معرفی کتاب ماتیلدا اثر رولد دال مترجم پروین علی پور

ماتیلدا

ماتیلدا

رولد دال و 1 نفر دیگر
4.4
352 نفر |
113 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

26

خوانده‌ام

855

خواهم خواند

438

ناشر
افق
شابک
9786227902197
تعداد صفحات
328
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب مصور حاضر، داستانی است که با زبانی ساده و روان برای کودکان نگاشته شده است. در این داستان بابای ماتیلدا وارم وود، کلاهبردار بدجنس و پست فطرتی است. مامانش هم خیلی نادان است. آن ها فکر می کردند ماتیلدا مایه  آزار آن هاست و باید بیشتر تلویزیون تماشا کند و کتاب های کمتری بخواند! ولی معلم دوست داشتنی ماتیلدا، خانم هانی فکر می کند که ماتیلدا یک نابغه است. ماتیلدا حقه های شگفت انگیزی بلد است، بنابراین بهتر است والدین وحشتناک و خانم مدیر وحشتناک ترش، مراقب خودشان باشند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

نوبرک

نوبرک

1403/4/23

تعداد صفحه

5 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به ماتیلدا

پست‌های مرتبط به ماتیلدا

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        می خام کتاب بخانم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          از خواندن این کتاب خیلی راضی ام و برسم همین روزها فیلمش را هم خواهم دید و از خانم معصومه توکلی که زیاد با بچه ها سر و کله میزنند و بیشتر از من با آنها سر و کار دارند و علائقشان را بهتر میشناسند و این کتاب خوب را بهم پیشنهاد داد بی نهایت ممنونم
راستش در خانه ما کتاب خواندن یک فعالیت مفید محسوب نمیشود! بنابراین وقتی من یک گوشه ولو شده ام و دارم کتاب میخوانم انگار دارم وقتم را بیهوده تلف میکنم. فورا دختر سه ساله ام می آید میگوید بابا بیا با من بازی کن و مادرش هم میگوید اگه الآن باهاش بازی نکنی بعدا از کتاب خوندن بدش میاد. اما من میگویم اگر همسرم هم کتاب بخواند ممکن است دخترمان بعدا به کتاب خواندن علاقه مند شود. یا وقتی من مشغول کتاب خواندن هستم همسرم میتواند بگوید دخترم مزاحم کتاب خواندن بابا نشو تا اهمیت کتابخوانی در ذهن دخترم جا بگیرد! به هر حال اینها همه آرزوهای بنده است و فعلا نمیتوانم جلوی چشم همسر و دخترم کتاب بخوانم. بنابراین چند وقت پیش که زادروز رولد دال بود و همسرم بنده را برای خرید فرستاد بیرون یواشکی کتاب را برداشتم و با خودم بردم. بعد ماشین را یک گوشه خلوت در سایه پارک کردم و خواندنش را شروع کردم. چون این هم یکی از روش های ابداعی ام است برای شروع کردن کتابهایی که دوست دارم بخوانم اما هر طور حساب میکنم اولویت ندارند و معلوم نیست کی نوبتشان بشود. یعنی دست گرفتن ناگهانی کتاب به بهانه زادروز نویسنده
ببخشید که حوصله تان را سر میبرم اما مقدمه هنوز تمام نشده. وقتی برگشتم خانه همسرم گفت چرا خرید این قدر طول کشید و من اعتراف کردم که یک گوشه داشتم کتاب میخواندم و با پوزخند همسرم روبرو شدم. آن شب موقع خواب به ذهنم رسید شاید به خاطر نقاشی هایی که هر دو سه صفحه توی کتاب هست بتوانم کتاب را برای دختر سه ساله ام بخوانم. بنابراین چند شب قبل از خواب کتاب را برایش میخواندم و خودش هم می آمد میگفت بابا ماتیلدا بخونیم. اما کمی که جلوتر رفتم دیدم وسط داستان مجبورم جاهایی را سانسور کنم یا اساسا داستان را تغییر بدهم! میدانستم بچه سه ساله اساسا خیلی چیزها را نمیفهمد اما وقتی نقاشی خانم مدیر غضبناک را میدید و میپرسید بابا این کیه؟ چه جوابی داشتم؟ 
خلاصه ماتیلدا خواندن را از سرش انداختم و خودم یواشکی کتاب را خواندم و امروز تمامش کردم
این ریویو هم در واقع همه ش خاطره بود. 
اگر دو کلمه بخواهم درباره داستان نظر بدهم میتوانم بگویم غربی ها بچه هایشان را برای پرستیدن «هوش» به جای اخلاق و پول وعدالت و دین و خلاصه همه چیز تربیت میکنند. و دستور العمل فقط یک چیز است:
باید روی پای خودت بایستی
        

0

sara

sara

1404/4/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          امروز ماتیلدا رو خوندم و غرق لذت شدم. برای ساعت‌ها فراموش ‌کردم آدم بزرگ هستم و تبدیل شدم به سارای ده ساله که از مدرسه اومده خونه که سریع کتاب موردعلاقه‌اش رو برمی‌داره تا به دیدار دوستش بره. ماتیلدا و خانم هانی عزیز.
وقتی کوچیک بودم یک روز مامان با این رمان اومد خونه و از اونجایی که هنوز عقلم نمی‌رسید و کتاب‌ها رو از روی جلد انتخاب میکردم، نخوندمش.
سالها گذشت و چند هفته پیش توی سایت دیدمش و گفتم بذار بهش یک شانس بدم، و این احتمالا بهترین کاری بود که بهار امسال کردم.
ماتیلدا دختری بسیار باهوش، عاشق کتاب و مستقل است که در خانواده‌ای زندگی می‌کنه که هیچ توجهی به استعدادهایش نداره. پدر و مادرش او را نادیده می‌گیرن و حتی تحقیر می‌کنن. او در مدرسه‌ای درس می‌خونه که مدیر ظالم و خشن آن، خانم ترانچ‌بول، بچه‌ها را شکنجه می‌دهد. تنها کسی که ماتیلدا را درک می‌کنه معلم مهربانش، خانم هانی است.
داستانی پر از خیال‌پردازی، عدالت‌طلبی و قدرت کودکان در برابر دنیای ناعادلانه بزرگ‌ترهاست.
روایت رولد دال از کودکی بسیار غنی و زیباست. شخصیت های کتاب در عین سادگی پیچیدگی‌های ظریفی دارن که از چشم مخاطب دور نمی‌مونه.
کتاب تنها برای کودکان نوشته نشده بلکه برای بزرگسالانی که فراموش کردن چطور شادی رو در این دنیای پر رنج پیدا کنن.
اصلا فکر میکنم آدم بزرگ‌ها نیاز دارن هرازگاهی رمان های کودک و نوجوان بگیرن دستشون تا یادشون بمونه از قلب کوچیک درونشون محافظت کنن. با صداقت. 
چون در آخر ما همه کودکانی هستیم که هنوز دلمون برای وقت گذروندن تو اتاقمون تنگ میشه. اتاقی که پناهی باشه در مقابل دنیایی که سعی داره ما رو ببلعه.
از این به بعد هر وقت ببینم دارم تو دنیای بزرگسالی غرق میشم حتما میرم سراغ رولد دال، چون می‌دونه چطور منو خوشحال کنه♡
        

3

آرتمیس

آرتمیس

1403/5/24

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1