معرفی کتاب خانواده تیبو: جلد دوم اثر روژه مارتن دوگار مترجم ابوالحسن نجفی

خانواده تیبو: جلد دوم

خانواده تیبو: جلد دوم

4.3
27 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

10

خوانده‌ام

46

خواهم خواند

33

شابک
0000000071086
تعداد صفحات
448
تاریخ انتشار
1370/10/1

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب خانواده‌ تیبو نوشته‌ی روژه مارتن دوگار، نویسنده‌ی فرانسوی است. رمانی که نوشتنش از سال 1920 تا 1940 به طول انجامید. برخی این رمان را بزرگ‌ترین رمان قرن بیستم می‌دانند. رمان حول پسران خانواده‌ تیبو می‌چرخد: آنتوان و ژاک. آن‌ها پدری به‌شدت سخت‌گیر و مذهبی دارند. او بین کاتولیک‌ها دارای ارج و قرب فراوان است و اصلاً دلش نمی‌خواهد پسرها اعتبارش را لکه‌دار کنند. آنتوان در چارچوب ارزش‌های پدر زندگی می‌کند؛ اما ژاک که ذاتا سرکش است، مرتکب عصیانی بزرگ می‌شود. او با پسر یک خانواده‌ی پروتستان طرح رفاقت می‌ریزد؛ آن هم زمانی که کلیسا رابطه‌ی بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها را به‌شدت نفی کرده بود. این دو دوست خانه و خانواده را ترک می‌کنند تا در مسیر دلخواهشان زندگی را از سر بگیرند و این هنور شروع ماجراست.

این رمان چهارجلدی هفت بخش دارد. عنوان فصل‌ها از این قرار است: دفترچه‌ی خاکستری، ندامتگاه، فصل گرم، طبابت، سورلینا، مرگ پدر، تابستان 1914 و سرانجام. در رمان خانواده‌ تیبو موضوعات مختلفی مطرح شده‌اند: مذهب، سیاست، انقلاب، جنگ، فلسفه‌ی زندگی و… . همین چیزهاست که آن را شبیه یک زندگی واقعی می‌کند. با خواندن این رمان ضمن لذت بردن از اثری شاهکار و خواندنی، اطلاعاتی هم از وقایع اروپای سال‌های ابتدایی قرن بیستم و سال‌های جنگ جهانی اول دستگیرتان می‌شود.

روژه مارتن دوگار در سال 1937 جایزه‌ی نوبل ادبی را از آن خود کرد. اهداکنندگان این جایزه علت انتخابشان را قدرت و صداقت هنری و همچنین ترسیم فوق‌العاده‌ی کشمکش‌های انسانی در رمان خانواده‌ تیبو دانسته‌اند. کتاب خانواده‌ تیبو با ترجمه‌ی ابوالحسن نجفی منتشر شده است. در پاراگرافی از متن کتاب آمده است: «قاشق را از لای لب‌های سست بیمار گذراند و پیش از آن‌که آقای تیبو سرش را بچرخاند محتوای آن را در دهان او خالی کرد. دست‌های پیرمرد که روی زانوهایش قرار داشت بی‌صبرانه تکان می‌خورد. از این‌که به چنین وضعی افتاده بود و نمی‌توانست به‌تنهایی غذا بخورد غرورش جریحه‌دار می‌شد. کوششی کرد تا قاشق را از دست خواهر مقدس بگیرد، ولی انگشت‌هایش که از مدت‌ها پیش کرخ شده و اکنون آب آورده بود، یارای هیچ کاری را  نداشت.»
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خانواده تیبو: جلد دوم

نمایش همه

پست‌های مرتبط به خانواده تیبو: جلد دوم

یادداشت‌ها

        اگر بخوام برای این جلد اسمی انتخاب کنم، حتما می‌شه «آهِ سرد». 
رنج از دست دادن و ذوقِ نصف نیمه‌ی وصال در  این ماجرا سرگردان بود. هر کس، چیزی یا کسی رو از دست داده بود؛ نویسنده راشل رو از آنتوان، خونه رو از ژاک، ژاک رو از ژیز، سلامتی رو از اسکار و خانواده رو از مادموازل دزدیده بود. انگار تُنگ محزون این جلد با شکسته‌های قلب شخصیت‌هایی ساخته شده بود که سعی می‌کردن کمی زندگی کنن.
با توصیف‌های دقیق دوگار، در قلب ماجرا بودم و رعشه‌های تنِ تیبوی بزرگ، من رو هم می‌لرزوند و گاهی اشک رو روی گونه هام سُر می‌داد. با آنتوان مضطرب می‌شدم و با ژاک نفرت آمیخته با محبت رو لمس کردم. 
و اما ژیز...
ژیز با چهرهٔ گندم‌گون، چشم‌های مشکی اشک‌آلود و پیکر نحیف‌ش انگار که آهنگ گلِ ارکیدهٔ ایلیا منفرد رو برام زمزمه می‌کرد. دخترِ بی‌چاره...که طوفان درد آروم نداره!
نامه‌های آقای تیبو هم باعث می‌شد که مور مور بشم؛ از ترس این‌که چقدر آدم‌های اطراف‌مون می‌تونن برامون ناشناخته باشن و ترسناک‌تر این‌که ناشناخته هم از پیش‌مون برن...
خلاصه که این جلد مهربون نبود؛ ولی دوست‌ش داشتم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

14

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

بیاید هر چی جلد یک گفتم رو بریزیم دور ( به معنی غلط بودنش نیستا) و یه در جدید توی این جلد باز کنیم.

احتمالا اگر میخواستم اسمی یا شعاری بزارم برای این جلد یه همچین چیزی می‌شد:
_پسران در خَم مرگ پدر!

جلد دهشتناکی بود، سراسر رنج، تاریکی و غم اما یک نوع ارتیاح خاطر خاصی هم در خودش داشت که دقیقا نمی‌دونم باید مدیون چی  بدونمش.
با وجود اتفاقات سخت و تصمیم های غیرانسانی که گرفته شد اما ته دلم هم خوشحال بودم هم موافق.

خلاصه:
در این جلد ما از یک دریچه جدید به رابطه تیبویی بزرگ و پسرانش نگاه می کنیم. آنتوانی که جلد یک داشتیم حالا یک راحتی و اطمینان به نفس خاص و جدیدی در خودش داره و عشق به کارش ستودنیه!
در کنارش گمشده خانواده تیبو، مثل یه الماس توی مجامع ژنو می درخشه و باورمون نمب‌شه این همون پسر ۱۴ ساله زشت پر از حٌرمان و رمیدگیه.
پ در آخر تیبویی بزرگ،  رنج عظیم من و خیلی های دیگه توی این جلد اتفاقی بود که تیبویی بزرگ داشت از سر می‌گذروند.

پی‌نوشت‌ها

پ‌ن: احتمالا این جلد رو بیشتر از جلدهای دیگه دوست داشته باشم
( حالا ببینم رابطه ژاک و ژنی چی میشه توی جلد سه )

پ‌ن²: این شور و شوق بی الایش انتوان و در عین حال اقرارش به خودستاسی که داره ترکیب منحصر به فردیه که نیازمند تعمق خیلی زیاده. این بخش شخصیتش رو دوست دارم اما متاسفانه اون روی وقیح و یقه دریده اش زیاد جلوی این روی خوبش رو می‌گیره.

پ‌ن³: چیزی که از ژاک دیدم خیلی بی رحمانه بود! ما ژاک رو به داشتن یک روحیه لطیف و حساس می شناسیم، اما مواجه اش با پدرش به چشم من سرد و مایوس کننده اومد. تا یک جای می تونم به اون بچگی سخت و طرحواره ها ربطش بدم اما انسان چیزی فراتر از این هاست.
البته، می‌شه گفت با ذهن نظریه زده ژاک  چیز بیشتری توقع نمی رفت اما با‌ وجود انسانیتی که ازش دم می‌زنه منافات داره و  ترسو تر از این حرفاست که با احساسات واقعیش رو به رو بشه و معمولا فرار رو بر قرار ترجیح میده.
با این وجود بازم محبوب ترین شخصیت داستان برای منه.

پ‌ن⁴:آرزو داشتم تیبویی بزرگ رو در حال هارت و پورت کردن ببینم، نه این چنین خار و ذلیل.

پ‌ن⁵:بحث مذهبی و سیاسی کردن با آنتوان مثل آب تو هاون کوبیدنه. آنتوان به چشمم اونقدر نگاه عمیقی به مسائل پیرامونی خودش نداره و همین که سفره براش باز باشه تا بتونه چیزی از توش برداره و به زخم کارش بزنه براش کافیه. در کل تا وقتی بتونی نیازهای اساسیش رو تامین کنی گور بابای انقلاب و جنگ‌و طبقه کارگر.

پ‌ن⁶: توصیه میکنم این جلد رو؟ قطعا بله. هم کم حجم تره هم مفهومی و عمیق تر.

پ‌ن⁷: دست و دلبازانه امتیاز دادم ( چون بهخوان بیشتر از این نداره)

پ‌ن⁸: تازه یادم آومد، بعد از تیبوی بزرگ دلم بیشتر از همه برای ژیز سوخت. چه خیالاتی، چه انتظاری، چه دردی رو در خودش پرورونده بود و در آخر اینطوری رها شد. حق دارم بابت این کار ژاک با ژیز شیرم رو حلالش نکنم
( شاید بگید شیری ندادم که بتونم حلال کنم که در این صورت باید بگم توی مسائل مادر فرزندی ما سرک نکشید) 
از یک ور دیگه ژیز واقعا انتظار زیادی از ژاک داشت، با تمام عشقی که به این پسرک دارم، اما ناموسا چطور فکر میکنی این پسر میتونه مرد زندگی کردن باشه؟
این نهایت بتونه توی مجالس خودشون بلبل درازی کنه ، اونم چون روحیه‌ش لطیفه زود میخواد از دل بقیه در بیاره.

        

25

سامان

سامان

1403/9/30

          توضیحات جلد دوم با مقادیری اسپویل:
جلد دوم خانواده تیبو از سه بخش طبابت، سورلینا و مرگ پدر تشکیل شده.در این جلد هم مثل جلد نخست با روایت خطی و سر راستی مواجه بودیم و داستان روان نوشته شده بود اما سیر اتفاقات به سرعت جلد اول پیش نمیرفت و کمی از سرعت روند اتفاقات داستان کاسته شده بود و نویسنده توضیحات بیشتری میداد.بخش نخست کتاب یعنی طبابت مثل سرعت گیری بود که بعد از جلد اول واردش شدم.بیشتر ماجراهای طبابت آنتوان که در کل جذابیت کمتری برام داشت.در بخش دوم داستان به اصطلاح جون میگیره و سر و کله ژاک پیدا میشه.بخش سوم هم از اسمش مشخصه مربوط به چه موضوعی است به نظرم بهترین بخش کتاب بود.اینطوری بگم که جلد دوم برای من یکنواخت نبود و اینکه هر بخش از بخش قبلی اش بهتر بود رو دوست داشتم. در بخش مربوط به مرگ پدر، آقای تیبو مثل شمع که ذره ذره آب میشه و نه دفعتا، فوت میکنه و نویسنده این رو به خوبی نشون داده.این دگرگونی حال آقای تیبو در بستر مرگ بسیار خواندنی بود.در این فصل یک بحثی هم بین آنتوان و کشیش صورت میگیره که قابل تامل و جالب بود.به طور کلی این جلد بیشتر حول محور آنتوان میگشت و نویسنده او رو مرکز ثقل این جلد قرار داده بود.ژاک با تمام اعصاب خردکردناش همچنان برام جذابه.همینکه غیرقابل درک و رو مخه و به نظرم با توجه به سن و سال و روحیاتش طبیعی است که همینطور باشه.شخصیت غیر قابل پیش بینی داستانه و معلوم نیست در ادامه داستان چی کار میخواد بکنه و این مجهول بودن تصمیمات حال و آینده ژاک قصه رو خواندنی و جذاب کرده.تا اینجا از مطالعه بسیار راضی بودم و پیش به سوی جلد سوم که اونطور که از نظرات دوستان بر میاد،سخت خوان ترین جلد کتابه!
        

0

          سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز، 
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند.

جلد دوم این کتاب که به اهتمام آقای «ابولحسن نجفی» به زبان فارسی و صدالبته به شکل ممتازی برگردان شده است، شامل سه کتابِ چهارم، پنجم و ششم از این رمانِ‌ حجیم به نام‌های «طبابت»، «سورلینا» و «مرگ پدر» می‌باشد.

هشدار:
هر آنچه که در این ریویو می‌نویسم، در مورد جلد دوم است، طبیعی‌ست که برای هر جلد، مانند این ریویو و ریویوی جلد نخست نظرم را خواهم نوشت، و نهایتا در صورتی که عمر من، به خواندن کل مجموعه کفاف داد،
نظر نهایی خود را به شکل کامل و مفصل خواهم نوشت.

حقیر در این ریویو،‌ به رویداد‌ها و وقایع کتاب ورود نمی‌کنم و فقط به بیان نکاتی پررنگ از جلد دوم به شرح زیر بسنده می‌کنم:

متن کتاب، همانند متن جلد نخست کاملا روان، امروز و بدون هرگونه پیچیدگی ادبی‌ بود.

تغییرات رفتار، اخلاق و افکارِ آقای تیبو در احتضار برای من که شدیدا از مرگ می‌ترسم شدیدا هیجان‌آور و خواندنی بود! چطور انسان در لحظات آخر این‌همه ذوق و شوق ادامه‌ی زندگی را در خود می‌بیند!

ژاک همچنان غیرقابل پیش‌بینی است و شخصیت پیچیده‌ی او برای من همچنان معماگونه باقی مانده، همانطور که برای برادر بزرگش آنتوان به همین شکل مانده!

حمله‌ی تمام عیارِ آنتوانِ سی و دو ساله به کشیش پس از به خاک‌سپاری پدر در فصل آخر کتاب، حقیقتا شاهکار بود. جنگی واقعی بین یک جوان که اندیشه را نقطه‌ی مقابل دین می‌داند با یک کشیش که هر چیزی را نام ببرید آماده است تا آن را به خدا و دین ربط دهد و ... .

شخصیت محبوب:
آنتوان به شخصیت محبوبم تبدیل شده و حال که همسن من است او را مردی پخته و باتجربه می‌دانم که حداقل می‌داند از زندگی چه می‌خواهد و به اینطرف و آن‌طرف بی‌جهت شلنگ نمی‌اندازد.
آنتوان با تصمیم بزرگی که گرفت، به عقیده‌ی من گامی بزرگ برای ترسیم آینده‌ی زندگی‌اش برداشت و از جالب‌ترین قسمت‌های این کتاب که در مورد همین گام است، این بود که وقتی آن تصمیم بزرگ را به جهت تزریق گرفت، پیش از تزریق سوزن را با آتش ضدعفونی کرد!!! و این یعنی پایبندی به اصول اخلاقی در راستای هدف خود و نه هدفی که دیگران برای یک پزشک تعیین کرده‌اند.

نقل‌قول نامه
"آدم نمی‌تواند از امیدبستن به محال، خودداری کند!"

"یگانه حد، برای هرکسی که خود را انسان می‌بیند وجدان است."

"وقتی که آدم تنها زندگی می‌کند، هیچ چیز پیچیده نیست، به شرطی که آزادی خودش را نگه دارد."

"چه خوشبخت‌‌اند آن‌هایی که می‌توانند گریه کنند."

"سخت‌تر از هرچیز بعد از تمام شدن ماجراست، یعنی وقتی که زندگی از سر گرفته می‌شود و آدم همه جا با خلأ برخورد می‌کند."

"باید به خود سخت بگیریم تا حق سخت گرفتن به همه کس را داشته باشیم."

"اندیشه‌های مذهبی تقریبا وجود ندارند، زیرا شرط اول اندیشیدن، شک کردن است."

کارنامه
این جلد، یعنی جلد دوم به طور کاملا محسوس یک سر و گردن از نظر سطح، محتوا و جذابیت پایین‌تر از جلد نخست کتاب بود، به شکلی که اگر کتاب ششم یعنی «مرگ پدر» که پیشتر آن را با یکی از مخلوقات تولستوی یعنی «مرگ ایوان ایلیچ» مقایسه نموده بودم وجود نداشت برای این جلد سه ستاره منظور می‌کردم، اما به لطف اینکه کتاب ششم با تریلی هجده چرخ از روی اثر تولستوی رد شد، برای این جلد چهارستاره منظور می‌نمایم.
        

8