نرگس

نرگس

@nargess02
عضویت

مرداد 1402

32 دنبال شده

60 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نرگس

نرگس

1404/5/2

        طرح جلد کتاب همیشه برای من دافعه داشت و به همین خاطر ترغیب نمی‌شدم که بخونمش. اما انقدر دیدم خوندنش رو به معلم‌ها شدیداً پیشنهاد می‌کنن، که بالأخره سراغش رفتم.

تقریباً توی تمام کلاسای ابتدایی، حداقل یه دونه «برادلی» هست. اون شاگرد تنبلی که هیچ‌کس توی کلاس دوستش نداره، خودشم از یه جایی به بعد کاملاً این رو می‌پذیره و انگار دیگه بیشتر توی مسیر دوست‌داشتنی نبودن قدم می‌ذاره.
هر چند وقت یه‌بار، یاد برادلی‌ای می‌افتم که وقتی خودم ابتدایی بودم هم‌کلاسم بود. هربار بدون استثنا با خودم می‌گم کاش اون زمان عاقل‌تر بودم و حداقل من یه نفر باهاش درست‌تر رفتار می‌کردم. عذاب وجدان عجیبیه، نه؟
 اگه یه روز ماشین زمان اختراع بشه، قطعاً اینکه برم و کمی در این مورد با نرگس ده‌یازده‌ساله حرف بزنم، جزء کاراییه که باید انجام بدم و اگه تیکش بزنم، آدم خوشحال‌تری می‌شم.
این برادلی‌ها فقط به یه جف و کارلا نیاز دارن. در ظاهر انتظار زیادی نیست و دست‌یافتنیه، ولی در عمل؟ نمی‌دونم.

رفتار کارلا یه گوشهٔ مطمئن از ذهنم جا گرفت و حس می‌کنم بعداً در مواجهه با دانش‌آموزای خودم، برام یادآوری می‌شن. احترامی که برای بچه‌ها و خواسته‌هاشون قائل بود، بیشتر از هر چیز به چشمم اومد. انگار واقعاً راز به دست آوردن دل بچه‌ها همینه؛ بهشون احترام بذاری، اعتماد کنی و جدی بگیری‌شون.

خیلی کتاب روونی بود. خوندنش قطعاً زیاد طول نمی‌کشه و به این راحتیا زمینش نمی‌ذارید. از دست برادلی حرص می‌خورید، باهاش غمگین می‌شید، تشویقش می‌کنید، براش ذوق می‌کنید و دوستش خواهید داشت.
و در نهایت، منم به دستهٔ «خوندن این کتاب رو به معلم‌ها پیشنهاد می‌کنم» می‌پیوندم :))
      

10

نرگس

نرگس

1403/3/4

        انقدر روون و خوش‌خوان بود، که زودتر از چیزی که انتظارش رو داشتم تمومش کردم. 
داستان باحوصله شروع می‌شه، هزارویک شخصیت رو به ما معرفی می‌کنه و باهاشون آشنا می‌شیم، صفحات خیلی زیادی، همه‌چی روال عادی‌ش رو می‌گذرونه، تا جایی که اتفاق اصلی داستان رخ می‌ده و از بعد اون همه‌چی رو دور تند می‌افته. ریتم کتاب یهو سریع می‌شه و تصویرای مختلفی پشت‌سرهم از جلوی چشممون رد می‌شه. در نهایت هم یه پایان کلیشه‌ای تحویلمون می‌ده.
آخرای داستان سه‌تا غافلگیری داشت. یکی‌ش رو احتمالاً خودتون اول کتاب حدس می‌زنید. یکی‌ش، لااقل من رو، واقعاً غافلگیر کرد. سومی‌ش هم چنگی به دل نمی‌زد و انگار وصلهٔ ناجور کتاب بود. اونطوری که باید به صفحات قبلش وصل نشده بود. شخصیت‌ها هم یا سفید مطلق بودن، یا سیاه مطلق.
اما با همهٔ اینا، خوندنش تجربهٔ دلپذیری بود که تا چهار صبح بیدار نگهم داشت. با وجود نقص‌هاش، خواننده رو با خودش همراه می‌کرد، دوست‌داشتنی بود و پیام جسورانه‌ای داشت.
      

5

نرگس

نرگس

1403/1/17

        «گوین مصمم است هر طور شده حقیقت را پیدا کند ولی اگر حقیقت این نباشد که به‌راحتی انگشت اتهام را به طرف کسی گرفت، چه؟ اگر بعضی اتفاقات وحشتناک تقصیر هیچ‌کس نباشد، چه؟»

خوندنش خیلی برای من طول کشید. یه جاهایی واقعاً ریتم کتاب کند می‌شد و اعصاب من یکی رو خورد می‌کرد :)) بعضی وقتا حتی به رها کردن نصفهٔ کتاب فکر کردم، ولی خب دلایل زیادی مانعم شدن. 
پررنگ‌ترین دلیلش این بود که شخصیت‌ها و فضاسازی رو شدیداً دوست داشتم. طوری بود که انگار خودت از پشت یه درخت توی همون روستا داری ماجراها رو تماشا می‌کنی. شخصیت‌ها هم همه فکرشده، عمیق، قابل‌درک و دوست‌داشتنی بودن.
داستان لایه‌لایه‌ای داشت و  پشت هر لایه‌ش مفهوم ارزشمندی قرار گرفته بود.
 اگه با کش اومدن شدید داستان اونقدرا مشکل ندارید، از خوندنش راضی خواهید بود و بعد تموم شدنش، دلتون برای تک‌تک شخصیت‌ها و دوستی‌هاشون تنگ می‌شه.

اینم تو پرانتز بگم. من از وقتی صفحهٔ اول رو شروع کردم، منتظر بودم این آقای ویلبر به‌طرز غیرمنتظره‌ای ناپدید شه و داستان اصلی شروع شه، اما تا صفحهٔ صدوخورده‌ای، هر اتفاقی افتاد جز این یکی. ناراضی بودم از اینکه چقد دیر رفته سر اصل مطلب. اما بعد با یه جست‌وجو دیدم اسم اصلی کتاب:
 The Unforgettable Guinevere St. Clair
هستش. گوئینور فراموش‌نشدنی! و متوجه شدم که اصلاً اصل مطلب اون چیزی که فکر می‌کردم نبوده :))  پرانتز بسته.
      

4

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
نرگس

نرگس

1404/4/21

3

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.