معرفی کتاب مهمان مامان (داستان بلند) اثر هوشنگ مرادی کرمانی

مهمان مامان (داستان بلند)

مهمان مامان (داستان بلند)

4.1
56 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

119

خواهم خواند

40

ناشر
نشر نی
شابک
9789643122447
تعداد صفحات
94
تاریخ انتشار
1399/5/19

توضیحات

        
روایتی از روابط اعضای یک خانواده است با فامیل، همسایه ها، حکایت صمیمیت ها، نگرانی ها و درمجموع فرهنگ جاری در گوشه ای از این شهر بزرگ که طی ماجرایی چندساعته بیان می شود.

      

لیست‌های مرتبط به مهمان مامان (داستان بلند)

پست‌های مرتبط به مهمان مامان (داستان بلند)

یادداشت‌ها

tasnim

tasnim

1401/2/15

          بعضی روز ها در زندگی ، هیچ چیز اش به سامان نیست و همه چیز برخلاف روال ما پیش می رود و ما در تمام روز استرس داریم و به افکار بقیه در مورد خودمان فکر می کنیم  . 
آمدن پسر خواهر و عروس به خانه ی مامان ، اضطراب شدیدی را در مادر شکل داده است و همینطور به آن اضافه می شود ، از رانندگی امیر تا کشتن یکی از مرغ های مش مریم ، مامان استرس دارد و سر هر قضیه حالش بد می شود .
موضوع کلی داستان را دوست نداشتم ، خسته کننده  بود و هیچ اوجی نداشت و بعد از خواندن دو فصل واقعا دیگر علاقه ای به خواندن کتاب نداشتم ، سرفصل های کتاب  جذاب نبود و یک تیکه از متن آن فصل بود که بعد از سرفصل تکرار شده بود . 
پیرنگ داستان واقعا کسل کننده بود و هیچ جذابیتی نداشت ، هیچ اوجی خوبی نداشت ، همه ی اتفاقاتی که میافتد در حد اوج نبود و سریع می گذشت و گره ی بعدی شروع میشد .  
از نظر نگارشی هم مشکلاتی داشت ، فعل ها آخر جمله نبود مانند : رسیدند پایین اتاق پله ها ، دم اتاق .  و در بعضی از قسمت ها املای کلمات درست نبود .
در دیالوگ ها محاوره نویسی رعایت نشده بود بعضی از قسمت های جمله محاوره بود و بعضی از قسمت هایش ادبی نوشته شده بود که من خواننده درست نمی توانستم با آن دیالوگ ارتباط بگیرم . 
توصیف مکان اش خوب بود ولی جا داشت که بیشتر بپردازد تا مکان ها را درست تصویر سازی کنیم و من فقط می توانستم قسمتتی از خانه شان را تصور کنم .
شخصیت پردازی خوبی نداشت ، من شخصیت ها را نمی شناختم و با اخلاق و خلقیات شان آشنایی نداشتم و فقط طی روند کتاب چند ویژگی را فهمیدم که کافی نبود . 
به نظرم کتاب خوبی نبود  و داستان جذابی نداشت و بهتون توصیه می کنم وقت خودتون رو تلف نکنید و کتاب جذاب تری بخوانید :)
        

8

zahra shams

zahra shams

1401/2/10

        روزی که قمر در عقرب رفت:

روز هایی در زندگی هرکسی وجود دارد که هیچ چیز و هیچ کس باب میل و سرجایش نیست.گاهی در این روز ها انقدر اوضاع پیچیده و شرایط بد می شود که با خود فکر می کنی شاید امروز قمر در عقرب بوده، اما میبینی که نه اینطور نیست و تمام این اتفاقات برای نداشتن مدیریت در بحران های سخت زندگیست:)

جواد و عروس خانم برای عیادت خاله به منزل آنها می آیند،اما دقیقا در همان روز هیچ چیز سر جایش نیست و حوادث یکی پس از دیگری رخ می دهند و این قلب ضعیف خاله خانم است که هر لحظه بیش از پیش به درد می آید…..

دو مورد که همیشه در مرور هایم به آن اشاره میکنم و می گویم که بیشترین اهمیت را برایم دارد ، موضوع و روند داستان است.موضوع این کتاب واقعا پوچ و بدون هیچ مقصود خاصی بود.یک خاله خانم که در انتظار رسیدن خواهرزاده اش و همسر آن است و در این میان چند مشکل ساده برایش به وجود می آید و با کمک همسایه ها آن را حل می کند و همسرش که مدام در این میان آبرو ریزی میکند و باعث خجالت خاله جان جلوی جواد و شوکت خانم می شود.از نظرم اینکه نویسنده برای این موضوع نود و شش صفحه بنویسد و وقت بگذارد و ما نیز ساعتها برای خواندن آن زمان بگذاریم  ، کار بیهوده و بی فایده ای است، زیرا خواننده برای کتابی زمان صرف می کند که ارزش خواندن داشته باشد نه ……
موضوع دوم ، روند کتاب.در اکثر بخش های این کتاب یک سیر صمیمی و جذابی وجود داشت که واقعا دلنشین و زیبا بود مخصوصا در روابط همسایه ها و کمک آنها به یکدیگر.برای مثال این موضوع در بخش همکاری خانم اخوان و صدیقه خانم و مش مریم برای کمک در درست کردن شام عفت خانم بسیار به چشم می آمد و قابل تقدیر بود و همین مورد باعث می شد تا خواننده خودش را در داستان تصور کند و بهتر متوجه حال و هوای شخصیت ها شود.

نام کتاب اصلا جذابیت و خلاقیتی نداشت و نویسنده دقیقا موضوع اصلی و تمام ماجرای داستان را بر روی کتاب نامگذاری کرده بود، از نظر من نویسنده باید بهترین ، جذاب ترین و پیچیده ترین نام را برای اثرش انتخاب کند تا نظر خواننده جلب شود و شروع به مطالعه ی آن کند.

اینکه یک نویسنده برای فصل های داستانش تیتر بگذارد و به زبان دیگری به آن نظم و ترتیب دهد، کاری فوق العاده است که داستان را در ذهن خواننده سازمانبندی می کند و همین موضوع سبب درک بهتر داستان می شود،نمونه ای از تیتر های کتاب:گریه ی مش مریم،مهمان تازه،خدا کریم است،فرار امیر و …

توصیف مکان نویسنده عالی بود،من به شخصه کاملا خانه ی خاله و عباس آقا را در ذهنم ترسیم کردم، حوض پرآب،قفس مرغ ها،فضای داخلی خانه  و … مثال های فراوانی وجود دارد اما برای مثال سایه ی درخت خرمالو را که در آب حوض افتاده بود را بسیار عالی ترسیم کرده بود و حال هوای بهاری حیاط خانه را.

می توان گفت که شخصیت پردازی در این کتاب تقریبا خوب بود، من خیلی تصور کامل و قابل قبولی از شخصیت ها نداشتم و این مورد اصلا نکته ی خوبی در داستان نیست.به جز شخصیت خاله و امیر اکثر شخصیت ها تنها یک اسم بودند.برای مثال ما از این جمله ی امیر جلوی اینه بود و داشت به جوش کنار دماغش ور می رفت می توانستیم متوجه شویم که امیر به احتمال زیاد در سن بلوغ است و ظاهرش برایش اهمیت بسزایی دارد.یا مثلا ما می دانستیم که خاله بیمار است و دوست دارد جلوی عروس خانم سنگ تمام بگذارد و از اینکه کار هایش به درستی انجام نمی شدند بسیار عصبی و ناراحت می شد و قلبش به درد می آمد.

دیالوگ های داستان خیلی زیبا و بامزه بودند و واقعا از نظرم اگر این دیالوگ ها وجود نداشتند و یا کمتر از این مقدار بودند باید مثل دفعه ی گذشته کتاب را می بستیم و به انتهایی ترین نقطه ی کتابخانه منتقل می کردیم،از نظر من بخش دیالوگ هایی که بین صدیقه و خاله خانم بود از همه جذاب تر و بامزه تر بود.

نکته ی نهایی اینکه این کتاب نیز مانند برخی از کتاب های دیگر از جمله هری پاتر فیلم سینمایی نیز دارد که همین موضوع به فهم کامل و درک عمیق خواننده نیز کمک بیشتری می کند.

اگر بخواهم جمعبندی و از این متن طولانی یک نتیجه گیری کنم، این است که ما اکثرا کتاب ها را بر اساس تجربه و داستان های پیشین نویسنده خریداری و مطالعه می کنم اما قرار نیست که تمامی کتب یک نویسنده مثل کتاب های قبلی اش فوق العاده و بی نظیر باشند، از نظرم این کتاب نیز به همین صورت بود روند دلنشین و صمیمی ای داشت اما موضوع و مفهوم مرکزی آن پوچ و بی ارزش بود و اگر روزی وقت اضافی داشتید و دنبال یک کتاب نسبتا بد می گشتید ، این اثر در انتظار شماست🤗
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

          مرادی‌کرمانی را از "شما که غریبه نیستید" بیشتر و بهتر می‌شناسم. همان یک کتاب که موقع نوجوانیم خواندم، مرا وصل زبان ساده و دنیای صمیمیش کرد. باقی داستان‌هاش (که به لطف تلویزیون باهاشان آشناییم) هم همین ویژگی را دارند. یک جورهایی من را یاد سریال‌های عطاران می‌اندازند. موقعیت داستان معمولا خیلی عجیب و پیچیده نیست؛ مثل همین "مهمان مامان" یک اتفاق ساده و دم‌دستی است. هنر مرادی کرمانی است که از همین موقعیت ساده و دم دستی جوری با جزئیات حرف بزند که هزار و یک قصه دیگر توش بچپاند. روایت‌های بدیعی با شخصیت‌سازی‌هاش به آدم می‌دهد که خواننده فکر می‌کند آن موقعیت را در حد چند دقیقه و ساعت زندگی کرده. کتاب را که می‌بندی، می‌بینی هم دلت برای پیری و تنهایی مش مریم سوخته، هم به قد رشید و جان سختی‌کشیده جناب سرهنگ افتخار کرده‌ای و هم به واسطه ناپختگی و شرم و ادب عروس با او فاصله‌ات را حفظ کرده‌ای و فهمیده‌ای باید مثل همسایه‌ها، یواشکی از پشت پرده دیدش بزنی. مرادی‌کرمانی شخصیت‌های اصیلی را دقیق و درست ساخته و پرداخته. به نظرم لطف کل این داستان بلند، به همین شخصیت‌ها و قصه‌‌ی زندگیشان است.
        

44

          

داستانهای هوشنگ مرادی کرمانی را دوست دارم؛ خیلی خوب توانسته طنز را با موضوعات مختلف اجتماعی بیامیزد. داستان را که می‌خوانی می‌دانی سراسر طنز است، با آن میخندی و لذت می‌بری اما در عین حال، می‌دانی این‌ها همان‌ چیزهایی هست که هرروز با آن‌ها در ارتباطیم... 
او این بار به سراغ مهمان و پذیرایی از مهمان رفته! مهمانی که برای عیادت از مادرِ بیمار خانه می‌آید اما مادر حسابی در زحمت می‌افتد؛ زحمت تمیز کردن خانه و تدارک دیدن پذیرایی از مهمان؛ از تعارفات مرسوم میان ما ایرانی‌ها می‌گوید و وقتی آن را می‌خوانی، با خود می‌گویی من هم همین‌طور به مهمانم تعارف می‌کنم که شام بماند تا غذایی ساده دور هم بخوریم؟

خلاصه که داستانش را دوست داشتم؛ برای من که اهل این تعارفات و اداها نیستم,، این چنین با زبان طنز با این موضوع مواجه شدن، جذاب بود و دل‌نشین ... 

کتاب را به نوجوان ۱۲+ سال کتاب‌خوان، ۱۵+ ساله‌ها و حتی بزرگسالان توصیه می‌کنم. خواندنش زمان زیادی نمی‌خواهد خصوصاً اگر تندخوان باشید، اما شیرینی داستانش تا مدت‌ها در دلتان می‌ماند. 


        

2

          #مهمان_مامان جزو اولین کتاب هایی ست که از #هوشنگ_مرادی_کرمانی مطالعه کرده ام.وقتی کتاب را شروع میکنید در لحظه شمارا میخکوب میکند.استرس آمدن مهمان وقتی هیچ شرایطی آماده نیست علاوه بر اینکه این مهمانی پاگشای عروس خواهر هم باشد و هم عیادت،خیلی خوب پیاز داغ ماجرا را زیاد کرده.دیالوگ بسیار بومی ست.نه بوم شهر خاص بلکه بوم ایران با تمام آداب و رسوم و مهمان نوازی هایش...امکان ندارند با این دیالوگ ها همذات پنداری نکنید.اوایل هیجان ماجرا به قدری بالاست که نمیتوانید کتاب را رها کنید اما بعد ها با وجود گره های مختلف در داستان هیجان شما به شدت کاهش میابد و همان دیالوگ هاست که متقاعدتان میکند تا انتهای کتاب پیش برودید.زبان صمیمی کتاب،حس بسیار خوبی به مخاطب میدهد.پایان بندی چندان متفاوت و مهم نبوده گویی نویسنده صرفا حال خوبی را به اشتراک گذاشته و نباید دنبال پایان خیره کننده ای باشیم.در مجموع کتاب خوب و جذابی ست.پیشنهاد میکنم بخوانید و لذت ببرید.
#فهیمه_ایمانی‌
        

12

          خواندن آثار آقای هوشنگ مرادی کرمانی (حداقل این تعدادی که من خواندم) نقش همان چای قندپهلوی خانه مادربزرگم را برایم بازی می کند. آن وقتی که می نشستیم روی ایوان، رو بروی باغچه و حوض، حرف می زدیم و می خندیدیم و چای با قند می خوردیم. با اینکه سالهاست در خانه ی خودمان نه قند می خوریم نه چای. ولی چای  با قند در جوار مادربزرگ را هیچ وقت نمی شد کنار گذاشت. عین غذای روح بود برای ما نوه ها، انرژی زندگی می داد به ما...
مادربزرگ دو سالیست که تنهایمان گذاشته ولی هنوز می رویم توی ایوان می نشینیم روبروی باغچه و حوض، حرف می زنیم و میخندیم  با یاد مادربزرگ و چای با قند می خوریم، غذای روح را نمی شود کنار گذاشت...

مهمان مامان داستانی بلند است که می شود در یک وعده کوتاه خواند و لذت برد. داستان خانواده ایست که مهمان دارند و دلواپسی های همیشگی مادر خانواده برای پذیرایی از مهمان، جان کلام این داستان است.
با چای قندپهلو زیر آفتاب رو به فضای سبز بخوانید، لذتش دو چندان می شود و حال دلتان را خوب می کند.
        

30

          (هو النور)
مهمان مامان یک داستان بلنده که اتفاقاتش در کمتر از ۱۰۰ صفحه اتفاق میفته. ابتدای کتاب و فیلم بسیار به هم شبیهند اما با جلوتر رفتن داستان متوجه میشید که اتفاقات کتاب خیلی ساده‌ترند. توی کتاب مثل فیلم سفره‌ای سر تا سری که همه‌ی همسایه‌ها رو دور هم جمع میکنه پهن نمیشه؛ با وجود علاقم به فیلم، این ساده و واقعی بودن کتاب رو دوست داشتم.
تفاوت دیگه‌ی کتاب سن بهاره، دختر خانوادست که بر خلاف فیلم کوچک‌تر از امیر و ۱۲سالست. در جایی از داستان ما کشمکش‌های مامان و بهاره رو میبینیم که خیلی ملموس و دوست داشتنی بود.
مهمان مامان به زیبای سخت و آسون زندگی، دغدغه‌ها، فرهنگ و سبک زندگی، یک خانواده‌ی ایرانی رو در دهه‌ی هفتاد نشون داده و این موضوع کتاب رو به شدت خواندنی میکنه.
دیالوگ‌های کتاب به صورت محاوره نیستند و علائم نگارشی گاهی به اشتباه استفاده شدند، من تصور میکنم ناشر و نویسنده خواستن کتاب رو به سبک سال ۷۵ که نوشته شده نگه دارند اما خوب میشه اگر حداقل کتاب ویراستاری مجدد میشد.
۷ تا ۱۰ آبان ۱۴۰۲
        

0