مادر

مادر

مادر

ماکسیم گورکی و 2 نفر دیگر
3.7
32 نفر |
14 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

56

خواهم خواند

20

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

رمان مادر گورکی، نه فقط در روسیه پیش از انقلاب اکتبر 1917، که در شوروی پس از آن و در چندین دهه، در بیشتر کشورهای جهان سومی آن روزگار و پیرامونی این روزگار، با هر نسل تازه و نوپایی که گام در عرصه فرهنگ و سیاست می نهاد، این روند نفی در نفی را زیسته است. هم از این روست که گرچه بر قله ی ادبیات روسیه غول هایی چون تولستوی، داستایوفسکی و چخوف سر بر آسمان می سایند، اما تاریخ ادبیات شوروی را بدون رمان مادر گورکی نمی توان نوشت. در داستان گورکی، مادر، زنی است میانه سال با غباری از غم و اندوه بر چهره و تحمل رنج و تحقیری که سال هاست بر جسم و روحش تازیانه می زند و اما هنوز پرتوان و مقاوم است. در برابر ناملایمات زندگی هم دوش پاول ــ پسرش ــ مبارزه می کند، اعلامیه ها را مخفیانه میان کارگران و کشاورزان پخش می کند و… همواره چشمان نگرانش مراقب پاول و دوستان هم رزم اوست. رمان مادر ممنوعه بود، اما دست به دست می گشت و رونویس می شد. داستان پاول و مادر در خلوت خانه ها، هسته های سازمانی، کنج زندان ها و… خوانده می شدو مادر با آن نگاه مهربان و درد کشیده همیشه برنده بود. مخاطب گورکی ذهن های بیدار و جوانی ست که تشنه ی حقیقت اند. سرکوبگران می پندارند که ستم همواره ماندنی است اما گورکی آرام و مطمئن به جوانان می گوید: «آنچه می نماید بدین قرار نخواهد ماند…در این عشق سوزانی که بچه های ما به جهان دارند، زندگی نویی آفریده می شود.»

یادداشت‌های مرتبط به مادر

            #یادداشت_کتاب 
#مادر
مادر یک رمان ایدئولوژیک است. رمانی که هدفش معرفی مبارزاتی است که به انقلاب روسیه منجر شد. این کتاب ماجراهای زیاد و خاصی را در خود جای نداده، تقریبا تمام اتفاقات قابل پیش‌بینی است اما...

اما این داستان روند تغییر مردمان ساده و توسری‌خور روسیه، برده‌ها، موژیک‌های آزاد شده، دهقان‌ها، کارگرها و خلاصه افرادی که تا دیروز همه بدبختی‌های خود را جزو ملزومات زندگی‌شان می‌دانستند، و ناگهان تفکراتشان عوض شد، را نشان می‌دهد. تحولات پلاگه یا همان مادر داستان، از یک زن خانه‌دار ناتوان که هر روز از شوهرش کتک می‌خورد و هیچ‌گاه طعم محبت را نچشیده بود، به مبارزی تلاشگر که دیگر مبارزان مثل مادر خود به او عشق می‌ورزند، نماد تغییرات بزرگ ملت روسیه است. 
البته در کنار افراد طبقه پایین، مبارزان طبقات اجتماعی بالاتر هم دیده می‌شوند که از همه‌ی چیزهای خوب زندگی خود گذشته‌اند تا توده را آگاه کنند و جامعه را بیدار نمایند. 

از آنجایی که این کتاب حوادث قبل از انقلاب را به تصویر می‌کشد، فقط شمائی کلی از تفکرات مارکسیستی- کمونیستی را به مخاطب نشان می‌دهد. الحاد، زندگی اشتراکی، تساوی، مبارزه مسلحانه و ... کلیدواژه‌هایی است که در داستان به آن‌ها اشاره می‌شود ولی آنقدر پرداخته نمی‌شود که مخاطب بداند چرا سال‌ها بعد، این مفاهیم، اصول متداول و پایه‌ای مبارزات مارکسیستی- کمونیستی شد.

در مجموع مطالعه این کتاب را به عنوان رمانی برای آشنایی با تاریخ روسیه و همچنین به عنوان داستانی با شخصیت‌پردازی قوی و تحول شخصیت قابل ملاحظه، توصیه می‌کنم.

          
            رمان "مادر" اثر ماکسیم گورکی یکی از آثار برجسته مکتب رئالیسم سوسیالیستی است که به شرح چگونگی درگیر شدن یک پیرزن با مبارزات سوسالیستی میپردازد.
"پلاگی" زنی است که همیشه از طرف شوهرش مورد ظلم و تحقیر واقع شده است. پس از مرگ شوهر بداخلاق او، پسرش "پاول" نقش مهمی در خانه پیدا میکند. پاول به زودی جذب گروهی از جوانان مبارز سوسیالیست میشود و پای آنها را به خانه محقری که با مادرش در آن زندگی میکنند باز میکند. رفت و آمد این جوانان و علاقه ای که مادر به پاول دارد کم کم مادر را نیز به راه فعالیت های ضد نظام میکشاند. از این مقطع تا پایان رمان ما شاهد یک تکامل بطئی در وجود مادر هستیم که چشم او را به واقعیت های اجتماعی باز میکند و او را از یک زن خانه دار تو سری خورده به یک عنصر فعال و حتی پیشرو در مبارزه بر علیه بی عدالتی تبدیل میکند.
آنچه جالب توجه است این است که این تکامل و تغییر در مادر به شکلی کاملا "غریزی" اتفاق می افتد. ماکسیم گورکی در این رمان میکوشد توسط تمایل غریزی مادر به سوسیالیسم نشان دهد که این مکتب فکری و مبارزاتش به غریزه و فطرت انسانی نزدیک است. مادر در بحث های فکری شرکت نمیکند و حتی چندان حرفهای جوانان مبارز را متوجه نمیشود اما به شکلی غریزی در فعالیت های آنها حق و عدالت را در می یابد و همراهشان میشود.
این نوع پیوند مادر با جوانان باعث میشود او چنان نقش خاصی در جمع آنها پیدا کند که گویی مادر تمام آنهاست. همهء آنها مادر پاول را دوست دارند و به وی محبت میکنند. پلاگی همهء آنها را مادرانه و مثل فرزند خودش دوست دارد. این جوانها که از خانواده های خود فاصله گرفته اند تا به مبارزه بپردازند به محبتی مادرانه محتاجند و پلاگی این محبت را به کام آنها میریزد.

#ماکسیم_گورکی

گورکی برای این که نشان بدهد مکتب فکری مورد دفاع او به فطرت بشری نزدیک است انتخاب دقیقی انجام داده. پیرزنی که توان فکری وارد شدن در مباحثات ایدئولوژیک را ندارد اما به حکم فطرت و غریزه در می یابد که باید به خاطر عدالت با این مکتب همراه شد.
تنها جایی که فطرت پلاگی با این مکتب همراه نمیشود همانا در مسئله خداست. او نمیتواند بپذیرد که این جوانان خوب به وجود خدا اعتقادی نداشته باشند.

رمان در دو بخش نوشته شده است. بخش اول مربوط به حضور مادر در روستا (یا شهرک کارگری) است و بخش دوم مربوط به حضور او در شهر پس از دستگیری پسرش پاول.
گورکی که این رمان را پیش از پیروزی انقلاب شوروی نوشته به خوبی میداند که برای پیروزی یک انقلاب نیاز است که مبارزه در بین طبقات مختلف ریشه بدواند و علاوه بر روستائیان، شهرنشینان نیز به مبارزه بپیوندند. از این رو مسیر قصه رمان را طوری طراحی کرده که مادر به عنوان شخصیت اصلی ناگزیر شود در غیاب فرزندش مدتی را در شهر به صورت مخفیانه زندگی کند. مادر با عده ای از جوانان مبارز شهری که خاستگاهی مرفه تر از روستاییان دارند به رس میبرد و اگرچه اینان را همان اندازه دوست دارد که جوانان روستایی را، اما از برخی بی مسئولیتی ها و شلختگی های آنها رنج میبرد و البته زبان به شکایت نمیگشاید.

با این همه رمان "مادر" در تصویر کردن وضعیت مبارزه ضعف هایی هم دارد. از آن جمله این که دستگاه حکومت تزاری نسبتا رئوف و بی دست و پا نشان داده میشود. کسی ترس چندانی از برخورد خشن حکومت ندارد. پیرزن به راحتی میتواند اعلامیه و کتاب را جا به جا کند. اعدام در کار نیست و میتوان به سادگی از تبعیدگاه گریخت. جاسوسها مثل سایه های محوی هستند که میشود به راحتی قالشان گذاشت. 
به نظر میرسد در سالهایی که مبارزه نیاز به تهییج و تقویت داشته نویسنده کوشیده است افق را سیاه و تیره ترسیم نکند.

#ماکسیم_گورکی


و دیگر این که من ترجمه های مرحوم محمد قاضی را دوست دارم.
          
            رمان مادر، یکی از بهترین های ادبیات روسیه ست.
رمان در مورد زنی به نام پلاگی است که در کتاب بارها او را مادر خطاب می‌کنند. پلاگی، شوهری دائم الخمر، بی منطق و بی احساسی دارد که به کوچکترین بهانه ای او را به باد کتک می‌گیرد.
پس از مرگ شوهر، پلاگی و پسرش پاول محور داستان قرار می‌گیرند.
کتاب در مورد رنج بی پایان کارگران روسیه تزاری است.
اشاره به ظلم و ستم تزار و کارگزارن او، آنهم در سال ١٩٠۶، به واقع خود مقدمه ای بر انقلاب سال ١٩١٧ بود.
ماکسیم گورکی که ١۵ سال در سراسر امپراتوری روسیه سفر کرده و خود نیز مدتی طعم فقر و فلاکت و کارگری را چشیده، به خوبی توانسته از درد و رنج این طبقه بگوید.
آنچه در این کتاب به آن اشاره شده، نقش بی بدیل و حساس زنان در انقلاب است کما اینکه قهرمان داستان هم یک زن است که پا به پای مردان در راه آزادی وطن از ستم و استبداد از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.
گورکی این کتاب را به سفارش لنین نوشته  و الحق که از پس نگارش کتابی که مردم را به جوش و خروش انقلابی وادار کند برآمده است.
با مطالعه این کتاب به‌خوبی می‌توان دریافت که حلقه مفقوده فلسفه و فلاسفه و انقلاب و مردم، ادبیات است.
گورکی اندیشه های سوسیالیستی کارل مارکس را در قالب رمان مادر به جامعه ی استبداد زده ی روسیه ی تزاری عرضه می‌کند و بیراه نیست اگر بگوییم یکی از پایه های موفقیت انقلاب اکتبر روسیه، همین رمان است. 
          
            .

مهمترین مفهوم نظریه مارکس که بر جهان داستان‌های گورکی سایه انداخته است، «طبقه اجتماعی» است. مارکس همه چیز را برآمده از مکانیزم عمل طبقات اجتماعی می‌دید و دیگر امور را در نسبت با آن توضیح می‌داد. خود طبقه هم ماهیتی ابزارسازانه داشت که در اقتصاد و معیشت متبلور می‌شد. انسان داستان‌های گورکی هم کاملا در نسبت با طبقه خویش تعریف می‌شود و مناسبات طبقاتی، چگونگی و سرنوشت زندگی‌اش را رقم می‌زند. و از آنجا که او در انتهای قرن نوزده می‌زیست، یعنی زمانی که فئودالیسم روسی کنار رفته و نظام سرمایه‌داری در شهرهای بزرگ شکل گرفته بود، مهمترین طبقه اجتماعی را کارگران می‌دانست که تعیین‌کننده بسیاری از حوادث اصلی و سویه حرکت جامعه بودند. به وضوح می‌توان دیالکتیکی را که مارکس بین مناسبات طبقه کارگر و سرمایه‌دار قائل بود، در آثار گورکی دید. به عنوام مثال در رمان «مادر»، او حتی روستای حاشیه شهر را هم در نسبت با کارخانه روایت می‌کند و با تمرکز بر طبقه کارگر آنجا، داستان را پیش می‌برد. پس نیروهای اصلی پیش‌برنده داستان در رمان‌های گورکی، کنش کارگران در حیث جمعی خود برای تغییردر پیرامون خویش است. ابزار تولید و مناسباتی که حول آن شکل می‌گیرد، ذهنیاتی که معطوف به تولید است و اخلاقیات و روحیاتی که تولید ایجاد می‌کند، همه و همه جهت حرکت داستان را مشخص می‌کنند و اگر هم صحبتی از فرهنگ، فکر، هنر، اخلاق و مسیحیت هست، به عنوان بازیگران فرعی و حاشیه‌ای متن جامعه بدان‌ها نگاه می‌شود.
          
            
همگی صلوات بفرستید بالاخره این کتاب تموم شد🥲😂درسته که مشغله و وقت نداشتن باعث شد خوندنش اینقدر طولانی بشه، ولی حس می‌کنم اینکه داستانش اونقدرا هم برام جذاب نبود، روی طولانی شدن این بازه‌ی زمانی تاثیر داشت.‌ راستش تنها دلیلی که این کتاب رو تا آخر خوندم قلم قشنگ نویسنده و مترجم و توصیفات به شدت زیباش بود. این کتاب از لحاظ ادبی به شدت غنیه و خیلی چیزا ازش یاد گرفتم. 
داستانش راجع به شورش سوسیالیست‌ها در برابر حکومته. و خب مشخصا با خیلی از افکارشون مخالفم. ولی بازم می‌گم اینقدر قشنگ نوشته شده بود که دلم نمیومد نصفه رهاش کنم. شخصیت‌پردازیش خدا بود؛ جوری که برای فرعی‌ترین شخصیت‌ها جزئیات منحصربه‌فرد اختصاص داده بود. 
و در حالی که کتاب در ستایش افکار سوسیالیست نوشته شده بود اما سعی نکرده بود مقدس‌سازی کنه. توی این کتاب توده هم اشتباه می‌کرد و انقلابی هم گاهی مرتکب خطا می‌شدند.‌
و چی بگم؟ اگر می‌خواید از قدرت ادبیاتش لذت ببرید بخونیدش:>