معرفی کتاب نوشابه زرد اثر منصور ضابطیان

نوشابه زرد

نوشابه زرد

3.9
103 نفر |
42 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

160

خواهم خواند

110

ناشر
مون
شابک
9786228312026
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1402/1/1

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        وقتی نسل ما بچه بود، کانادا برایش بیشتر از یک نوشابه‌ی پرتقالی خوشمزه بود که با وقوع انقلاب دیگر پیدا نمی‌شد. ما کانادا را کمتر به عنوان یک کشور مهم و مستقل می‌شناختیم. من اما وضعیتم فرق می‌کرد. پدرم یک پسردایی داشت که چند سال قبل از به دنیا آمدن من رفته بود به مونترال و آنجا پزشک شده بود. من هیچ‌وقت او را ندیدم اما هر از چند وقتی یک نامه توی حیاط خانه‌مان می افتاد که رویش یک تمبر زیبا بود. در ذهن من کانادا سرزمین تمبر‌های زیبا بود. آن ها را از روی پاکت نامه می‌کندم و توی آلبوم تمبر می‌گذاشتم و می‌شد مایه‌ی پز دادن به دوستان و هم کلاس‌ها. من تنها کسی بودم که توی آلبوم تمبرم تمبرهای کانادایی داشتم.

سال‌ها گذشت و ما همپای تاریخ پیش آمدیم. انقلاب شد، جنگ شد، جنگ تمام شد و حالا وقت آن بود که جهان را بیشتر بشناسیم. کانادا آرام آرام در اطلاعات تاریخی و جغرافیایی ما وارد شد و آرام آرام مقصدی شد برای ایرانیانی که شرایط زندگی در کشورشان را بر نمی‌تافتند و به دنبال جایی برای یک زندگی جدید بودند. کانادا از اواسط دهه‌ی هفتاد برای خیلی از جوان‌های آن دوره یک نقطه‌ی خاص شد. نقطه‌ای در دورترین جا از خانه که هم «دلتنگی» می‌آورد و هم در عین حال «امنیت». کانادا کشور جدیدی بود با قوانین خاص و با وجود سرمای زیادش که برای ایرانی‌ها قابل تحمل نبود، می‌توانست یک رفاه نسبی برای آن ها فراهم آورد...
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به نوشابه زرد

نمایش همه

یادداشت‌ها

فاضل تقوی

فاضل تقوی

3 روز پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          📚 #معرفی_کتاب 

✅ یک میان وعده‌ی عالی!
بعد از وعده‌ی کاملِ پس از‌ بیست سال سلمان کدیور واقعا به یک میان وعده نیاز داشتم. سری چرخاندم و کتاب نوشابه زرد آقای منصور ضابطیان به چشمم خورد. خودش بود، سفرنامه های ضابطیان میان وعده های خوبی محسوب می‌شوند. 
در زمانی نه چندان دور وقتی کلمه مهاجرت را می‌شنیدیم پشت بندش کانادا را هم می‌شنیدیم یا حداقل ذهنمان به کانادا هم گذری می‌کرد. شاید در هر خاندان چند نفری هم باشند که الان در کانادا زندگی می‌کنند.
کانادا برای نسل ما مقصد یا حداقل میان مقصد تحصیلی خوبی محسوب می‌شد. همیشه از گوشه و کنار می‌شنیدیم که پسر یا دختر فلان همسایه یا فلان فامیل یا فلان دوست مهاجرت کرده است به کانادا. همیشه برایم جالب بود که ببینم کانادا چگونه کشوری است. شاید من هیچ وقت نتوانم به کانادا سفر کنم و آن را بشناسم ولی آقای ضابطیان زحمت کشیده اند و برایمان یک تور مجانی کانادا گذاشته اند.
این سفرنامه برایم خیلی عجیب و جدید بود. من فکر می‌کردم فقط عده‌ای از روشنفکران ما هستند که غرق در اراجیف غربی شده اند و خوبی های غرب را هم به ابتذال کشیده اند اما وقتی اوضاع کانادا را دیدم زیرلب گفتم:« صد رحمت به خودی ها» آری واقعا صد رحمت. 
در این کتاب سفری می‌کنیم به زیباترین مناظر طبیعی، به رستورانی که در آن می‌توانیم  ساعاتی خودمان را جای نابینایان بگذاریم. 
راستش را بخواهید این کتاب برایم سراسر غافلگیری بود. یکی از ویژگی های کتاب های آقای ضابطیان مختصر گویی است. شما در این کتاب دستچینی از بهترین دیده های نویسنده را می‌خوانید. 
البته کانادا سراسر شیرینی هم نبود. تلخی هایی داشت که کام هر انسانی را زهرآلود می‌کرد. کانادا هم مجزا از تاریخ وحشتناک استعمار نیست. بلایی که آمریکا سر سرخپوستان آورده بود را دولت کانادا و کلیسای کاتولیک هم سر بومی های کانادا آورده بودند.
یکی از ویژگی های مثبت کتاب هم تاریخ مختصری از کانادا هست که در چند صفحه در آخر کتاب برای آشنایی بیشتر با کانادا گذاشته شده است.



📚کتاب #نوشابه_زرد ( سفرنامه‌ی کانادا )
✍🏻اثر #منصورضابطیان
#نشر_مون
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب نوشابه‌ی زرد، دهمین سفرنامه‌ی منتشر شده از منصور ضابطیان است؛ کسی که مرا به فرم سفرنامه نویسی علاقه‌مند کرد.
این کتاب، گزارشی از سفر چند هفته‌ای ضابطیان به کاناداست که حاوی مطالب فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، آداب و رسوم و... می‌باشد.
این کتاب دو گزارش بسیار جالب برای من داشت:
۱- در سال ۱۹۹۲ حدود ۱۲ هزار کودک مونترالی، آرزوها و درد و دل ها و پیام‌هایشان برای نسل‌های بعد را روی کاغذ نوشتند و داخل محفظه‌ای فلزی روی قله‌ای در کوه قرار دادند. قرار شد تا سال ۲۱۴۲ کسی سراغ این نامه‌ها نرود.
به نظرم جذاب است که ببینیم در صد و پنجاه سال گذشته، کودکان ما چه دغدغه‌هایی داشتند، در چه فضایی زندگی می‌کردند و با چه موانعی رو به رو بودند. این اهمیت در خاطره نویسی شخصی هم نمود پیدا می‌کند. به گمانم نوشتن خاطرات و مرور آن‌ها پس از سی سال گذر عمر، فوق العاده جذّاب باشد.
۲- خوردن غذا در رستوران ONoir تورنتو که تجربه‌ی بدیعی را در زندگی پدید می‌آورد؛ تجربه‌ی ندیدن و نداشتن چشم. شما باید در فضایی تاریک که هیچ نوری ندارد مشغول غذا خوردن شوید و برای ساعاتی، حس و حال کسانی که کور هستند را  تجربه کنید. ضابطیان می‌نویسد که این تجربه تا چندین وقت مرا درگیر کرده بود چون احساس جدیدی در آن لحظات داشتم. بیش از پیش روی دیگر حواسم از جمله چشایی تمرکز می‌کردم و نکات جدیدی را تجربه می‌نمودم.
امیدوارم بتوانیم این نوع رستوران‌ها را در ایران نیز تجربه کنیم.
        

23