پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

جیمزمالاهان کین و 1 نفر دیگر
3.3
28 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

48

خواهم خواند

32

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

«پستچی همیشه دوبار زنگ می زند» عنوان یکی از مشهورترین رمان های «جیمز ام.کین» نویسنده ی آمریکایی است که به زودی با ترجمه ی «بهرنگ رجبی» در مجموعه ی «جهان کلاسیک» نشرچشمه است. این دومین رمانی است که «رجبی» از «جیمز ام کین» منتشر می کند، پیش از این «غرامت مضاعف» با ترجمه ی او از سوی «نشرچشمه» منتشر شده بود که با استقبال روبرو شد، «غرامت مضاعف» و «پستچی همیشه دوبار زنگ می زند» به واسطه ی نسخه ی مشهور سینمایی شان سال هاست برای مخاطب ایرانی آشنا هستند، با این همه این دو اثر مهم که در لیست 1001 رمانی که باید پیش از مرگ خواند، آمده اند، خیلی دیر به فارسی ترجمه شده اند. «گراهام گرین» رمان «پستچی همیشه دو بار زنگ می زند» را درخشان ترین اثر «جیمز ام کین» توصیف کرده بود. به تازگی شبکه ی «اچ.بی.او» براساس رمان مشهور «میلدرد پیرس» نوشته ی «جیمز.ام کین» سریالی ساخت که دوباره نگاه ها را به سوی رمان های او متوجه کرد.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

یادداشت‌های مرتبط به پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

Asma Mousavi

1403/2/27

          خوندن کتاب رو به امید یه داستان جنایی و رمز آلود شروع کردم و با توجه به اسم کتاب توقع کاملا متفاوتی داشتم و تمام داستان منتظر بودم سر و کله یه پستچی پیدا بشه که خبری نشد. 
داستان من رو به یاد بیگانه کامو انداخت و جالبه که کامو از این کتاب تعریف کرده ولی با همه ی اینها اصلا برام دلنشین نبود. داستان خیلی تیکه تیکه بود که احتمالا بخاطر سانسورهاییه که شده. با اینکه سوژه ی کلی  می تونست خیلی جذاب باشه ولی شخصیت پردازی ها ضعیف بود و همه چی خیلی سرسری پیش میرفت (مثلا دلیل علاقه بین فرنک و کورا رو اصلا نفهمیدم، نه شخصیت جذابی برای همدیگه داشتن نه حتی به زیبایی ظاهری اونا اشاره شده بود، فقط یهو عاشق هم شدن!)
درباره ی بی ربط بودن عنوان کتاب و داستان باید بگم که کین اول میخواسته اسم داستان رو باربیکیو بزاره:|  که ناشر قبول نمی کنه از بس که بی ربطه و کینم پول نیاز داشته و فقط میخواسته کتاب رو چاپ کنه و یه پولی گیرش بیاد و گفته بابا یه اسمی بزارید مثلا "پول یا عشق!" که خب مطمعنا ناشر قبول نکرده. خلاصه یه روز که کین پشت تلفن با دوستش مشغول صحبت بوده و همزمان انتظار می کشیده پستچی بیاد و یه تلگراف مهم رو به دستش برسونه، صحبت از این میشه که نکنه الان پستچی بیاد و من صدای در رو نشنوم و دوستش میگه نترس پستچی همیشه دوبار زنگ میزنه. کینم به نظرش این جمله جالب میاد و اسم کتاب رو همین میزاره بلاخره هر چی نباشه یه کتاب با اسم بد و بی ربط بهتر از یه کتاب بی اسمه. بعدها هم که ازش درباره ی بی ربط بودن عنوان کتاب و موضوعش می پرسن میگه که در واقع این یعنی شاید آدم بتونه یه بار از عاقبت کارش فرار کنه ولی دفعه دومی درکار نیست ( در واقع همون یکبار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دستی ملخک خودمونه )
در کل کتابیه که توی یک نشست خونده میشه و نظرات درباره اش متفاوته و امتیاز ۳.۸ گودریدز نشون میده که کتاب نسبتا محبوبیه ولی خب کتابی نبود که من پیشنهادش کنم.




        

14

S.HOPE

1402/12/3

          اولین باری بود که یه کتابی رو میخوندم و مابینش مدام تصمیم می‌گرفتم بزارمش کنار .

اسم کتاب هیچ ارتباطی با داستان نداره و دلیل اسمش رو متوجه نشدم ! 
داستان توی آمریکا میگذره ، روایت مردی که ولگرده و اتفاقی توی یه رستوران بین راهی با یه صاحبکار یونانی شروع به کار می‌کنه و بعد می‌فهمه عاشق همسر صاحبکار شده . 

« بلند کردن زن مردم جرم نیست اما بلند کردن ماشینش چرا » 
با این صحبت متوجه میشید که داستان قراره چه طور پیش بره ؟
یونانیه باید حذف بشه .
داستان حول چه طوری یونانیه رو بکشند پیش بره احتیاج به یه قتل تمیز هستش ، توقع داشتم داستان وارد یه بعد معمایی بشه اما نه 
اصلا معمایی نبود 
صفحه به صفحه هر قفل کوچیکی که بود باز میشد ، جایی برای حتی یه حدس هم نمیزاشت . 
داستانی نبود که من بپسندم ، توقع داشتم قوی تر باشه 
آخرش شوکه کننده نبود بیشتر اینطوری بود که : 
آه~ جدی ؟ چه تاسف برانگیز . 
واسه وقت پر کردن کتاب خوبی بود اما اینکه بگم با یه داستان جنایی معرکه روبرو هستید ؟ 
نه به هیچ وجه

        

17

📝 همشهری
          📝 همشهری «کین» و دغدغه‌هایش!

▪️ «پستچی همیشه دوبار زنگ می‌زند» یک داستان جنایی سرراست و روان است که در یک نشست می‌توانید تمامش کنید. روایت جوان ولگردی که برای سیر کردن خودش به یک رستوران بین‌راهی در کالیفرنیا می‌رود؛ اما خیلی زود به زن صاحب رستوران علاقه پیدا می‌کند و همین علاقه می‌شود سنگ بنای حوادث بعدی داستان.

▪️ پیرنگ و تم داستان به‌شدت شبیه «غرامت مضاعف» از همین نویسنده است. قصهٔ خیانت، توطئهٔ قتل شوهر با کمک معشوق و دریافت غرامت، موضوعات مشابه هر دو داستان هستند. شنیده‌ام که کین در نگارش این داستان، از رمان «ترز راکن» نوشتهٔ امیل زولا الهام گرفته که موضوع مشابهی دارد. هر دو اثر به دلیل مضامین صریح و پرداختن به موضوع خشونت و خیانت در زمان خودشان حسابی جنجال به‌پا کردند. 

▪️ نکتهٔ مهمی که باید دربارهٔ «پستچی همیشه دوبار...» گفت، ویژگی «آمریکایی بودن» و «هالیوودی بودن» آن است. جیمز کین هیچ‌وقت فیلمنامه‌نویس خوبی نبود؛ اما داستان‌های او مثل «غرامت مضاعف»، «میلدرد پرس» و همین کتاب، دستمایه‌های خیلی خوبی برای اقتباس سینمایی شدند. کین مؤلفه‌های دراماتیک مورد نیازش را برای این داستان از جزئیات پروندهٔ روث اسنایدر علیه جاد گری کشف کرده است که در آن زنی شوهرش را در تبانی با معشوقش به قتل رساند. بنابراین صبغهٔ روزنامه‌نگاری کین و علاقه‌اش به این قسم پرونده‌ها باعث شده او به چیزی شبیه یک سبک در داستان‌گویی برسد و همین سبک کمک فراوانی به رونق ژانر نوآر در سینما بکند؛ ژانری که خیانت، اغواگری، دروغ، جنایت و پلیس‌ها و قضات فاسد از مولفه‌های پرتکرار آن هستند. در ستایش کتاب همین بس که آلبر کامو در نگارش رمان «بیگانه» تحت تاثیر مضمون و سبک این کتاب بوده است. 

▪️ ویژگی دیگر داستان، ریتم تند، فشردگی زمان روایت و انتقال بخش اعظم اطلاعات داستانی از طریق دیالوگ‌ها و تک‌گویی راوی اول شخص (فرانک) است. از آنجا که تمام داستان از زبان فرانک روایت می‌شود، نویسنده لحن خاصی را برای داستان انتخاب کرده که عامیانه و محاوره‌ای‌ست. این لحن به شخصیت‌پردازی کمک کرده. شخصیت‌ها مثل یکدیگر حرف نمی‌زنند و تفاوت‌های زبانی آن‌ها، خاستگاه اجتماعی و ابعاد شخصیتشان را به‌خوبی نشان می‌دهد. شخصیت‌پردازی کاراکتر فرانک همچنین در تصمیم‌هایی که می‌گیرد و بی‌قراری‌اش برای مهاجرت و سفر منعکس می‌شود. او ذاتاً یک ولگرد است و حتی عشق هم نمی‌تواند سبک زندگی‌اش را تغییر دهد. ممکن است نویسنده را به ساده‌سازیِ وجوه روان‌شناختی شخصیت‌ها متهم کنند (همان‌گونه که برخی منتقدان چنین اتهامی را وارد کرده‌اند!) اما با توجه به اینکه معمولاً اقتضای رمان‌های جنایی غلبهٔ پیرنگ بر شخصیت‌پردازی‌ست و با توجه به حجم و سبک داستان، شخصیت‌پردازی فرانک و کورا قابل قبول بوده است.

▪️ خلاصه اینکه:
«پستچی همیشه دوبار...» بازتاب‌دهندهٔ دغدغه‌های یک روزنامه‌نگار آمریکایی در دههٔ ۳۰ میلادی‌ست و به همین دلیل خیلی آمریکایی‌ست. این خصلت آمریکایی بودن و نقل داستان از زاویهٔ دید یک ولگرد تبهکار که بر زبان داستان هم تاثیر گذاشته، ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید؛ اما از آنجا که طرفدار کلاسیک‌های هالیوودی هستم و به همهٔ اسلاف ژانر نوآر احترام می‌گذارم، خواندن این داستان را توصیه می‌کنم.
        

68

          من عموما کتاب‌های آمریکایی اونم از سال‌های دور و دهه‌های قدیم رو دوست ندارم. قاعدتا این کتاب هم باید می‌رفت تو همون دسته و تنها دلیل اینکه سراغ یه کتاب که حدودا ۹۰ سال پیش نوشته شده رفتم این بود که تو "باشگاه کارآگاهان" جزو فهرست بود.
نتیجه؟ برخلاف نظر قبلی خودم و علیرغم انبوه نظرهای منفی که تو طاقچه درباره‌ش خوندم، خیلی دوستش داشتم. نمی‌دونم لحن و زبان کتاب تو زبان اصلی چطور بوده که بهرنگ رجبی اون رو به صورت محاوره با لحنی لمپنی و حتی با کلماتی نسبتا قدیمی و از مد افتاده ترجمه کرده. اما این ویژگی‌ها از نظر من نقطه قوت ترجمه بود. ما داستان رو داریم از زبون یه ولگرد دم اعدام تو دهه سی میلادی می‌خونیم پس عجیب نیست اگه لات و بی‌ادب باشه و قدیمی حرف بزنه.
ترجمه دیگه‌ای هم ازش هست برای خانم بخت مینو از انتشارات مینو. نمونه‌اش رو تو طاقچه خوندم. با اینکه با ترجمه آقای رجبی فرق داشت اما اونم خوب تونسته بود حس و حال رو منتقل کنه. 

قدم بعدیم دیدن فیلمشه. تو دهه هشتاد میلادی ازش به اقتباس داشتن با بازی جک نیکلسون. ازش بدم میاد و عمدتا فیلم‌هاش برام قابل تحمل نیست. ولی شاید این یکی رو بتونم ببینم.

راستی می‌دونستین کتاب‌های این جناب کین تا مدت‌ها تو آمریکا ممنوعه بوده؟ به خاطر محتوای جنسی و غیراخلاقیش! اما الان یه داستان عادی محسوب میشه.
        

11