یادداشت علی دائمی
1403/2/12
📝 همشهری «کین» و دغدغههایش! ▪️ «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند» یک داستان جنایی سرراست و روان است که در یک نشست میتوانید تمامش کنید. روایت جوان ولگردی که برای سیر کردن خودش به یک رستوران بینراهی در کالیفرنیا میرود؛ اما خیلی زود به زن صاحب رستوران علاقه پیدا میکند و همین علاقه میشود سنگ بنای حوادث بعدی داستان. ▪️ پیرنگ و تم داستان بهشدت شبیه «غرامت مضاعف» از همین نویسنده است. قصهٔ خیانت، توطئهٔ قتل شوهر با کمک معشوق و دریافت غرامت، موضوعات مشابه هر دو داستان هستند. شنیدهام که کین در نگارش این داستان، از رمان «ترز راکن» نوشتهٔ امیل زولا الهام گرفته که موضوع مشابهی دارد. هر دو اثر به دلیل مضامین صریح و پرداختن به موضوع خشونت و خیانت در زمان خودشان حسابی جنجال بهپا کردند. ▪️ نکتهٔ مهمی که باید دربارهٔ «پستچی همیشه دوبار...» گفت، ویژگی «آمریکایی بودن» و «هالیوودی بودن» آن است. جیمز کین هیچوقت فیلمنامهنویس خوبی نبود؛ اما داستانهای او مثل «غرامت مضاعف»، «میلدرد پرس» و همین کتاب، دستمایههای خیلی خوبی برای اقتباس سینمایی شدند. کین مؤلفههای دراماتیک مورد نیازش را برای این داستان از جزئیات پروندهٔ روث اسنایدر علیه جاد گری کشف کرده است که در آن زنی شوهرش را در تبانی با معشوقش به قتل رساند. بنابراین صبغهٔ روزنامهنگاری کین و علاقهاش به این قسم پروندهها باعث شده او به چیزی شبیه یک سبک در داستانگویی برسد و همین سبک کمک فراوانی به رونق ژانر نوآر در سینما بکند؛ ژانری که خیانت، اغواگری، دروغ، جنایت و پلیسها و قضات فاسد از مولفههای پرتکرار آن هستند. در ستایش کتاب همین بس که آلبر کامو در نگارش رمان «بیگانه» تحت تاثیر مضمون و سبک این کتاب بوده است. ▪️ ویژگی دیگر داستان، ریتم تند، فشردگی زمان روایت و انتقال بخش اعظم اطلاعات داستانی از طریق دیالوگها و تکگویی راوی اول شخص (فرانک) است. از آنجا که تمام داستان از زبان فرانک روایت میشود، نویسنده لحن خاصی را برای داستان انتخاب کرده که عامیانه و محاورهایست. این لحن به شخصیتپردازی کمک کرده. شخصیتها مثل یکدیگر حرف نمیزنند و تفاوتهای زبانی آنها، خاستگاه اجتماعی و ابعاد شخصیتشان را بهخوبی نشان میدهد. شخصیتپردازی کاراکتر فرانک همچنین در تصمیمهایی که میگیرد و بیقراریاش برای مهاجرت و سفر منعکس میشود. او ذاتاً یک ولگرد است و حتی عشق هم نمیتواند سبک زندگیاش را تغییر دهد. ممکن است نویسنده را به سادهسازیِ وجوه روانشناختی شخصیتها متهم کنند (همانگونه که برخی منتقدان چنین اتهامی را وارد کردهاند!) اما با توجه به اینکه معمولاً اقتضای رمانهای جنایی غلبهٔ پیرنگ بر شخصیتپردازیست و با توجه به حجم و سبک داستان، شخصیتپردازی فرانک و کورا قابل قبول بوده است. ▪️ خلاصه اینکه: «پستچی همیشه دوبار...» بازتابدهندهٔ دغدغههای یک روزنامهنگار آمریکایی در دههٔ ۳۰ میلادیست و به همین دلیل خیلی آمریکاییست. این خصلت آمریکایی بودن و نقل داستان از زاویهٔ دید یک ولگرد تبهکار که بر زبان داستان هم تاثیر گذاشته، ممکن است به مذاق برخی خوش نیاید؛ اما از آنجا که طرفدار کلاسیکهای هالیوودی هستم و به همهٔ اسلاف ژانر نوآر احترام میگذارم، خواندن این داستان را توصیه میکنم.
(0/1000)
نظرات
1403/2/12
بسیارعالی👌 کامل وجامع من اگر کتاب رو نخونده بودم با این یادداشت ترغیب میشدم برم بخونم
4
4
1403/2/12
اولش داشتم دنبال رابطه ی همشهری کین و کتاب میگشتم. بعدا فهمیدم چی به چیه...😁
1
1
1403/2/15
واقعا شخصیتپردازیها قابل قبول بود براتون؟😅 من که هنوز نتونستم قبولشون کنم😁 یه پیشنهاد به جای ریتم میشه از لفظ ضربآهنگ استفاده کرد و به جای تم از زمینه یا الفاظ دیگری که جایگزین این کلمات هستن. فارسی را پاس بداریم😅
1
2
1403/2/16
به نظرم که خوب بود. فرانک برام واقعی بود؛ کسی که خوی بزهکارانه داره و حتی وقتی اوضاع آروم میشه بازم به دنبال شیطنت میگرده و دردسر هم دنبال اونه. تصمیمهاش در مجموع برام قابل درک بود؛ هرچند قبول دارم که مجال کمی برای پرداخت بیشتر شخصیتها وجود داشت. کلاً صد و خوردهای صفحه بود. قبلاً جایی خونده بودم که ریتم با ضرباهنگ تفاوت داره. حتی احتمالاً به همین ریتمی که من به کار بردم ایراد بگیرن و بگن باید از واژهٔ تمپو استفاده میکردی 😁 در مورد تم هم کمابیش این مشکل افادهٔ مقصود وجود داره. ولی به طور کلی فرمایش شما درسته. من خودم همیشه به بچهها توصیه میکنم رعایت کنن؛ ولی در مورد اصطلاحات تخصصی، مکاتب، جریانها و برخی از فنون و تکنیکها معادلسازی مشکلساز خواهد شد.
1
1403/2/12
1