های ورودی میدان هست و ما تک تک این راه ها رو طی میکنیم. داستان کشیش و برادرش، داستان فوبوس افسر پادشاهی، داستان کولی زیبا، داستان زن معتکفی که فرزندش رو گم کرده و در انتها داستان کازیمودو گوژپشت نتردام که همه به هم پیوند میخوره و این کتاب رو تشکیل میده. خیلی سخته یک خلاصه از داستان کتاب بنویسم اما چون این قانون رو برای خودم گذاشتم چند خطی مینویسم و شما اگه قصد خوندن کتاب رو دارید میتونید این چند خط رو نادیده بگیرید، داستان از این قراره که کشیش مرموز کلیسای نوتردام بچه ی عجیب الخلقه ای که سر راه گذاشته شده به فرزندی قبول کرده و اون رو ناقوس زن کلیسا کرده. پس از سالها کشیش عاشق یک دختر کولی میشه که اون دختر کلی عاشق یک افسر گارد شده و داستان این عشق ها و پدر و مادر گم شده ی دختر باعث ماجراهایی میشه که شرحش توی کتاب اومده.ه
          
                بالاخره تموم شدد
من با ترجمه اقای پارسایار خوندم و واقعا راضی بودم از ترجمشون.

خیلی خوب بود که نشون داد سرنوشت هر کدومشون چیشد و تنها کسایی که زنده موندن فبوس و گرنگوار بودن. گرنگوارم بالاخره به پولش رسید😂
سرنوشت کازیمودو هم خیلی بد بود دیگه هیچ کسی رو نداشت تو زندگیش و انقدر اسمرالدای احمق رو بغل کرد که مرد. 
خیلی خوب و قشنگ احساسات مادر رو به دخترش نشون داد دل مخاطب رو کباب میکرد.

درمورد شخصیت دون کلود من واقعا نه ازش متنفرم نه دوسش دارم واقعا یه شخصیت خاکستری بود برام خودخواه بود و اشتباهات زیادی کرد اما از طرفی هم مراقب داداشش بود هم کازیمودو.
بعد دیگهه
درکل که کتاب خوبی بود ولی چیزی نیست که بخوام دوباره بخونمش و احتمالا بعدا همه چیشو یادم میره😂 چون توصیفاتش از مکان ها با اینکه خیلی خوب بود اما زیاد بودن و هدفش نگه داشتن معماری اون دوران بود و این مغایر با هدف من بود من هدفم سرگرمی و نتیجه گیری از خود داستان بود و معماری برام اهمیت نداشت😂 اگه مثلا کسی دانشجوی معماری باشه یا توی فرانسه زندگی کنه شاید از این توصیفات لذت ببره ولی از نظر تاریخی و فرهنگی کارش خیلی بزرگ بوده

داستانشم داستان ساده ای بود من خودم کتابایی که شخصیت پردازی بیشتری دارن رو بیشتر دوست دارم و کاش به رابطه ی دون کلود و کازیمودو بیشتر می‌پرداخت.

        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

بی نام

1402/12/16

            همراه سعد حریری به تهران سفر کردیم. قرار ملاقات با آیت‌الله خامنه‌ای بود. - این دیدار در آذرماه ۱۳۸۹ انجام شده است - قبل از دیدار قرار شد، جلسه‌ای با سعد حریری به عنوان نخست وزیر داشته باشیم. شش وزیر هم همراه بودیم. جلسه در محل اقامت حریری در کاخ سعدآباد برگزار شد. سعد حریری گفت: باید مساله سلاح حزب_الله را به عنوان مساله اصلی لبنان مطرح کنیم. من سخنی نگفتم، اما همه تأیید کردند.
وقتی وارد دفتر آیت‌الله خامنه‌ای شدیم، ایشان بسیار گرم و صمیمانه سعد حریری را در آغوش گرفت. جوانی و هوشمندی‌اش را تحسین کرد. از مرحوم رفیق حریری ذکر خیری به میان آورد. از لبنان بسیار تعریف کردند. ناگاه از سعد حریری پرسیدند، آقای نخست وزیر شما رمان «گوژ پشت نتردام» را خوانده‌اید!؟ خب پیداست که نخوانده بود! سری تکان داد که معلوم نبود خوانده یا نه. آیت‌الله خامنه‌ای گفت. در این رمان یک زن بسیار زیبایی تصویر شده است. او زیباترین زن پاریس است. طبیعی است که قدرتمندان در صدد دستیابی به این زن هستند. لات‌های پاریس، قداره کشان، بانفوذ‌ها. اما همه می‌دانند که آن زن زیبا، اسمش چی بود!؟ من گفتم ازمیریلدا! آیت‌الله خامنه‌ای با تمام چشمانش خندید و گفت احسنت! شما وزیر فرهنگ بودید!
همه می‌دانستند که ازمیریلدا یک دشنه ظریف دسته صدف سپید بسیار تیز و کارا به همراه دارد. هر کس به او سوء نظری داشته باشد، ازمیریلدا از استفاده از آن دشنه تردید نمی‌کند.
آقای نخست وزیر! لبنان مثل همان زن زیباست. لبنان عروس خاورمیانه است. خیلی‌ها به کشور شما نظر دارند. اسرائیل خطری است که شما را تهدید می‌کند. مگر تا خیایان‌های بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنه ازمیریلداست. دشمن را نومید می‌کند و امکان عمل را از او می‌گیرد.
گفتگوها ادامه پیدا کرد. اما سعد حریری کلمه‌ای درباره سلاح حزب الله سخنی نگفت. بعد از جلسه پرسیدم. نگفتی؟ گفت: دیدی جلسه را چگونه اداره کرد و بحث را پیش برد. می‌شد مطرح کرد؟
#موشک_نقطه_زن
          
                اولین باریه که یک کتابی رو تموم می‌کنم و واقعا احساس می‌کنم هیچ حرفی راجع بهش ندارم. ولی خب خیلی دوستش داشتم این کتاب رو.
و حتی احساس می‌کنم داستانش از بینوایان هم جذاب‌تر بود؛ از این جهت که حاشیه نداشت اصلا. برخلاف مقدمه‌های طولانی بینوایان این کتاب در کمال تعجب اصلا اضافه‌گویی نداشت و همه چیزش به اندازه‌ بود و همین باعث شده می‌شد بیشتر از داستان لذت ببرم. و سراسر غم و رنج بیچارگی بود:)
احتمالا دارای اسپویل
اینو باید اضافه کنم که با اینکه پایان کتاب به شدت غم‌انگیز بود اما من زیاد تحت تاثیر قرار نگرفتم چرا؟ به نظرم زمانی مخاطب تحت تاثیر سرنوشت غم‌انگیز کراکترا غصه می‌خوره که علاوه بر درک و همدردی اندکی بهش علاقه‌مند هم بشه. و هر چی مخاطب بیشتر به شخصیت کتاب علاقه‌مند بشه بیشتر از سرنوشت غم‌انگیزش غصه می‌خوره و تحت تاثیر قرار می‌گیره اما در مورد دختر کولی و مادرش من اصلا نتونستم این دو تا شخصیت رو دوست داشته باشم و صرفا داستانشون رو خوندم...هیچ تاثیری تو حالم نداشتند چون دختر کولی به وضوح کودن بود؛ منظورم اینه که دوره‌ی شخصیت‌های "زیبای بی‌عرضه" گذشته دیگه. یک شخصیت باید یک چیزی تو چنته داشته باشه و دختر کولی شدیدا شخصیتی تک بعدی بود و فقط با زیبایی و مهربونیش توی داستان تعریف شد که این برای من اصلا کافی نبود. در واقع من بیشتر از سرنوشت غم‌انگیز کازیمودو غمگین شدم:) اونم اینقدر بدبخت و فلک‌زده ترسیم شده بود که چیزی که براش اتفاق افتاد متاسفانه قابل پیش‌بینی بود.
اما با همه‌ی اینا به نظرم این کتاب به عنوان یک کلاسیک برجسته ارزش خوندن داشت.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

مظفری

1401/08/22

                بسم الله الرحمن الرحیم

- رمان‌های معروف جهان را بخوانید...

این توصیه همه مدرسان داستان‌نویسی است. هر کتاب آموزشی داستان نویسی، همین را می‌گوید؛ هر صفحه سایت و وبلاگ هم در این زمینه، این نکته را گوشزد می‌کند.

کتاب‌خوان بوده‌ام از بچگی، از همان وقتی که یادم نمی‌آید. از زمانی که خاطرم هست، همیشه کتاب، جزوی از وسایلم بود، نه یکی دوتا سه تا، همان بچگی‌ هم کتابخانه داشتیم، سال‌ها بعد، کیسه‌های بزرگ کتاب‌پاره‌ها را در زیر زمین دیدیم.

همان وقت‌ها هم گوشت گران بود و پدر کارمند، دخلمان به خرجمان نمی‌رسید، اما شاید به جای گوشت، گاهی سویا می‌خوردیم، میوه‌ کمتر بود، مهمان دعوت نمی‌کردیو تولد نمی‌گرفتیم، گاهی مهمانی و عروسی را هم به خاطر اینکه توان خرید کادو نداشتیم، نمی‌رفتیم، اما همیشه کتاب بود، اولین چیز در سبد فرهنگی خانواده‌مان.

 همان موقع‌ها که شهریه مدرسه غیرانتفاعی خوب، ۷۰ هزار تومن بود، فقط نمایشگاه کتاب یک سال، مادر دم صندوق ده هزار تومان، پول کتاب کودک و نوجوان داد. کتاب‌هایی که با وسواس انتخاب و خوانده می‌شد و بعد به دستمان می‌رسید که مبادا نکته‌ای انحرافی داشته باشد. سرعت مادر در مطالعه کتاب، هنوز هم خیلی بیشتر از ماست.
*
سلیقه کتابخوانی‌ام را مادر جهت داد و من هم همان مسیر را رفتم. سال‌ها بعد در جواب جمله «ادبیات جهان را بخوانید» تا بهتر بنویسید. می‌گفتم من بد نمی‌نویسم، آن کتاب‌ها را هم نخواندم.

در کتابخانه دوست عزیزی، کتاب‌هایی از این قسم را یافتم و خواندم. مضمون و محتوا، افتضاح بود. آن هم کتابی که هر بار در هر مناسبتی برای معرفی کتاب در یک هفته‌نامه خوب، این کتاب جزو 5 تای اول بود.

بعدها در کتاب زندگی رهبر عزیز خواندم که ایشان علیرغم اینکه بسیاری از کتب و رمان‌های معروف را خوانده‌اند، اذعان کردند که «... البته اشتباه کردم که همه جور رمانی را خواندم. رمان مثل آبی که در خاک نرم نرم نفوذ می‌کند، همه جا را می‌گیرد و وقت را پر می‌کند.»۱ همین جمله برایم مؤیدی بود که دیگر دنبال کتاب‌ها و رمان‌های بی‌سر وته نروم.

تقریباً دو سال پیش، وقتی حرف از خواندن کتاب‌ با دوست نویسنده‌ام شد، جواب داد که حرفت درست است، اما آشپز خوب، آشپزی است که غذای بد را هم خورده باشد، اگر می‌خواهی آشپزی کنی. حرفش منطقی بود.

اما خریدن کتاب و هزینه برای این جور کتاب‌ها، برایم سخت بود. و بدترش این بود که بعد از خواندن، نمی‌دانستم با آن کتاب چکار کنم، حتی هدیه دادنش را هم جایز نمی‌دانستم؛ کتابخانه هم که دور و برمان نیست.

اپلیکیشن طاقچه و بخش طاقچه بی‌نهایت، کمترین هزینه‌ای بود که می‌توانستم در موقعیت دور بودن از کتابخانه پرداخت کنم و کتاب‌های بد را بچشم. در جستجو، چشمم به رمان معروفی افتاد که تازگی‌ها چند بار نامش را در جاهای مختلف، بکار بردم و هنوز نمی‌دانستم داستانش چیست. خلاصه ۸۹ صفحه‌ای کتاب، چیزی جز ناامیدی، تیرگی، سیاهی نبود که همه‌اش حول عشق یک زن می‌چرخید...


داستان نوزادی یک چشمی، با دندان‌هایی جلو آمده و جنگلی از موهای قرمز که سر راه گذاشته شده بود و دو پیرزن او را به اسقف کلیسا تحویل دادند، بزرگ می‌شود و مسئول به صدا دراوردن ناقوس‌ها و کم‌کم شنوایی‌اش را هم از دست می‌دهد.

حالا از دختری خوشش می‌آید که سه نفر دیگر هم رقیب اویند... زنی با سه عاشق دلسوخته  که نهایت به جرم واهی، اعدام شده و جنازه‌اش را در زیر زمین کلیسایی در خارج شهر، رها می‌کنند. سربازان پادشاه، وقتی دوسال بعد برای یافتن جنازه‌ دیگری که اجازه دفن یافته، به زیر زمین می‌روند با دو اسکلت روبرو می‌شوند که یکی تکه‌پارچه‌های سفیدی به آن وصل است و دیگری که او را در آغوش گرفته، اسکلتی است که پشت برآمده داشته و سرش در بدنش فرو رفته‌است. شبیه یک گوژپشت... وقتی اسکلت اول را بلند می‌کنند، اسکلت دوم فرو می‌ریزد.

یعنی ته داستان ۸۰۰ صفحه‌ای رمان معروف ویکتورهوگو، گوژپشت نتردام همین است!

حالا هی بگویید حجاب لازم نیست، ملت عادت می‌کنند... کل داستان حول عاشقی ۴ مرد به یک زن است که سرانجام یکی بعد از مرگش به او می‌رسد.

اینقدر رقت‌بار بدون نقطه روشن امید!!!!!!!!!!!!!!!!
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.