Asma Mousavi

Asma Mousavi

@awsma15

4 دنبال شده

7 دنبال کننده

            ...
          

یادداشت‌ها

        خوندن کتاب رو به امید یه داستان جنایی و رمز آلود شروع کردم و با توجه به اسم کتاب توقع کاملا متفاوتی داشتم و تمام داستان منتظر بودم سر و کله یه پستچی پیدا بشه که خبری نشد. 
داستان من رو به یاد بیگانه کامو انداخت و جالبه که کامو از این کتاب تعریف کرده ولی با همه ی اینها اصلا برام دلنشین نبود. داستان خیلی تیکه تیکه بود که احتمالا بخاطر سانسورهاییه که شده. با اینکه سوژه ی کلی  می تونست خیلی جذاب باشه ولی شخصیت پردازی ها ضعیف بود و همه چی خیلی سرسری پیش میرفت (مثلا دلیل علاقه بین فرنک و کورا رو اصلا نفهمیدم، نه شخصیت جذابی برای همدیگه داشتن نه حتی به زیبایی ظاهری اونا اشاره شده بود، فقط یهو عاشق هم شدن!)
درباره ی بی ربط بودن عنوان کتاب و داستان باید بگم که کین اول میخواسته اسم داستان رو باربیکیو بزاره:|  که ناشر قبول نمی کنه از بس که بی ربطه و کینم پول نیاز داشته و فقط میخواسته کتاب رو چاپ کنه و یه پولی گیرش بیاد و گفته بابا یه اسمی بزارید مثلا "پول یا عشق!" که خب مطمعنا ناشر قبول نکرده. خلاصه یه روز که کین پشت تلفن با دوستش مشغول صحبت بوده و همزمان انتظار می کشیده پستچی بیاد و یه تلگراف مهم رو به دستش برسونه، صحبت از این میشه که نکنه الان پستچی بیاد و من صدای در رو نشنوم و دوستش میگه نترس پستچی همیشه دوبار زنگ میزنه. کینم به نظرش این جمله جالب میاد و اسم کتاب رو همین میزاره بلاخره هر چی نباشه یه کتاب با اسم بد و بی ربط بهتر از یه کتاب بی اسمه. بعدها هم که ازش درباره ی بی ربط بودن عنوان کتاب و موضوعش می پرسن میگه که در واقع این یعنی شاید آدم بتونه یه بار از عاقبت کارش فرار کنه ولی دفعه دومی درکار نیست ( در واقع همون یکبار جستی ملخک دوبار جستی ملخک آخر به دستی ملخک خودمونه )
در کل کتابیه که توی یک نشست خونده میشه و نظرات درباره اش متفاوته و امتیاز ۳.۸ گودریدز نشون میده که کتاب نسبتا محبوبیه ولی خب کتابی نبود که من پیشنهادش کنم.




      

14

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Asma Mousavi پسندید.
بیش یادگیری

40

مهمانخانه جاماییکا

1

Asma Mousavi پسندید.
هواردز اند
          اولین تجربه م از مطالعه ی کارهای فاستر بود. طبق معمول از مقدمه ی مترجم شروع کردم اما یکم که جلو رفت دیدم داره واو به واو داستان کتاب رو تعریف می کنه! در نتیجه مقدمه رو رها کردم و متن اصلی شروع شد. 

طول کشید تا با داستان ارتباط بگیرم و بفهمم سبک نویسنده چطوریه. از سه چهار صفحه ی ابتدایی این برداشت رو داشتم که با رمانی از جنس رمان های جین آستین طرف هستم. اما وقتی یکی دو فصل بعدی رو خوندم متوجه شدم که اینطور نیست و کم کم ارتباطم با داستان عمق گرفت و سرعتم هم بیشتر شد. 

این رمان پر از نماده. هواردزان اسم یک خانه ی روستایی در انگلستانه که وجودش نماد زندگی سنت و ارزش ها و فرهنگ های سنتی انگلیسه که داره با گذر زمان دگرگون میشه. فاستر خودش عاشق موسیقیه. و از موسیقی به عنوان نماد هیجانات و احساسات شعر گونه و فهم  های عمیق از زندگی استفاده کرده. کلا کتابیه که راحت خونده میشه اما میشه درش تعمق کرد و لایه های زیرین زیادی داره. 

ترجمه در کل قشنگ بود و مانع خوندنم نمی شد. اما فقط یک جا در همون اوایل کتاب، جایی که زن و مردی انگلیسی در یک ماشین دارن به سمت عمارت روستایی میرن و سر موضوعی بحث میکنن و فاستر تو رو با توصیف فضا در داستان محو کرده و تو احساس می کنی در جاده ای قدیمی که دو طرفش سرسبز داره پیش میری و کم کم سایه ی یک عمارت قدیمی داره اون دورها هویدا میشه... 

دقیقا همینجاست که مترجم تصمیم گرفته بحث این زن و مرد رو اینطوری توصیف کنه: بدین سان بازی حیدری - نعمتی در آوردند. 
و تو رو با مغز از اون فضا پرت می کنه بیرون !

من اولش فکر کردم اشتباه خوندم! برگشتم و دوباره و سه باره پاراکراف رو خوندم و دیدم نه... همینه... و نفهمیدم یعنی چی ... چون نه تنها نمی دونم نعمتی و حیدری کی هستن، بلکه نمیدونم این بازی مربوط به چه ورزشیه! و متاسفانه این کج سلیقگی در ابتدای رمان من رو تا انتها به ترجمه بدبین کرد و همش کمین کرده بودم تا بازم از این دست مثال ها ببینم که ندیدم! ولی مقداری از لذت مطالعه رو ازم گرفت. 

در نهایت اینکه لطفا توضیح پشت جلد کتاب رو نخونید. چون نیمه ی اول کتاب رو کاملا لو میده و نیمه ی دوم کتاب رو ۱۸۰ درجه متفاوت توصیف میکنه. یعنی باعث میشه شما مدام انتظار چیزی رو داشته باشید که هیچ وقت اتفاق نمی افته.
        

42