یادداشت sara
2 روز پیش
امروز ماتیلدا رو خوندم و غرق لذت شدم. برای ساعتها فراموش کردم آدم بزرگ هستم و تبدیل شدم به سارای ده ساله که از مدرسه اومده خونه که سریع کتاب موردعلاقهاش رو برمیداره تا به دیدار دوستش بره. ماتیلدا و خانم هانی عزیز. وقتی کوچیک بودم یک روز مامان با این رمان اومد خونه و از اونجایی که هنوز عقلم نمیرسید و کتابها رو از روی جلد انتخاب میکردم، نخوندمش. سالها گذشت و چند هفته پیش توی سایت دیدمش و گفتم بذار بهش یک شانس بدم، و این احتمالا بهترین کاری بود که بهار امسال کردم. ماتیلدا دختری بسیار باهوش، عاشق کتاب و مستقل است که در خانوادهای زندگی میکنه که هیچ توجهی به استعدادهایش نداره. پدر و مادرش او را نادیده میگیرن و حتی تحقیر میکنن. او در مدرسهای درس میخونه که مدیر ظالم و خشن آن، خانم ترانچبول، بچهها را شکنجه میدهد. تنها کسی که ماتیلدا را درک میکنه معلم مهربانش، خانم هانی است. داستانی پر از خیالپردازی، عدالتطلبی و قدرت کودکان در برابر دنیای ناعادلانه بزرگترهاست. روایت رولد دال از کودکی بسیار غنی و زیباست. شخصیت های کتاب در عین سادگی پیچیدگیهای ظریفی دارن که از چشم مخاطب دور نمیمونه. کتاب تنها برای کودکان نوشته نشده بلکه برای بزرگسالانی که فراموش کردن چطور شادی رو در این دنیای پر رنج پیدا کنن. اصلا فکر میکنم آدم بزرگها نیاز دارن هرازگاهی رمان های کودک و نوجوان بگیرن دستشون تا یادشون بمونه از قلب کوچیک درونشون محافظت کنن. با صداقت. چون در آخر ما همه کودکانی هستیم که هنوز دلمون برای وقت گذروندن تو اتاقمون تنگ میشه. اتاقی که پناهی باشه در مقابل دنیایی که سعی داره ما رو ببلعه. از این به بعد هر وقت ببینم دارم تو دنیای بزرگسالی غرق میشم حتما میرم سراغ رولد دال، چون میدونه چطور منو خوشحال کنه♡
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.