یادداشت محبوبه طاهری
1400/8/20
«چیزی که هست این است که طبیعت بسیار دقیق است. رنجِ هر چیزی دقیقا همسنگِ ارزشِ آن است. این است که به گمان من انسان یک جورهایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمیبود اهمیتی هم نمیداشت.» قسمتِ دوم جمله بود که بدجور توی ذوقم زد. به چشمم بیدلیل مازوخیستی آمد. اما حالا میدانم که حقیقتی در خود داشته است. اگر انسان، غیرمستقیم، از رنج لذت ببرد دیگر به نظرش رنج عبث نمیآید. رنج نشان میدهد که هنوز فراموش نکردهاید، رنج به خاطره طعم میدهد، رنج گواهیِ عشق است، اگر مهم نمیبود اهمیتی هم نمیداشت. کتابی برای کنار آمدن با سوگ ماجرای کتاب، مواجهه نویسنده کتاب با مرگ نابهنگام همسرش است! بارنز تلاش برای شروع یک رابطه را با اولین تلاشهای بشر برای بالونسواری و رسیدن به اوج مقایسه میکند، و اندوه و از دست رفتن را با سقوط! از عمیقترین لایههای اندوه حرف میزند. خواندن بخش اول و دوم کتاب نیاز به صبر و حوصله دارد، باید به نویسنده فرصت دهیم دردش را شرح بدهد، باید زمان دهیم تا تصویری از غمی که تجربه کرده برایمان رسم کند، اما فصل سوم! به جلد کتاب که با دقت نگاه کنیم، اتاقی میبینیم بهظاهر سرد و تهی از حضور کسی، زاویۀ تابشی که معمولاً بیانگر دلگیری آن زمان است، دری باز، کاناپهای خالی و کسی که باید باشد و نیست... کتاب به اندازه عنوان و جلدش عجیب و غمانگیز است. جولین بارنز سی سال با همسرش عاشقانه زندگی کرد و به ناگاه در سی و هفت روز او را از دست داد. از تشخیص بیماری تا مرگِ همسر، سی و هفت روز بیشتر طول نکشید و ناگهان زندگی بارنز خالی و تهی شد. بخش اعظم کتاب درباره فقدان، اندوه و سوگ عزیزی است که دیگر نیست. نویسنده از مواجههاش با آن لحظات سخت و چگونگی غلبۀ نسبیاش بر اندوه گفته است. زمانِ هجوم خاطرات، آغاز دلتنگیهای عاشقانه، سپریشدن روزها بدون او، که دیگر نیست؛ همۀ اینها لحظات سختی را برای بارنز رقم میزدند و او را مستأصل و درمانده میکردند. نام کتاب به انگلیسی چیزی مثل «سه سطح زندگی» میشود اما مترجم این عنوان زیبا را برایش انتخاب کرده است. اما ارتباط این چهار عنوان چیست؟ عشق مثل یک بالون به ما ارتفاع، وسعت دید و بزرگی میدهد و ما را از آدمهای آن پایین جدا میکند. و عکاسی لحظهای است که ما زمان را در آن جاودان میکنیم و به آن لحظهای که ثبت شده و گذشته، حیات میدهیم. و با هر عشق، اندوهی نیز به دنبال خواهد آمد. اما با وجودِ این عشق تجربهای ناب خواهد بود که همه تجربهاش نخواهند کرد، و جرات ریسکش را پیدا نمیکنند. درست مثل بالونسواری... بارنز میگوید با وجود این اندوه، اما او باز حاضر به تجربه عشق است.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.