یادداشت dream.m
5 روز پیش
غم انگیزید اما اشکمان را در نمیاورید؛ نمی شود برایتان مرد. کتاب سطوح زندگی (بله من با عنوان ترجمه شده مشکل شخصی دارم) اون چیزی نبود که انتظارشو داشتم و ناامیدم کرد. بنظر میاد علت امتیاز بالا و شهرت این کتاب، تعریف و تمجید های آقای شکوری توی برنامه کتاب باز باشه اما خب طبق تجربه خودم ( چند قسمت برنامه رو دیدم فقط) ایشون کتاب های دیگه ای هم معرفی و تبلیغ کردن که اوورریتد ان مثل تسلی بخشی های فلسفه، تولستوی و مبل بنفش و شجاع باش دختر. خب حالا من قصد انتقاد از آقای شکوری رو ندارم و اینجور تعبیر میکنم که ایشون میخوان فرهنگ مطالعه رو توی عامه مردم بالا ببرن و اغراق میکنن . اما چرا این کتاب بنظرم اونقدر خوب نبود؟ علتش اینه که بنظرم فصل های مختلف این کتاب خیلی بی ربط به هم بودن و آقای بارنز با تف بهم چسبونده بودشون. بخش اول یه متن ژورنالیستی درباره تاریخچه بالون سواری و عکاسیه. بخش دوم یک داستان عاشقانه نافرجام و تخیلی درباره یک هنرپیشه زن و یک نظامیه و بخش سوم یک سوگنامه برای همسر نویسنده است. بخش اول بنظرم جالب بود اما واقعا معمولی در حد پروژه تحقیق مدرسه. بخش دوم هم تا اونجایی بانمک بود که هنوز نمیدونستم داستان تخیلیه ، اما بخش سوم که اینهمه برایش میمیرید، بزرگترین علامت تعجب منه. تا آخر کتاب منتظر بودم اون لحظه جادویی برسه و یا اشکم دربیاد یا فکم بیفته. اما دریغ! به هرجاش که میرسیدم میگفتم اوه که اینطور! مرگ همسر خیلی بده ولی آیا تاحالا مادر و خواهرت رو به فاصله سه هفته از دست دادی؟ یا اینکه درک میکنم غربال شدن دوستات بخاطر افسردگی سوگواری یعنی چی ولی آیا چون بایپولار بودی صمیمی ترین دوستات ولت کردن؟ میفهمم از شنیدن تسلیت های کلاسیک توی مراسم تشییع جنازه چقدر عقت گرفته ولی آیا تاحالا بعد مراسم اومدن ازت بخاطر مغز پخت شدن جوجه کباب ناهار تشکر کنن؟ بله! هرچی آقای بارنز از تجربیاتش میگفت، من بدترش رو میتونستم براش بگم و بنابراین اشکی نیومد. اما بهرحال من به غم و رنج ایشون احترام میذارم و همچنین از اینکه تونسته بالاخره درباره اش بنویسه قدردانی میکنم، اما بنظرم این فقط یک سوگنامه صادقانه و احساسیه. همین . انتظار داشتم حداقل چیزی ادبی باشه یا حتی وارد کنج های پنهان یا کمتر دیده شده از سوگ سرک بکشه. توی ریویوو صوتی کتاب اومدم با بخش مرگ مادربزرگ توی رمان در جستجوی زمان از دست رفته مقایسه اش کردم، خب البته این توهین به پروسته، اما میخواستم بگم اینجور که پروست درباره مرگ نوشته رو تحسین میکنم و بنظرم ارزش خون بالا آوردن داره، وگرنه خب نوشتن دلی رو که منم بلدم و بیشتر شماهم بلدید. چیز دیگه که روی مخمه، تغییر اسم کتابه، من واقعا نمیفهمم چرا مترجم باید بیاد اسم کتاب رو براساس حس و حال خودش تغییر بده؟ اصلا این کار حرفهای هستش؟ نویسنده کتاب نظرش چیه؟ خب اگه قرار بود اسمش عکاسی، بالون سواری ، عشق و اندوه باشه مگه نویسنده خودش عقلش نمیرسید همونو بذاره؟ اینم خیلی عصبانیم کرد چون نمیفهممش، توضیحات مترجم هم توی اول کتاب بنظرم فقط توجیه خودشه. ..... توی ریویوو ها دیدم که ملت از اینکه کتاب اشکشون رو درآورده خوششون اومده و حتی بعضی پیشنهاد کردن فقط بخش سوم رو بخونیم، خب بنظرتون این کتاب سازی نیست ؟  اینکه چون بخش سوم برای کتاب شدن خیلی کوتاهه بیای دوتا بخش کوتاه تر دیگه هم مقدمه براش بنویسی که بشه کتابش کرد. اگر یک کتاب بهتر درباره سوگ میخوایید بخونید که وقتتون رو هم تلف نکنه، عیبی ندارد اگر حالت خوش نیست رو پیشنهاد میکنم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.