یادداشت ریحانه سادات صدر
1404/5/25
“مهمانِ مامان” و آن فضای صمیمانه و خودمانیاش را دوست دارم. چه فیلمش را، که چه متن کتاب را، چه کتاب صوتیاش را. عاشق تصویرسازیِ واژهها و آن حیاطِ قدیمی شدم. نمیدانم چه باید نوشت. نمیخواهم شکوهش را برهم بزنم. نمیدانم چطور میشود یک نویسنده، اینقدر باورپذیر حدود ده شخصیت را خلق کند و به جایشان حرف بزند! حقّا که این قصه، روایت منسجم و روان و باورپذیری دارد؛ گویی که یک خاطره واضح، پس ذهن آقای مرادی کرمانی بوده :) و راستش قصه مهمان مامان و آن اتفاقات ساده و دوستداشتنیاش، باعث شد تا مدتها بعد به حوادث روزمره -با دید روایتگرانه- نگاه کنم. دنبال بیرون آوردنِ قصه از دل "جریان عادی زندگی" باشم! مثل اینکه اخیرا مهمانی های خانه مادربزرگم، برایم رنگ و بوی متفاوتی گرفته! لحظاتش را به خاطر میسپارم، گاهی یادداشتشان میکنم، از جمع ها و جزئیات کوچک آنجا عکس میگیرم و تصور میکنم اگر قرار باشد همین چندساعت دورهمی ما، تبدیل به یک قصه شبیه مهمانِ مامان شود، چه جور داستانی خواهد شد؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.