این هم غم انگیز است.مگر آدمهای نخستین چه میکردهاند که گناهشان را میشوریم و بهشان میگوییم وحشی؟ آدم ها از ترس وحشی می شوند، از ترس به قدرت رو می آورند که چرخ آدم های دیگر را از کار بیندازند، وگرنه این همه زمین و زراعت و دام و پرنده و نان و آب هست، به قدر همه هم هست، اما چرا به حق خودشان قانع نیستند؟ چرا هیچ چیز از تاریخ نمی دانند؟ چرا ما این همه در تیره بختی تکرار می شویم؟ این همه جنگ، این همه آدم برای چیزی کشته شدهاند که آن چیز حالا دستشان نیست، دست فرزندانشان هم نیست. فقط می جنگیده.ند که چند سالی جنگیده باشند. حالا ما حسرت چی را میخوریم؟ همان چیزهایی که در گذشته ها خون هزاران نفر را به خاطرش ریختهاند؟ خاک بر سر همهشان کند پس چه غلطی کردهاند؟ پدر میگفت که هر جنگی به خاطر صلح در می گیرد و هر صلحی مقدمه ای است برای جنگ چه کسی جلو جنگها را میگیرد؟ چه کسی مانع از آدم کشی می شود؟ چه کسی صلح می آورد؟ آن آدمی که از هیچ چیز نمی ترسد و شمشیرها را کج می کند و تفنگ ها را از کار می اندازد کیست؟