معرفی کتاب نوشابه زرد اثر منصور ضابطیان

نوشابه زرد

نوشابه زرد

4.0
114 نفر |
49 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

172

خواهم خواند

124

ناشر
مون
شابک
9786228312026
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1402/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        وقتی نسل ما بچه بود، کانادا برایش بیشتر از یک نوشابه‌ی پرتقالی خوشمزه بود که با وقوع انقلاب دیگر پیدا نمی‌شد. ما کانادا را کمتر به عنوان یک کشور مهم و مستقل می‌شناختیم. من اما وضعیتم فرق می‌کرد. پدرم یک پسردایی داشت که چند سال قبل از به دنیا آمدن من رفته بود به مونترال و آنجا پزشک شده بود. من هیچ‌وقت او را ندیدم اما هر از چند وقتی یک نامه توی حیاط خانه‌مان می افتاد که رویش یک تمبر زیبا بود. در ذهن من کانادا سرزمین تمبر‌های زیبا بود. آن ها را از روی پاکت نامه می‌کندم و توی آلبوم تمبر می‌گذاشتم و می‌شد مایه‌ی پز دادن به دوستان و هم کلاس‌ها. من تنها کسی بودم که توی آلبوم تمبرم تمبرهای کانادایی داشتم.

سال‌ها گذشت و ما همپای تاریخ پیش آمدیم. انقلاب شد، جنگ شد، جنگ تمام شد و حالا وقت آن بود که جهان را بیشتر بشناسیم. کانادا آرام آرام در اطلاعات تاریخی و جغرافیایی ما وارد شد و آرام آرام مقصدی شد برای ایرانیانی که شرایط زندگی در کشورشان را بر نمی‌تافتند و به دنبال جایی برای یک زندگی جدید بودند. کانادا از اواسط دهه‌ی هفتاد برای خیلی از جوان‌های آن دوره یک نقطه‌ی خاص شد. نقطه‌ای در دورترین جا از خانه که هم «دلتنگی» می‌آورد و هم در عین حال «امنیت». کانادا کشور جدیدی بود با قوانین خاص و با وجود سرمای زیادش که برای ایرانی‌ها قابل تحمل نبود، می‌توانست یک رفاه نسبی برای آن ها فراهم آورد...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نوشابه زرد

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

30 صفحه در روز

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نوشابه زرد کتابی از نوشته ها و عکسهای سفر به کاناداست. منصور ضابطیان در مسافرتی به شهر تورنتو از دیده ها و شنیده های خود می‌گوید. تا جای ممکن  عکسها به صورت رنگی در ابتدای کتاب و به صورت سیاه و سفید در متن آورده شده است. او در 22 فصل به موارد مختلف پرداخته است: مهاجران ایرانی و سایرکشورها ، کلاهبرداری‌های رایج در کانادا، غذاها ی مختلف و معروف بین شهروندان کانادایی، قانون مصرف ماری جوانا، وضع زنان و باورهای جنسیتی، قوانین سرسختانه، مرگ ملکه الیزابت دوم، موزه ها، آبشار نیاگارا، وضعیت بومیان سرخ پوست و....از بخشهایی است که در این اثر به بررسی آن پرداخته شده است.

کانادا کشوری است که مقصد و قبله آمال بسیاری از ایرانیان خصوصا جوانان تحصیل کرده است. کانادا با وجود فاصله زیاد و سرمای شدید منطقا نباید زیاد برای ایرانیان محبوب باشد ولی شرایط کار و تحصیل مناسبی که به مهاجران ارائه می‌دهد علاوه بر  ناکامی های اقتصادی  و بی توجهی داخلی به سرمایه های انسانی سبب شده است موج بزرگی از ایرانیان طالب مهاجرت به آنجا شوند. حکومت کانادا نیز بر صید مغزهای ایرانی تمرکز کرده است و سعی می کند خدمات خوبی برای مهاجران ارائه دهد تا بتواند این نخبگان کاری یا تحصیلی را تبدیل به تبعه‌ی دائمی آن کشور کند.
نویسنده در این کتاب به مطلب مذکور توجه کرده است و سعی کرده با دید منصفانه ای از مزایا و معایب این کشور بگوید.

ولی در این اثر چنان که مخاطب انتظار دارد با کشور مقصد آشنا نمی‌شود. همه چیز در سطح مانده است و مخاطب جز یک شهر و برشهایی از چند مکان، دریافت بیشتری ندارد. کتاب در صحبت از آزادی مصرف ماری جوانا و سخن از قانون فراجنسیتی حرفهایی دارد که شاید برای مخاطب تازه باشد. 

از طرف دیگر زمانی که ضابطیان برای سفر کانادا از ایران دور بود وقایع پاییز 1401 رخ می‌دهد و او گاهی مستقیم و گاه به کنایه حکومتها را مورد ملامت قرار می‌دهد و اثرش  تبدیل به کاری با تاریخ انقضا می‌شود. او در ابتدای کتاب شرح داده است که از وقایع ایران کامش تلخ است و در چند جایی که از ایدئولوژی حکومتها صحبت می‌شود، خواننده با وجود اینکه مستقیما حکومت ایران مورد خطاب قرار نگرفته است، درک می کند . منظور نگارنده چیست.

در آخرین صفحه کتاب نیز در مورد مهاجرت  نویسنده می‌گوید:

" گاهی وقتها رفتن به خاطر این نیست که کسی به شما بگوید برو اما وقتی کسی هست که با لبخند و با آغوشی به اندازه تو میگویدبیا آدم پایش سست می‌شود غم غربت را می خرد و می رود."

سوالم اینجاست که هرجا آغوشی گرم‌تر از آغوش مادر باز باشد، باید رفت؟!!
در مجموع با توجه به مصداق‌هایی که اینجا فرصت گفتن آن نیست، جهان بینی مادی و غربی و تعریف نویسنده از خوشبختی  مردم کانادا و تعریف دغدغه از نظر نویسنده، کتاب مطلوبی نبود زیرا با دلایل ساده می‌شد منطق نویسنده را زیر سوال برد.

        

12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          📚 #معرفی_کتاب 

✅ یک میان وعده‌ی عالی!
بعد از وعده‌ی کاملِ پس از‌ بیست سال سلمان کدیور واقعا به یک میان وعده نیاز داشتم. سری چرخاندم و کتاب نوشابه زرد آقای منصور ضابطیان به چشمم خورد. خودش بود، سفرنامه های ضابطیان میان وعده های خوبی محسوب می‌شوند. 
در زمانی نه چندان دور وقتی کلمه مهاجرت را می‌شنیدیم پشت بندش کانادا را هم می‌شنیدیم یا حداقل ذهنمان به کانادا هم گذری می‌کرد. شاید در هر خاندان چند نفری هم باشند که الان در کانادا زندگی می‌کنند.
کانادا برای نسل ما مقصد یا حداقل میان مقصد تحصیلی خوبی محسوب می‌شد. همیشه از گوشه و کنار می‌شنیدیم که پسر یا دختر فلان همسایه یا فلان فامیل یا فلان دوست مهاجرت کرده است به کانادا. همیشه برایم جالب بود که ببینم کانادا چگونه کشوری است. شاید من هیچ وقت نتوانم به کانادا سفر کنم و آن را بشناسم ولی آقای ضابطیان زحمت کشیده اند و برایمان یک تور مجانی کانادا گذاشته اند.
این سفرنامه برایم خیلی عجیب و جدید بود. من فکر می‌کردم فقط عده‌ای از روشنفکران ما هستند که غرق در اراجیف غربی شده اند و خوبی های غرب را هم به ابتذال کشیده اند اما وقتی اوضاع کانادا را دیدم زیرلب گفتم:« صد رحمت به خودی ها» آری واقعا صد رحمت. 
در این کتاب سفری می‌کنیم به زیباترین مناظر طبیعی، به رستورانی که در آن می‌توانیم  ساعاتی خودمان را جای نابینایان بگذاریم. 
راستش را بخواهید این کتاب برایم سراسر غافلگیری بود. یکی از ویژگی های کتاب های آقای ضابطیان مختصر گویی است. شما در این کتاب دستچینی از بهترین دیده های نویسنده را می‌خوانید. 
البته کانادا سراسر شیرینی هم نبود. تلخی هایی داشت که کام هر انسانی را زهرآلود می‌کرد. کانادا هم مجزا از تاریخ وحشتناک استعمار نیست. بلایی که آمریکا سر سرخپوستان آورده بود را دولت کانادا و کلیسای کاتولیک هم سر بومی های کانادا آورده بودند.
یکی از ویژگی های مثبت کتاب هم تاریخ مختصری از کانادا هست که در چند صفحه در آخر کتاب برای آشنایی بیشتر با کانادا گذاشته شده است.



📚کتاب #نوشابه_زرد ( سفرنامه‌ی کانادا )
✍🏻اثر #منصورضابطیان
#نشر_مون
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به تازگی با منصور ضابطیان آشنا شده ام. قبلا تصویرش را جاهای مختلفی از جمله صدا و سیما دیده بودم ولی نمی دانستم که اهل نوشتن سفرنامه است. اولین کتابی بود که از ایشان خواندم. به نظرم کتاب فضای کانادا را تقریبا به خوبی توصیف کرده بود؛ به خصوص که به جز خاطره نویسی، اطلاعات تاریخی خوبی را هم درباره کانادا به خواننده می داد. تقریبا تمام خاطره ها همراه با عکس و تصویر بود و این مسئله کتاب را جذاب می کرد.  به نظرم کتاب هایی که با موضوع سفرنامه نوشته می شوند، بهتر است به اندازه کافی دارای تصاویر مستند باشند. این ارزش مستندگونه سفرنامه را افزایش می دهد. 
یک مورد دیگری که باید اضافه کنم، این است که متن کتاب خیلی عمق نداشت و مخاطب را با خودش همراه نمی کرد. ظاهرا سبک نویسندگی ضابطیان  به این صورت است. یعنی کتاب حاوی خرده روایت هایی است از ضابطیان از سفر خودش به مخاطب ارائه می کند. تعداد زیادی داستان و روایت کوتاه از سفر در کتاب آمده که به هم متصل نیستند. اما باز هم باید اعتراف کنم که این حرف ها چیزی از جذابیت کتاب کم نمی کند. حداقل این که علاقمند شدم بقیه کتاب های منصور ضابطیان را هم بخوانم...
        

1