تنگسیر

تنگسیر

تنگسیر

4.0
116 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

222

خواهم خواند

71

شابک
9780000643018
تعداد صفحات
240
تاریخ انتشار
1341/10/11

توضیحات

        کتاب تنگسیر، رمانی نوشته ی صادق چوبک است که نخستین بار در سال 1963 به انتشار رسید. این اثر، اولین رمان نویسنده ی بزرگ ایرانی، صادق چوبک است. او در کتاب تنگسیر، به دلاوری های مبارزان تنگستان (منطقه ای نزدیک استان بوشهر) می پردازد. قهرمان داستان، زارمحمد، که از بی عدالتی های اجتماعی به تنگ آمده، تصمیم می گیرد تا با دستان خود عدالت را اجرا کند و با شرارت های اجتماعی بجنگد. زارمحمد پول زیادی جمع کرده و به تجارت مشغول شده اما فرماندار، پول هایش را از او می گیرد. او که از تأخیر در اجرای عدالت و نبود آن، خونش به جوش آمده، تفنگ به دست می گیرد و به جنگ تک تک دشمنانش می رود. رمان تنگسیر، شاهکار صادق چوبک به حساب می آید و داستانی است که تا مدت ها در ذهن مخاطبین باقی خواهد ماند.
      

لیست‌های مرتبط به تنگسیر

یادداشت‌ها

          "تنگسیر" جزو ادبیات اقلیمی و بومی محسوب می‌شود. لحن و لهجۀ شخصیت‌ها فوق‌العاده جذاب و شیرین است 🫠 و نویسنده، بافتِ جنوبی را خیلی خوب از آب درآورده 🤌🏼 
دیالوگ‌ها هم گرم، باورپذیر، سرشار از ترکیب‌های دقیق، دایره لغات گسترده و بافت بومی می‌باشند. در آخر کتاب، لغت‌نامه‌ای آمده که کمک می‌کند تا واژه‌های بومی بهتر فهمیده شوند.
داستان بر اساس الگوی سفر قهرمانِ کمبل (مثل عبور از آستانه، چالش‌ها و بازگشت) پیش می‌رود و وجهِ مبارزه‌طلبانه، اعتراضی و حماسی دارد. این پَتِرن که به انتقام شهرت دارد، مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است. 
کتاب، تصاویر عینی و توصیف‌های قوی، خلاقانه و پر جزئیات دارد. زبانِ تصویری و داستانیِ چوبک موجب شده تا برخی از منتقدان، او را بهترین توصیف‌گرِ موقعیت‌ها و جهانِ ادبیِ داستان بدانند. 
جان‌بخشی به اشیاء هم در کتاب دیده می‌شود که امروزه اینگونه توصیفات پذیرفته نیست.
در سی صفحهٔ ابتدایی کتاب، هنوز داستان شروع نشده و نویسنده به معرفی شخصیت و فضا می‌پردازد.
شروعِ تصویری، فضاسازی‌های عینی و  
شخصیت‌پردازی نسبتاً قوی ازجمله نقاط قوت داستان هستند.
زاویه دید داستان، بین دانای کل نامحدود و منِ راوی در نوسان است، که امروزه تخطی از زاویه دید محسوب می‌شود. اما عده‌ای تغییر زاویه دید را ظرافت کار می‌دانند؛ مثلاً در برخی از داستان‌های مدرن، زاویه دید وسط داستان تغییر می‌کند. برای اولین‌بار این تکنیک که اِسکاز نام دارد در اثر صادق هدایت دیده می‌شود. البته باید در نظر داشت "تنگسیر" از اولین رمان‌های ایرانی به حساب می‌آید. 
داستان، پیرنگ خطی دارد و در شخصیت زارمحمد، کهن الگوی قهرمان و یاغیِ طغیانگر دیده می‌شود. هدف ظاهری‌ شخصیت، گرفتن حق و هدف پنهانی او، بازیابی عزت و شرافت می‌باشد.
عده‌ای از منتقدان این داستان را ناتورالیسم می‌دانند، اما "تنگسیر" برخلاف سنت ادبیِ داستان‌هایِ چوبک نوشته شده و داستان، سیمایِ قهرمانی دارد.
همچنین بعضی از منتقدان این داستان را خلاقانه نمی‌دانند، چون رسول پرویزی بیست سال قبل، داستانی از شیرمحمد با همین روایت نوشته است. درحالی‌که چوبک علاقه به روایت داستان‌هایی واقعی داشته و ادعا می‌کند این ماجرا را از روایتی تاریخی و واقعی نوشته؛ مثلاً شخصیت قاتل در رمان" سنگ صبور" به همین شیوه شکل گرفته است.
در نسخهٔ فیلم "تنگسیر"، به کارگردانی امیر نادری، کنش اجتماعی و معرفی شخصیت حذف شده که لطمه زیادی به داستان زده است.
به نقل استاد جزینی، چوبک با دیدن فیلم‌های وِسترن، سعی داشت اولین داستان وِسترن ایرانی را در "تنگسیر" خلق کند؛ داستانِ اجرایِ شخصیِ عدالت، توسط مردی علیه گروهی یا به عبارتی طغیان فردی علیه نظام اجتماعی، ظلم و بی‌عدالتی.

🔻 در ادامه، داستانِ " تنگسیر" آمده است:
داستان دربارهٔ عدالت‌خواهی و شورش مردی است که در تنگنایِ رذالت‌های معتمدین یک شهر، حاصل زحمتش بر باد می‌رود. او چون هیچ مرجعی برای دادخواهی پیدا نمی‌کند، این ننگ را تحمل نکرده، سلاح دست می‌گیرد و همهٔ کسانی که سال‌ها تحقیرش کرده و نیش زبان زده‌اند، مجازات می‌کند.
        

23

          تنگسیر» قصه‌ای براساس واقعیت به روایت صادق چوبک است؛ قصه‌‌ی قهرمانی محلی که طی سالیان، سینه به سینه حفظ و روایت شده است. بسیاری این کتاب را شاهکار #صادق_چوبک می‌دانند.
این داستان از دل جنوب ایران،از بوشهر روایت می‌شود و برشی تاریخی از اواخر #دوره_قاجار است.
🔹#تنگسیر، داستانی بر مبنای عدالت‌خواهی و سر به شورش برداشتن مردی که در تنگنای رذالت‌های معتمدین یک شهر، حاصل عمری زحمتش بر باد رفته می‌بیند و چون هیچ مرجعی را برای دادخواهی نمی‌یابد تحمل این ننگ را نمی‌کند. سلاح بر می‌گیرد و همه آنان که سال‌ها تحقیرش کرده‌اند مجازات می‌کند.نویسنده در این کتاب توصیف‌گر ماهری است که حواس خواننده را در دست می‌گیرد و به دنیای خیال خودش می‌کشاند. 

🔹کتاب به لهجه و زبان محلی است. کلمات و نحوه‌ی بیان آن‌ها، دستور زبان جملات و حتی خرده فرهنگ و خرافات و قصه‌های محلی در فضاسازی قصه نقش داشته است. فرهنگ منطقه به درستی با تمام ابزارها و نمادهای آن‌ها نشان داده شده است.در پایان کتاب هم لغت‌نامه‌ای وجود دارد که برای یافتن معانی لغت محلی میتوان به آن مراجعه کرد.

🖇️تنگسیر طبق چیزی که در انتهای کتاب آمده،به مرد و یا زنی گفته میشود که اهل تنگستان (از توابع بوشهر) است.این کتاب به ۱۸ زبان ترجمه شده است و در سال ۱۳۵۳ فیلم سینمایی هم ازاین کتاب اقتباس شده است.

🖇️این کتاب اولین کتابی بود که از صادق چوبک خوندم .فضای داستان کمی برایم دلهره‌آور و خاکستری بود اما پایان خوبی داشت.
اگر تا به حال کتابی از #چوبک نخوانده‌اید،این کتاب میتواند شروع مناسبی باشد ،داستان بسیار روان و خوشخوان است و به راحتی میتوانید با شخصیتها همذات‌پنداری کنید.
البته ناگفته نماند که یک بار خواندنش کفایت میکند .
        

2

          "هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ور می چید و دوزخ شعله ور خورشید تو آسمان غرب یله شده بود و گردی از نم بر چهره داشت. «جاده سنگی»، کشیده و آفتاب تو مغز سرخورده و سفید و مارپیج از «بوشهر» به «بهمنی» دراز رو زمین خوابیده بود. جاده خالی بود. سبک بود. داغ و خاموش بود. سفیدی آفتاب بیابان با سایه ی یک پرنده سیاه نمی شد..."
این رمان خواندنی با چنین توصیفات گیرایی شروع می‌شود
چون تازه فیلم «جوکر» را دیده‌ام ناخودآگاه ذهنم می‌رفت سمت شباهت‌های حرکت زارمحمد با جوکر. آیا هرگز مشخص خواهدشد عدالت باید بالاتر بنشیند یا امنیت؟! نمی‌توانم جواب قطعی بدهم اما چیزی که مشخص است چوبک اینجا طرف عدالت است و معتقد است اگر مدرنیته ساختارهای سنتی جامعه را از بین نبرد امیدی به حرکت‌های عدالتخواهانه هست. سعی می‌کنم حرف هایم را با مصادیقی از متن رمان همراه کنم
چرا می‌گویم رمان ضدمدرنیته است؟ چون زارمحمد به نمایندگان نظم مدرن که از تهران می‌آیند همانقدر بدبین است که به حکومت فاسد شاهنشاهی:
"دلاک گفت «مال حروم عاقبت نداره. بقين بدون که خیرش نمیبینن. اما به نظر من اگه یه شکایتی به احمد شاه مینوشتی می فرستادی تهرون بد نبود. بالاخره شاه مملكته.»
محمد گفت
باور کن که احمدشاه اصلا نمی دونه بوشهر مال ایرونه یا مال عربستون
از این شکایتا خیلی شده و گوش کسی بدهکار نبوده. اصلا یه جو غیرت تو این مردم نیست. هر روز یه کارگزار پا میشه از تهرون میاد اینجا مردم را می چاپه و راهش را می گیره میره آب از آب تکون نمیخوره.»"
و در برابر این فساد مضاعف چیزی که مورد اتکای او هست تا انتقامش را از نمایندگان زر و زور و تزویر بگیرد بافت سنتی اصالت قومی او است. یعنی تنگسیرها به کمکش می‌آیند تا بگریزد
بارها اشاره می‌شود که او در شمار سربازان رئیسعلی دلواری بوده و با انگلیس‌ها جنگیده و حتی رئیسعلی موقع شهادت سرش روی پای محمد بوده و وصایایش را به او گفته:
 "چن ساله که من بیرق انگلیس رو همین جور می بینم که هیچ وخت نمیذارن کهنه بشه و آفتاب رنگ و روش ببره؟ عوضش بيرق خودمون که رو «امیریه» زدن آفتاب رنگ و روش برده و سفید سفیدش کرده. حالا دلم میخواد «رییس على» سر از گور دربیاره ببینه چه خبره. هنوز خون جوونای تنگسیر تو نخلستونای «تنگک» خشک نشده. خدا میدونه چقده تنگسیر کشته شد. مگه ما کم ازشون کشتیم؟ خودم پونزده تا کشتم. چه آدم نازنینی بود رییس علیه که خدا نور تو قبرش بباره."
و
 "همه تنگسير ها تو خانه های خودشان اسلحه داشتند. اما وقتی که خبری نبود، کسی آنها را نمی آورد میان اتاق بریزد و تفنگ را روغن کاری کند و تو لوله اش را پاک کند و کارد و تبر را تیز کند. محمد برای زنش داستان ها از تفنگش و جنگ رییس علی دلواری با انگلیس ها تعریف کرده بود و گفته بود که با همين مارتين چند نفر انگلیسی و هندی را به خاک انداخته بود و گفته بود به قدری قبراق است که نه فشنگ توش گیر میکند و نه قلق دارد ..."
پس او قبلا با زور جنگیده و در پایان رمان هم با نماینده زور که خان نایب مست باشد می‌جنگد تا بگریزد. کسانی که پول او را خورده‌اند هم نمایندگان زر و تزویر هستند. اگرچه رمان را بسیار خواندنی و موفق می‌دانم اما معتقدم مسئله غامضی که در ابتدای این یادداشت مطرح کردم خیلی سهل‌انگارانه حل شده‌است. مثلا درمورد این که آیا محمد واقعا حق دارد برای گرفتن حقش آدم بکشد چه باید بگوییم؟ نویسنده برای حل کردن این مسئله می‌گوید او سه بار استخاره کرده و هر سه بار استخاره خیلی خوب آمده و ترک آن بد آمده!!! خب این خیلی ساختگی است
یا جایی که نفر سوم را می‌خواهد بکشد او را از کنار یک عالم آبرومند شناخته شده و محبوب کنار می‌کشد و کلکش را می کند. آن عالم هم جیک نمی‌زند! گرچه چوبک به بهترین روشی که می‌توانسته عدالت را بر امنیت تفوق داده اما به نظرم جنبه الهیاتی-فلسفی کار می‌لنگد اندکی. آقای راسکولنیکف می‌رود یک نفر را بکشد که بر اساس اصولش کاملا خونش حلال است. آنجا یک آدم بیگناه را هم به قتل می‌رساند و بعد مکافات این جنایت چنان گریبانش را می‌گیرد که پوستش کنده می‌شود. اما اینجا اصلا آن نگاه فلسفی وجود ندارد و بر اساس نگاه ناتورالیستی نویسنده خون این سه نفر هدر رفته است. همان طور که گفتم شاید در بستر بافت تودرتوی جامعه سنتی تنگسیرها بشود این انتقام را گرفت اما در جامعه امروز رونوشتش می‌شود فیلم مسخره جوکر. 
یک نکته درمورد رویکرد ناتورالیستی رمان وجود دارد و آن این‌که نقش پررنگ طبیعت و قانون مهم آن یعنی تنازع بقا را نمی‌توان نادیده گرفت. چرا آن فصل مفصل گرفتن گاو یاغی باید در ابتدای اثر باشد؟ چون محمد باید با آن گاو گفتگو بکند و بگوید من هم مثل تو تحت تاثیر قانون تنازع بقا هستم و وقتی بهم تنگ بگیرند یاغی می‌شوم و فرار می‌کنم. چقدر من گفتگوهای محمد با گاو را دوست داشتم:
 "من خودمم أخرش یه روزی مثل تو یاغی میشم و سر میذارم به بیابون اما مال من جور دیگس. مثل مال تو نیس. دیگه کسی نیس حریف من بشه. مرگ یه دفه، شیون یه دفه. پولم را تا دینار آخر از تو گلوشون بیرون میکشم
یک صحنه دیگر هم از جنگ محمد با یک عنصر طبیعت داریم که همانا نیزه ماهی یا بمبک باشد. وقتی محمد می‌پرد توی دریا تا فرار کند این بمبک از راه می‌رسد و محمد مجبور می‌شود او را بکشد. در مورد هر دو درگیری او تا جای ممکن با حرفش مدارا می‌کند و در آخرین مرحله برتری خودش را نشان می‌دهد. او قوانین طبیعت را بلد است و می‌تواند بر طبیعت چیره شود و بر اساس همان قوانین است که قانون مملکت را به چیزی نمی‌گیرد و با قانون خودش حقش را از ظالم می‌گیرد. رمان "ژرمینال" از امیل زولا را به یاد بیاورید به عنوان یک رمان کاملا ناتورالیستی که معدنچیان چگونه بر علیه سرمایه‌داران قیام می‌کنند
اقتباس امیر نادری از رمان را هم خیلی پسندیدم 
و بالاخره رمانی که با آن توصیفات گیرا و پرتپش شروع شده‌بود با همان ضرباهنگ تپنده در توصیف به پایان می‌رسد:
و پارو تو دل آب غوطه خورد و بلم بله شد و رقصید و پس رفت و آب شکاف برداشت و نور ماه لیز خورد و سرهای لرزان تو پلم دور و نزدیک شد و نور ماه پیچ و تاب خورد و آب سياه شد و سفید شد و دریا جان گرفت و نرمه موجها اخم کردند. و نفس پاروها که زیر آب بند می آمد سر از آب بیرون میاوردند و نفس تازه می کردند و تو دریا و بیابان و نخلستان و تو گوش محمد و شهر و همهمه پیچید. خدانگهدار.» |
        

2