معرفی کتاب عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه اثر جولیان بارنز مترجم عماد مرتضوی

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

جولیان بارنز و 1 نفر دیگر
3.8
119 نفر |
38 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

184

خواهم خواند

129

شابک
9786007289358
تعداد صفحات
142
تاریخ انتشار
1399/11/7

توضیحات

        جولین بارنز در اغلب آثارش مرزهای مرسوم گونه های ادبی را نادیده گرفته است. کتاب عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه نیز به همین ترتیب، ترکیبی است از تاریخ و جستار خلاقانه و خودزندگی نامه? داستانی که به شکل نوشته ای گیرا در باب عشق و اندوه درآمده است– کتابی که بارنز آن را اصلاً در سوگ همسر و کارگزار ادبی از دست رفته اش، پت کاوانا، نوشته است. پت در سال 2008 از تومور مغزی مرد.کتاب سه جستار را در بر می گیرد: گناه ارتفاع، بر روی سطح و از دست رفتن عمق. در جستار اول نادار (عکاس و مخترع قرن 19) عکاسی و علم هوانوردی را درهم می آمیزد و به اولین عکاس هوایی تبدیل می شود.در جستار دوم، بارنز رابطه ای خیالی میان سارا برناردِ بازیگر و فرد برنابیِ ماجراجو ترسیم می کند.جستار سوم شرح عشق بارنز است به همسرش– و سرسختی او در این عشق، حتی پس از مرگ کاوانا.هر سه فصل با جملاتی مشابه آغاز می شوند: دو چیز را که تا حالا کنار هم قرار نگرفته اند کنار هم می گذاریدتمام اجزاء کتاب درهم تنیده اند و هر کدام در هر جستار تکرار می شود و معنایش را کامل می کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه

نمایش همه

یادداشت‌ها

          «چیزی که هست این است که طبیعت بسیار دقیق است. رنجِ هر چیزی دقیقا هم‌سنگِ ارزشِ آن است. این است که به گمان من انسان یک جورهایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمی‌بود اهمیتی هم نمی‌داشت.» قسمتِ دوم جمله بود که بدجور توی ذوقم زد. به چشمم بی‌دلیل مازوخیستی آمد. اما حالا می‌دانم که حقیقتی در خود داشته است. اگر انسان، غیرمستقیم، از رنج لذت ببرد دیگر به نظرش رنج عبث نمی‌آید. رنج نشان می‌دهد که هنوز فراموش نکرده‌اید، رنج به خاطره طعم می‌دهد، رنج گواهیِ عشق است، اگر مهم نمی‌بود اهمیتی هم نمی‌داشت.
کتابی  برای کنار آمدن با سوگ
ماجرای کتاب، مواجهه نویسنده کتاب با مرگ نابهنگام همسرش است! بارنز تلاش برای شروع یک رابطه را با اولین‌ تلاش‌های بشر برای بالون‌سواری و رسیدن به اوج مقایسه می‌کند، و اندوه و از دست رفتن را با سقوط! از عمیق‌ترین لایه‌های اندوه حرف می‌زند. خواندن بخش اول و دوم کتاب نیاز به صبر و حوصله دارد، باید به نویسنده فرصت دهیم دردش را شرح بدهد، باید زمان دهیم تا تصویری از غمی‌ که تجربه‌ کرده برایمان رسم کند، اما فصل سوم!
به جلد کتاب که با دقت نگاه کنیم، اتاقی می‌بینیم به‌ظاهر سرد و تهی از حضور کسی، زاویۀ تابشی که معمولاً بیانگر دلگیری آن زمان است، دری باز، کاناپه‌ای خالی و کسی که باید باشد و نیست...
کتاب به اندازه عنوان و جلدش عجیب و غم‌انگیز است. جولین بارنز سی سال با همسرش عاشقانه زندگی کرد و به ناگاه در سی و هفت روز او را از دست داد. از تشخیص بیماری تا مرگِ همسر، سی و هفت روز بیشتر طول نکشید
و ناگهان زندگی بارنز خالی و تهی شد. بخش اعظم کتاب درباره فقدان، اندوه و سوگ عزیزی است که دیگر نیست.
نویسنده از مواجهه‌اش با آن لحظات سخت و چگونگی غلبۀ نسبی‌اش بر اندوه گفته است. زمانِ هجوم خاطرات، آغاز دلتنگی‌های عاشقانه، سپری‌شدن روزها بدون او، که دیگر نیست؛ همۀ این‌ها لحظات سختی را برای بارنز رقم می‌زدند
و او را مستأصل و درمانده می‌کردند.
نام کتاب به انگلیسی چیزی مثل «سه سطح زندگی» می‌شود اما مترجم این عنوان زیبا را برایش انتخاب کرده است.
اما ارتباط این چهار عنوان چیست؟
عشق مثل یک بالون به ما ارتفاع، وسعت دید و بزرگی می‌دهد و ما را از آدم‌های آن پایین جدا می‌کند. و عکاسی لحظه‌ای است که ما زمان را در آن جاودان می‌کنیم و به آن لحظه‌ای که ثبت شده و گذشته، حیات می‌دهیم.
و با هر عشق، اندوهی نیز به دنبال خواهد آمد. اما با وجودِ این عشق تجربه‌ای ناب خواهد بود که همه تجربه‌اش نخواهند کرد، و جرات ریسکش را پیدا نمی‌کنند. درست مثل بالون‌سواری... بارنز می‌گوید با وجود این اندوه، اما او باز حاضر به تجربه عشق است.
        

8

          حقیقتا هیچی مثل یک اسم گذاری خوب آدم رو وسوسه نمی کنه که کتابی رو بخونه. سر همین اسم جذاب سرم کلاه رفت و در اقدامی بی سابقه کتابی که نخونده بودم رو برای دوستی هدیه فرستادم! و بعدا از همین دوست خوب قرض گرفتمش و خوندمش.اسم اصلی کتاب سطوح زندگیه اما عنوانی که مترجم به درستی براش انتخاب کرده عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوهه.
نویسنده این کتاب رو پس از مرگ همسر عزیزش و درباره سوگ همسرش و عشقش به همسرش نوشته.توی فصل های اول نویسنده یک سری عقاید روانشناسی اگزیستانسیال رو با مثال عکاسی و بالون سواری تشریح می کنه  و بعد می ره سر اصل مطلب یعنی فوت همسرش. 
خوندن کتابی که نویسنده واقعا آتئیست باشه و به معاد بی اعتقاد خیلی برام جالب بود. همه ما  احتمالا با آدمایی مواجه شدیم که میگن  اون دنیایی نیست و  ما به اون دنیا اعتقاد نداریم اما من فکر می کنم اعتقاد به معاد اونقدر توی فرهنگ ما ریشه دوونده که حتی اونی که میگه من اعتقاد به اون دنیا ندارم وقتی کسی از نزدیکانش از دنیا می ره احساس نمی کنه که عزیزش "نیست" شده. درحالی که نویسنده این کتاب به وضوح اعتقاد داشت همسرش، عشقش، نیست شده و رفته زیر خاک. حین خوندن کتاب نوع برخورد این آدم با مرگ همسرش رو  با نوع برخورد مادر بزرگم  با فوت بابابزرگ-که اون موقع هنوز یکسال از فوتش نگذشته بود-مقایسه می کردم و تفاوت دو تا نگاه رو توی دو جور ادامه زندگی پس از مرگ عزیزان می دیدم و خدا رو شکر می کردم که اعتقاد دارم اون دنیایی هست و آدمایی که عاشقشونیم و عاشقمونن هیچوقت نیست نمی شن.
جز این ها، اصل مطلب برام فایده ای نداشت. غم و غصه نویسنده در حیطه تفکر خودش معنادار بود اما من نمی تونستم هضمش کنم و فقط مات مونده بودم که این چه عقیده ایه تو رو خدا! 

        

12

dream.m

dream.m

5 روز پیش

          غم انگیزید اما اشکمان را در نمیاورید؛ نمی شود برایتان مرد.

کتاب سطوح زندگی (بله من با عنوان ترجمه شده مشکل شخصی دارم) اون چیزی نبود که انتظارشو داشتم و ناامیدم کرد.
بنظر میاد علت امتیاز بالا و شهرت این کتاب، تعریف و تمجید های آقای شکوری توی برنامه کتاب باز باشه اما خب طبق تجربه خودم ( چند قسمت برنامه رو دیدم فقط) ایشون کتاب های دیگه ای هم معرفی و تبلیغ کردن که اوورریتد ان مثل تسلی بخشی های فلسفه، تولستوی و مبل بنفش و شجاع باش دختر. خب حالا من قصد انتقاد از آقای شکوری رو ندارم و اینجور تعبیر میکنم که ایشون میخوان فرهنگ مطالعه رو توی عامه مردم بالا ببرن و اغراق میکنن . 
اما چرا این کتاب بنظرم اونقدر خوب نبود؟ علتش اینه که بنظرم فصل های مختلف این کتاب خیلی بی ربط به هم بودن و آقای بارنز با تف بهم چسبونده بودشون. 
بخش اول یه متن ژورنالیستی درباره تاریخچه بالون سواری و عکاسیه. بخش دوم یک داستان عاشقانه نافرجام و تخیلی درباره یک هنرپیشه زن و یک نظامیه و بخش سوم یک سوگنامه برای همسر نویسنده است.
بخش اول بنظرم جالب بود اما واقعا معمولی در حد پروژه تحقیق مدرسه. بخش دوم هم تا اونجایی بانمک بود که هنوز نمی‌دونستم داستان تخیلیه ، اما بخش سوم که اینهمه برایش می‌میرید، بزرگترین علامت تعجب منه. تا آخر کتاب منتظر بودم اون لحظه جادویی برسه و یا اشکم دربیاد یا فکم بیفته. اما دریغ! 
به هرجاش که می‌رسیدم میگفتم اوه که اینطور! مرگ همسر خیلی بده ولی آیا تاحالا مادر و خواهرت رو به فاصله سه هفته از دست دادی؟ یا اینکه درک میکنم غربال شدن دوستات بخاطر افسردگی سوگواری یعنی چی ولی آیا چون بایپولار بودی صمیمی ترین دوستات ولت کردن؟ میفهمم از شنیدن تسلیت های کلاسیک توی مراسم تشییع جنازه چقدر عقت گرفته ولی آیا تاحالا بعد مراسم اومدن ازت بخاطر مغز پخت شدن جوجه کباب ناهار تشکر کنن؟ 
بله! هرچی آقای بارنز از تجربیاتش میگفت، من بدترش رو می‌تونستم براش بگم و بنابراین اشکی نیومد. اما بهرحال من به غم و رنج ایشون احترام میذارم و همچنین از اینکه تونسته بالاخره درباره اش بنویسه قدردانی میکنم، اما بنظرم این فقط یک سوگنامه صادقانه و احساسیه. همین .
انتظار داشتم حداقل چیزی ادبی باشه یا حتی وارد کنج های پنهان یا کمتر دیده شده از سوگ سرک بکشه. توی ریویوو صوتی کتاب اومدم با بخش مرگ مادربزرگ توی رمان در جستجوی زمان از دست رفته مقایسه اش کردم، خب البته این توهین به پروسته، اما میخواستم بگم اینجور که پروست درباره مرگ نوشته رو تحسین می‌کنم و بنظرم ارزش خون بالا آوردن داره، وگرنه خب نوشتن دلی رو که منم بلدم و بیشتر شماهم بلدید.
چیز دیگه که روی مخمه، تغییر اسم کتابه، من واقعا نمی‌فهمم چرا مترجم باید بیاد اسم کتاب رو براساس حس و حال خودش تغییر بده؟ اصلا این کار حرفه‌ای هستش؟ نویسنده کتاب نظرش چیه؟ خب اگه قرار بود اسمش عکاسی، بالون سواری ، عشق و اندوه باشه مگه نویسنده خودش عقلش نمی‌رسید همونو بذاره؟ اینم خیلی عصبانیم کرد چون نمی‌فهممش، توضیحات مترجم هم توی اول کتاب بنظرم فقط توجیه خودشه.
.....
توی ریویوو ها دیدم که ملت از اینکه کتاب اشکشون رو درآورده خوششون اومده و حتی بعضی پیشنهاد کردن فقط بخش سوم رو بخونیم، خب بنظرتون این کتاب سازی نیست ؟  اینکه چون بخش سوم برای کتاب شدن خیلی کوتاهه بیای دوتا بخش کوتاه تر دیگه هم مقدمه براش بنویسی که بشه کتابش کرد.
اگر یک کتاب بهتر درباره سوگ میخوایید بخونید که وقتتون رو هم تلف نکنه، عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست رو پیشنهاد میکنم.
        

0

          کاش همه‌ی ما «پت کاوانا»هایی باشیم که «جولین بارنز» هایی ما را دوست بدارند. :)
جولین بارنز تکرار نمی‌شود. (البته فهمیدن اندیشه‌های بارنز را مدیون  مترجم‌های خوبی مثل عماد مرتضوی و نشرهای بی‌نظیری مثل گمان هستیم.)
فصل اول و دوم، جالب است. ولی فقط جالب. کشش کافی را ندارند. داده‌ها زیاد اند و حجم انبوهی اطلاعات وارد ذهن‌تان می‌شود 
ولی امان از فصل سوم. به قول مترجم؛ مزد صبوری در فصل یک و دو را می‌گیرید.
فصل سوم بی‌نظیر است. هسته‌ی کتاب است‌ و دلنشین شدنش، وابسته به جملاتی است که از فصل یک و دو نقل می‌کند.
از طرفی توضیحات موخره توسطِ مترجم بی‌نظیر کتاب وجود دارد که حسن ختااااام است، یک خلص و تمتِ جان‌دار.
تجربه‌ی زیسته‌ی انسانی که فقدان و سوگ را تجربه کرده در این کتاب جای گرفته و در همین تجربه‌ها و خلأ‌ها، رگه‌های امید به زندگی را می‌توان یافت. باریکه‌راه‌هایی که تو را به آن سمت مرز فقدان، می‌کشاند.
پیشنهادش می‌دهم؟ بله 
        

33