خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
6
خواندهام
193
خواهم خواند
102
نسخههای دیگر
توضیحات
شرمن الکسی، نویسنده ی موفق و پرطرفدار ادبیات امریکا، داستان کاریکاتوریستی آینده دار به اسم جونیور را روایت می کند که در قبیله ی سرخ پوست اسپوکان بزرگ می شود. جونیور که تصمیم گرفته است آینده اش را با دستان خودش بسازد، مدرسه ی پر از مشکل خود را رها کرده تا در مدرسه ی سفید پوستان در شهری کشاورز نشین تحصیل کند؛ جایی که تنها سرخ پوست دیگر آن، تشویق کننده ی تیم های ورزشی مدرسه است.رمان خاطرات صد در صد واقعی یک سرخ پوست پاره وقت، تأثیرگذار، سرگرم کننده، خوش ساخت و بر اساس تجارب واقعی نویسنده ی اثر است و داستان معاصر بلوغ یک پسر بومی آمریکایی را روایت می کند؛ پسری که در تلاش است تا سرنوشتی که برایش مقرر شده را به شکلی بهتر تغییر دهد. مترجم فارسی کتاب در جایی درباره ی سبک نویسندگی شرمن الکسی گفته است که او سبک خود را دارد که سنخیتی با سبک های شناخته شده ندارد. سبک یک مسأله ی شخصی است، بعد تبدیل به یک آموزه می شود که در آثار الکسی این آموزه به وضوح قابل مشاهده است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت
نمایش همهپستهای مرتبط به خاطرات کاملا حقیقی یک سرخپوست نیمه وقت
یادداشتها
1403/2/16
0
1401/12/16
10
1402/3/15
کتاب تلخ ترین وقایع را با شیرینی طنزش به خورد خواننده می دهد و خواننده هم از خوردنشان لذت می برد و باز هم طلب می کند. شروع بی نظیر کتاب با جمله ای که ما را به تعجب و شگفتی و کنجکاوی و خنده می اندازد. زبان داستان دارای تعلیق و شسته رُفته و روان و خوشمزه است. نوشته ها پشت سرهم نوشته نشده اند و فاصله ی بین جملات و تا حد امکان تکه تکه کردن پاراگراف ها ، خواندن را آسانی می دهد و حس خواندن یک کتاب پر از جک های شدیداً دست اول را به آدم می دهد که هرچه بخوانی سیر نمی شوی ! روحیه ی شخصیت اصلی داستان یعنی جونیور جالب است. در پی هدف است. در پی هنجارشکنی ، هنجارهای اشتباه. در پی پیدا کردن خویشتن. در پی شادی وحس های خوب. او آزار می بیند و همچنان به راهش ادامه می دهد. طالب عدالت و همدلی ست. گاهی مرض می زند به کله اش و گاهی دروغگو می شود ، اما با این وجود قابل احترام و خواستنی ست. یکی از نقاط عطف کتاب ، کاریکلماتورهای بی نظیرش است. که حق مطلب را کاملاً می کنند توی حلق آدم! ایول. یکی از تم های اصلی داستان دیده شدن سرخپوست ها و نابودکردن باورهای غلط درباره ی آنان و ایجاد باورهای صحیح درباره ی آنهاست. سرخپوست ها از دید عامه مشتی بی سواد و عقب افتاده اند که قبیله ای زندگی می کنند و فقط بلدند بگویند گومبا گومبا ! احتمالاً شرمن الکسی ِ سرخپوست از این قضیه ناراحت بوده و این کتاب را با ابروهای درهم تنیده می نوشته. تم های دیگر آن پیدا کردن اهداف و راه شخصی زندگی و به دنبال آرمان ها و رویاها و آرزوهای خویشتن رفتن با وجود تمام رنج ها و نکبت های زندگی ست. یکی از اوج های کتاب جاییست که رنج های جونیور زیادتر از همیشه می شود و اتفاقات بد پشت هم برایش دست تکان می دهند. جونیور تصمیم می گیرد که نجات پیدا کند ، یعنی بهتر است بگویم که خودش را نجات دهد. شروع می کند به نوشتن فهرست هایی از «تمام کسانی که در زندگی بیشترین شادی را به او داده بودند» و «نوازنده هایی که شادترین آهنگ ها را نواخته اند» و «غذاهای محبوبش» و «کتاب های محبوبش» و «بسکتبالیست های محبوبش» و... و کاریکاتور کشیدن و نوشتن و نوشتن و نوشتن برای فرار از درد هایش. او چه خوب راه های رهاتر شدن را به چنگ آورد.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
4
1403/3/5
0
1401/5/19
7
1402/8/27
2