ساینا فرج پور

ساینا فرج پور

@rabinbook

33 دنبال شده

59 دنبال کننده

            یک کهکشان!
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        دلشوره، شاید که دوباره ۱۸ سالمه! دلشوره، شاید سال ۹۸ شده! دلشوره...
اگر همین چند ساعت پیش سر میز به جای شام یک اقیانوس رو بلعیده باشم چی؟
دوباره ماه آبی نزدیک شده، از پنجره گذشته و چسبیده به صورتم.میز و کمد ها "چشمه طوسی" رو میخونن! اتاق آبیه.هوا سنگین. زیر شیشه‌ام فضاش تنگ تر و تنگ تر میشه. اونقدر تنگ شده که شیره جونم داره از بدنم میزنه بیرون، دارم له میشم‌. همه چی موهومیه، حس میکنم تو فضام، سیاه و تاریک، پر از سکوت. 

اون دلشوره نبود استر حالت تهوعه‌. همه چیز رو میخوام بالا بیارم، زندگی رو چشمام رو این سرگیجه لعنتی رو گذشته رو آینده رو بند بند وجودم رو.میخوام آدم هارو بالا بیارم. ماه آبی نشسته رو قفسه سینم، هوا خفه‌ست! اما پنجره که بازه پس این شیشه کجاست که من نمیبینمش!
همه چیز داره تار میشه پلک هام سنگین شدن پس چرا این تهوع دست از سر من برنمیداره اِستر! 
سیاه چاله‌های بیمارت خیره شدن بهم و من رو تو خودت میکشی و باز هم سقوط میکنم در تاریکی!
      

21

باشگاه‌ها

محاکات

271 عضو

تسخیرشدگان: اقتباسی از رمان داستایفسکی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

کرگدن
          موقع خوندن نمایشنامه یه جوری بود که انگار همه از یه چیزی خبر داشتن به جز من و این حس تا آخر با من بود. ولی بعد از خوندن نقد ها و توضیح های نمایشنامه فهمیدم واقعا من از یه چیزی بی خبر بودم و اونم شرایط حاکم بر زمان انتشار نمایشنامه است و اتفاقا اکثرا خیلی زیاد موقع انتشار و به روی پرده اومدنش باهاش همزاد پنداری کردن. قضیه از این قراره که یونسکو با نوشتن کرگدن، انگار آینه‌ای رو جلوی جامعه‌ی اون زمان گرفته و ترس‌ها و دغدغه‌های همگانی رو به‌طور اغراق‌آمیزی به تصویر کشیده.
در واقع، کرگدن‌ها نمادی از یک تغییر بزرگ و ناگهانی هستند که جامعه رو تهدید می‌کنه. این تغییر می‌تونه هر چیزی باشه: از یک ایدئولوژی جدید گرفته تا یک جنگ یا حتی یک بیماری همه‌گیر. نکته‌ی مهم اینجاست که مردم در مواجهه با این تغییر، به جای مقاومت، به راحتی تسلیم می‌شن و خودشون رو با شرایط جدید وفق می‌دن.
این رفتار جمعی، انتقاد اصلی یونسکو از جامعه‌ی اون زمانه. او می‌خواد به ما بگه که نباید به راحتی از ارزش‌ها و باورهامون دست بکشیم و به دنبال جریان اصلی حرکت کنیم. بلکه باید هویت فردی‌مون رو حفظ کنیم و حتی در برابر اکثریت بایستیم.
برانژه، شخصیت اصلی داستان، دقیقا همین کار رو می‌کنه. اون تنها کسیه که در برابر کرگدن شدن مقاومت می‌کنه و تا آخر به انسان بودن خودش وفادار می‌مونه. البته برانژه هم ضعف‌ها و تناقض‌هایی داره، اما همین تلاش برای حفظ هویت فردی، اون رو به یک قهرمان تبدیل می‌کنه.
به نظر می‌رسه یونسکو با نوشتن کرگدن، می‌خواسته به ما بگه که حتی در سخت‌ترین شرایط هم، انسانیت و ارزش‌های انسانی باید حفظ بشه. و این پیام، همچنان برای ما در دنیای امروز هم ارزشمنده
        

27

حباب شیشه
          دلشوره، شاید که دوباره ۱۸ سالمه! دلشوره، شاید سال ۹۸ شده! دلشوره...
اگر همین چند ساعت پیش سر میز به جای شام یک اقیانوس رو بلعیده باشم چی؟
دوباره ماه آبی نزدیک شده، از پنجره گذشته و چسبیده به صورتم.میز و کمد ها "چشمه طوسی" رو میخونن! اتاق آبیه.هوا سنگین. زیر شیشه‌ام فضاش تنگ تر و تنگ تر میشه. اونقدر تنگ شده که شیره جونم داره از بدنم میزنه بیرون، دارم له میشم‌. همه چی موهومیه، حس میکنم تو فضام، سیاه و تاریک، پر از سکوت. 

اون دلشوره نبود استر حالت تهوعه‌. همه چیز رو میخوام بالا بیارم، زندگی رو چشمام رو این سرگیجه لعنتی رو گذشته رو آینده رو بند بند وجودم رو.میخوام آدم هارو بالا بیارم. ماه آبی نشسته رو قفسه سینم، هوا خفه‌ست! اما پنجره که بازه پس این شیشه کجاست که من نمیبینمش!
همه چیز داره تار میشه پلک هام سنگین شدن پس چرا این تهوع دست از سر من برنمیداره اِستر! 
سیاه چاله‌های بیمارت خیره شدن بهم و من رو تو خودت میکشی و باز هم سقوط میکنم در تاریکی!
        

21

تعمیرکار
          تعميركار

1)
"تعميركار" (The Fixer) داستاني بلند است نوشتۀ "برنارد مالامود" (Bernard Malamud)، نويسندۀ آمريكايي، كه در سال 1966 ميلادي نگاشته و برنده جايزه "پوليتزر" (Pulitzer) براي بهترين داستان شده است. "جان فرانكنهايمر" (John Michael Frankenheimer)، كارگردان آمريكايي، در سال 1968 فيلمي اقتباسي از اين داستان ساخت. داستان كتاب و فيلم الهام گرفته از داستان واقعي زندگي يك يهودي به نام "منهم مندل بليس" (Menahem Mendel Beilis) است كه در سال 1913 و در شهر "كيف" (Kiev) در اوكراين و تحت حاكميت روسيه تزاري به جرم قتل آييني محاكمه و سرانجام تبرئه شد. البته انتهاي داستان كتاب باز است، و گمانه‌زني در مورد سرنوشت شخصيت اصلي داستان به نام "ياكوف بُك" (Yakov Shepsovitch Bok) به عهده خواننده نهاده شده. اين كتاب در سال ۱۳۹۹ توسط "شيما الهي" ترجمه‌ و در "نشر چشمه" به چاپ رسيده است.  ظاهراً در ترجمۀ فارسی بخش‌هایی از کتاب حذف شده. 

2)
"قتل آييني" (Ritual Murder Libel) ادعايي خرافي عليه يهوديان بود كه بر اساس آن، یهودیان را به كشتن مسيحيان (به‌ويژه كودكان مسيحي) و استفاده از خون آنان در مراسم ديني متهم مي‌ساخت. اين خرافه نمونه‌اي از مفهوم "سوگيري" (Bias) است و درعین‌حال، رواج چنين ايده‌اي در كشوري مانند روسيه تزاري و در انتهاي سدۀ نوزدهم و ابتداي قرن بيستم، نشان از وسعت و گسترۀ عقايد نژادپرستانه و قوم‌گرايانه در اروپا دارد. ادعا مي‌شد یهودیان از خون قربانيان براي پخت "مصا" (Matzah) كه نوعي نان فطير است و در تعطيلات "عيد پسح" (Passover Festival) تناول مي‌شود، استفاده مي‌كنند. "عيد پسح" شكرانه‌اي است به‌مناسبت عبور از نيل و آزادي بني‌اسرائيل از بردگي فرعون مصر. 

3)
"ياكوف بُك"، شخصيت اصلي داستان، به دين يهود اعتقاد محكمي ندارد، اگرچه با آياتي از كتاب مقدس دمخور است. انجيل مسيحيان را هم كه به توفيق اجباري در زندان مي‌خواند، چندان مطلوب نمي‌يابد. اما يك فيلسوف و يك كتاب هست كه ذهن او را مشغول كرده: "اخلاق" (The Ethics) نوشتۀ "باروخ اسپينوزا" (Baruch Spinoza). "اسپينوزا" يهودي‌زاده‌اي بود كه به‌خاطر عقايد الهياتي‌اش از ميان يهوديان طرد شد، از مسيحيان آزار ديد و ديدگاه‌هاي سياسي‌اش به مذاق اروپاييان سدۀ هفدهم ميلادي خوشايند نيامد. "ياكوف بُك" با سلاح ذهني "اسپينوزا" به جنگ فساد و بي‌عدالتي روسيه تزاري رفته و روايت كتاب به صورتي پس‌زمينه‌اي جامعه‌اي را تصوير مي‌كند كه كاملاً مستعد يك انقلاب است. انقلابي كه در عالم واقع رخ داد و سوسياليست‌ها را به قدرت رساند و بيش از هفتادسال حكومتي كمونيستي و عجيب و وحشتناک را بر ويرانۀ فساد و ظلم تزاري حکم‌فرما ساخت. 

4)
"آزادي" در نگاه "اسپينوزا" و پيرو او يعني "ياكوف بُك" عبارت است از شناخت علت و ضرورت وقوع رخدادها و پي بردن به اينكه جز اين نمي‌توانست باشد. چنين باور و شناختي انسان را از كنترل عوامل بيروني و اتفاقات محتوم خارج خواهد ساخت و این‌گونه است كه "بُك"  تسليم نمي‌شود. مجموعۀ تلاش‌هاي عوامل حكومتي روسيه و حتي شخص خود تزار براي وادار ساختن او به اعترافي دروغين بي‌فايده است. نه عهد عتيق و نه عهد جديد نمي‌توانند چنين تواني را براي يك زنداني بي‌گناه و در آستانۀ محكوميت به مرگ يا حبس ابدي مهيا سازند. درنهایت و در صفحۀ پاياني كتاب، "بُك" با اقتدا به "اسپينوزا" به اين نتيجه مي‌رسد كه: "اگر دولت رفتارهايي مغاير با ذات انساني داشته باشد، صلاح آن است كه نابودش كنيم". 
        

5

چرا من این احساس را دارم؟

1

چگونه در دنیای مدرن دوام بیاوریم

10