یادداشت نرگس

نرگس

نرگس

1404/5/2

        طرح جلد کتاب همیشه برای من دافعه داشت و به همین خاطر ترغیب نمی‌شدم که بخونمش. اما انقدر دیدم خوندنش رو به معلم‌ها شدیداً پیشنهاد می‌کنن، که بالأخره سراغش رفتم.

تقریباً توی تمام کلاسای ابتدایی، حداقل یه دونه «برادلی» هست. اون شاگرد تنبلی که هیچ‌کس توی کلاس دوستش نداره، خودشم از یه جایی به بعد کاملاً این رو می‌پذیره و انگار دیگه بیشتر توی مسیر دوست‌داشتنی نبودن قدم می‌ذاره.
هر چند وقت یه‌بار، یاد برادلی‌ای می‌افتم که وقتی خودم ابتدایی بودم هم‌کلاسم بود. هربار بدون استثنا با خودم می‌گم کاش اون زمان عاقل‌تر بودم و حداقل من یه نفر باهاش درست‌تر رفتار می‌کردم. عذاب وجدان عجیبیه، نه؟
 اگه یه روز ماشین زمان اختراع بشه، قطعاً اینکه برم و کمی در این مورد با نرگس ده‌یازده‌ساله حرف بزنم، جزء کاراییه که باید انجام بدم و اگه تیکش بزنم، آدم خوشحال‌تری می‌شم.
این برادلی‌ها فقط به یه جف و کارلا نیاز دارن. در ظاهر انتظار زیادی نیست و دست‌یافتنیه، ولی در عمل؟ نمی‌دونم.

رفتار کارلا یه گوشهٔ مطمئن از ذهنم جا گرفت و حس می‌کنم بعداً در مواجهه با دانش‌آموزای خودم، برام یادآوری می‌شن. احترامی که برای بچه‌ها و خواسته‌هاشون قائل بود، بیشتر از هر چیز به چشمم اومد. انگار واقعاً راز به دست آوردن دل بچه‌ها همینه؛ بهشون احترام بذاری، اعتماد کنی و جدی بگیری‌شون.

خیلی کتاب روونی بود. خوندنش قطعاً زیاد طول نمی‌کشه و به این راحتیا زمینش نمی‌ذارید. از دست برادلی حرص می‌خورید، باهاش غمگین می‌شید، تشویقش می‌کنید، براش ذوق می‌کنید و دوستش خواهید داشت.
و در نهایت، منم به دستهٔ «خوندن این کتاب رو به معلم‌ها پیشنهاد می‌کنم» می‌پیوندم :))
      
71

10

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.