دراکولا
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
20
خواندهام
138
خواهم خواند
105
نسخههای دیگر
نمایش همهتوضیحات
کتاب حاضر ترجمه ای است از داستان "دراکولا" نوشته "برام استاکر" (1847-1912) در این داستان هراس انگیز مرد جوانی در پی یک معامله تجاری وارد خانه مردی به نام کنت دراکولا" می شود. او خاطرات دوران اقامتش را در دفترچه ای یادداشت می کند. هر روز حادثه ای وحشتناک برایش اتفاق می افتد و رفت و آمد آدم های عجیبی را در شب مشاهده می کند و...
بریدۀ کتابهای مرتبط به دراکولا
نمایش همهیادداشتها
1402/5/28
0
1403/2/1
1
1403/8/18
1
1403/3/22
1
1403/7/9
0
1402/2/21
4
1403/1/16
6
1403/2/27
0
1403/7/19
دراکولا ، کتابیه که وقتی تمومش کنی هنوز داغی و چیزی نمیفهمی. ولی وقتی ربع ساعتی به دیوار زل میزنی و اتفاقات رو از اول مرور میکنی ، تازه اونموقع است که آروم آروم اشکات میاد پایین و قلبت فشرده میشه و شروع میکنه دلتنگ تک تک کسایی میشه که میدونی تا مدتی نمیتونی دوباره پیششون باشی. دراکولای برام استوکر برام همچین کتابی بود. وقتی تموم شد و کتاب رو بستم ، احساس کردم دارم با خانواده ای خداحافظی میکنم که بیشتر از هر چیز دیگه ای تو دنیا بهشون وابستم... از جاناتان هارکر شجاع و عاشق پیشه ، که تونست اولین نفری باشه که بدون دیوانه شدن یا لت و پار شدن توسط گرگ ها از ترانسیلوانیا برگرده و با به نگارش دراوردن خاطراتش بقیه رو از خطری که تهدیدشون میکنه آگاه کنه بگیر ، تا مینایی که علی رغم نفرین شدن توسط کنت دراکولا تا قدم های اخر نقشه ، پا به پای گروه از انگلستان به ویتبی و از ویتبی به رومانی و از اونجا به ترانسیلوانیا رفت و با کمک های ارزنده ای که به همه کرد ، شد قهرمان اصلی داستان ما... از لرد آرتور دلشکسته که حتی وقتی مجبور بود تیشه ی نوک تیزش رو در قلب نامزدش ، لوسی ، که روح او هم توسط کنت اسیر شیاطین شده و جسم مرده اش به فرمان او بود فرو کند ، از انجام کار درست ممانعت نکرد و سزای این کار شوالیه وار، برگشتن آرامشی جاودان به روح لوسی عزیزش بود. یا مغز متفکر ماجرا ، دشمن اصلی دراکولا ، پروفسور ون هلسینگ ، که با عشق پدرانه اش همه ی اعضا رو رهبری میکرد و ترس رو از وجودشون میزدود. به همه جرئت میداد و همیشه بهترین راه حل رو انتخاب میکرد. یا از آقای رنفیلد ، عقل رمیده ی شجاعی که او هم به دست دراکولا کشته شد ، ولی نگذاشت او بتواند بیشتر از یک نفرین نصفه و نیمه ، بلای دیگری سر مینا هارکر بیاورد... " انگار مقدر بوده که زجر بکشی ، رنفیلد " اخرین کلمات کنت دراکولا به او بود. رنفیلد ، قهرمانیست که هیچکس او را در یاد نخواهد داشت ، البته به جز جان سیوارد... همین دکتر جان سیوارد ، با اسم مستعار جک ، که از هیچ تلاشی ابتدا برای درمان لوسی و رنفیلد و بعد برای نابودی دراکولا دریغ نکرد و ون هلسینگ رو از هلند به انگلیس آورد و در کنارش ، به کشف حقایقی بس خطرناک مشغول شد... کویینسی موریس رو نباید یادمون بره ، کاوبوی تگزاسی که عشق اون رو به انگلیس کشوند و همین عشق هم موجب شد حتی به قیمت جانش هم که شده ، از بقیه محافظت کند... شاید وقتی که با اون طرز صحبت خودمونی و محلی اش می گفت " حتی شده جونمم برا شوما میدم تا این قائله ختم به خیر شه. " ، میبایست بیشتر به این هشدار توجه میکردیم... هفت سال بعد از حادثه ترانسیلوانیا و مرگ کویینسی موریس ، یه کویینسی جدید به گروهمون اضافه میشه.. گروهی که الان ، خانواده ی هارکر نام داره و کویینسی هم پسر عزیز دردونه ی مینا و جاناتانه قیم اون هم پروفسور خوش قلب ، ون هلسینگه... همین نشون میده که کویینسی هنوز تو قلب هامون زندست و مادامی که دوستانش اون رو به یاد داشته باشن ، خوش زبونی هاش ، فداکاری هاش ، اشک ها و خنده هاش ، فرقی با زنده ها نخواهد داشت... حالا شما هم خانواده ای که از ابتدا دربارشون گفتم میشناسین... و اما درونمایه : علی رغم اینکه ژانر کتاب وحشت بود ، معلوم بود که برای استوکر نمیخواد اینطور باشه. با کمی توجه به نحوه نگارش و حجم کتاب ، فهمیدم برام از نگارش دراکولا منظور دیگه ای داشته.... به اصطلاح ، اینکه کتاب دراکولا رو صرفا کتابی از ژانر وحشت بنامیم ، مثل این است که از کوه یخی که وسط اقیانوس است ، فقط چیزی را ببینیم که روی سطح آب است و نسبت به هزاران متر یخی که زیر ان است بی تفاوت باشیم... پس از بنده گفتن : اگه دنبال کتابی با ژانر تمام وحشت میگردید و حوصله ی خوندن هر چیز دیگه ای رو ندارید ( اون هم به مقدار زیاد ) سراغ دراکولا نرید ( چون میخوره تو ذوقتون ) نشر ثالث در بین تمامی انتشاراتی که دراکولای برای استوکر را به چاپ رساندند ، متن کامل تری را شما میشود (۱۳۸۵ص) و مترجمی هم که از سال ۱۳۷۶ برای اولین بار آن ترجمه کرده واقعا دست مریزاد و ایول و تشویق دارد ! ترجمه آثار کلاسیک سخت است. یا قابل فهم ، یا موردتنفر واقع میشود... خوشبختانه این یکی از دسته اول بود... بهترین کتاب پاییزه ام بود و مطمئنم خیلی زود دوباره به سراغش خواهم رفت تا باری دیگر با دوستانم ملاقات کنم ... از سفر جاناتان به عنوان وکیل دعاوی به قلعه کنت شروع کنم و دوباره هم پای ون هلسینگ و جان و بقیه ، به آنجا برگردم... پس ، تا آن موقع .... وداع من را پذیرا باشید... پیوست : طولانی ترین یادداشت برآمده از عمیق ترین احساسات یک کرم کتاب...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
2
1403/6/18
8