معرفی کتاب Katalin Street اثر ماگدا سابو

Katalin Street

Katalin Street

3.8
46 نفر |
20 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

69

خواهم خواند

53

ناشر
شابک
9780975386446
تعداد صفحات
252
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        From the award-winning author of The Door comes Katalin Street, first published in Hungarian in 1968 and translated into French, German, and Swedish. This elegant English translation by Agnes Farkas Smith now makes Katalin Street available to an even wider audience.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به Katalin Street

نمایش همه

یادداشت‌ها

یاسمن

یاسمن

1404/1/5

          ⚠️خیابان کاتالین◀️

در رمان خیابان کاتالین صدای گلوله‌ها از دوردست، از پشت دیوارهای خانه شنیده می‌شود.
روایت رمان بر اساس تاریخ خطی پیش نمی‌رود و خواننده همراه با تجارب متفاوت شخصیت‌ها در این روایت پیچیده همزمان با مکان و جاهای مختلفی مواجه می‌شود.
کتاب و بهره‌گیری از تکنیک سیلان ذهن تصاویری تکه پاره از جاهای مختلف در پی هم می‌آیند که اشاره‌ای است به سال‌های جنگ و اسارت و بی‌خانمانی.
به علاوه استفاده از دو راوی و زوایای دید متفاوت، از طرفی موجب فشردگی و پیچیدگی روایت شده و از طرف دیگر به لحن رمان پیچ و تاب‌هایی داده، که به کار بازنمایی آدم‌هایی می‌آید که گاهی حتی نمی‌دانند کجا هستند و گاه ذهنشان پیوسته در زمان به جلو و عقب می‌رود.
خیابان کاتالین تصویری بدیع از روابط خانوادگی در دوران دلهره آور و تیره و تار در زمان جنگ مجارستان را برایمان ترسیم می‌کند و در خواننده، درک تازه از ارتباط زمان و مکان و حافظه پدید می‌آورد.
رمان اشاره کوتاه به وقایع مهمی که مجارستان در قرن بیستم از سر گذرانده، می‌کند.
در ابتدای کتاب مترجم برای قابل طرح کردن خط زمانی داستان اینگونه می‌گوید:
پس از پشت سر گذاشتن دوره‌ای به نام وحشت سرخ در مجارستان و شکست نازی‌ها آلمان در جنگ موجب می‌شود شوروی در مجارستان قدرت بگیرد و بدین ترتیب رهبری مجارستان به راکشی که خود را بهترین شاگرد استالین می‌نامید از ۱۹۴۹ تا سال ۱۹۵۶ قدرت را به دست می‌گیرد که اولویت‌ها و سیاست‌هایش را عمدتا کرملین دیکته می‌کند.
به طور کلی کتاب در باب دوری از وطن و مفهوم وطن ی‌پردازد و صرفاً تعریف این وقایع تاریخی در مقدمه به درک بهتر کتاب کمک می‌کند.
        

0

hatsumi

hatsumi

1402/4/6

          دوباره یه کتاب از ماگدا سابوی عزیزم باید بگم اونقدری که شیفته کتاب دَر شدم شیفته این کتاب نشدم یکی از علت هاش هم پیچیدگی داستان در صفحات اولیه بود ،توی صفحات اول یکم سخت میشه فهمید قصه از چه قراره ،کارکترها باهم چه ارتباطی دارند اما هرچی به پایان داستان نزدیک میشیم شروع داستان توی ذهنمون ستودنی تر میشه ،داستان از جنگ روایت میکنه بدون اینکه مستقیم از جنگ روایت کنه شاید بهتره بگیم از زندگی آدم ها توی جنگ روایت میکنه از احساساتی که دارن،از ترک کردن جایی که بهش تعلق داشتن و دلبستگی های تازه ای که به وجود میاد،فضای خفقان آوری که چند جای داستان با تمام وجود احساس میشه ،از مرگ و دوست داشتن ،متن کتاب جذاب و پر کشش هست جوری که با تمام پیچیدگی ها،جابجایی زمان و راوی ها شما اون رو زمین نمیگذارین.
از متن کتاب:
بی‌حرکت آنجا ایستاد و به چیزهایی که از گذشته‌اش برجا مانده بود چشم دوخت. هرکدام از آنها برای خودش سرگذشتی داشت، هرچند که سربازهایی که بین آنها راه می‌رفتند از سرگذشت آنها هیچ نمی‌دانستند: اشیا برای غریبه‌ها هیچ حرفی ندارند.

.. 
آن‌موقع این را نمی‌دانستم که بعضی‌ها خیلی قبل از مرگ واقعی‌شان می‌میرند. حتی چنین تصوری هم نداشتم که آخرین بار که آن‌ها را دیده‌ای ممکن است آخرین باری بوده باشد که به‌راستی زنده بوده‌اند.

..
که در زندگی هرکس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظه‌ی مرگ فریاد می‌زند.

⁦ʕ´•ᴥ•`ʔ⁩
        

6

          خیابان کاتالین روایتی غم‌ناک از فروریختن احساساتِ چند انسانِ بااحساس است...

اگر سابو در کتاب "در" تنها سایه‌ی تروماهایی که جنگ در گذشته بر سر یکی از شخصیت‌ها انداخته بود و او را نسبت به هست‌ونیستِ بشر بی‌اعتماد کرده بود را توصیف می‌کرد، کتابِ"خیابان کاتالین" به ما توضیح می‌دهد که چطور جنگ می‌تواند همه چیز را از انسان بگیرد؛ جنگ گاهی تنها خانه و کاشانه و وطن را از انسان نمی‌گیرد بلکه انسان را از نمودِ هست-مندانه‌ی خود تهی می‌کند و آنطور که شکسپیر در هملت می‌نویسد، تنها پوسته‌ی توخالی را بازمی‌گذارد تا از بیرون درون آن را بنگریم و با ترس‌هایمان روبرو شویم.
مهم‌ترین چیزی که جنگ از خانواده هِلد گرفته بود هویتِ دخترانِ این خانواده بود.
خیابانِ کاتالین روایت چند خانواده‌ی همسایه است که در خیابان کاتالین زندگی می‌کنند اما زمانی که جنگ می‌آید دیگر هیچ‌چیز مثل سابق نیست. آشنایان می‌میرند، عشق‌ها بی‌سر می‌گردند و عشاق زندانی می‌شوند؛ ازدواج‌ها از هم گسسته و آرامش‌ها رنگ می‌بازند.

راوی داستان دائما تغییر می‌کند، گاهی سوم‌شخص، گاهی دختر بزرگ خانواده هِلد، گاهی دختر کوچک آن‌ها و گاهی دیگر پسر همسایه روایت داستان را بدست می‌گیرند. نویسنده همواره و مانند دیگر آثارش به بعدِ روزمره زندگی زیر سایه جنگ پرداخته و تاثیری که جنگ تا سال‌ها بعد در ریزترین امور زندگی شخص می‌گذارد را با دقت وارسی می‌کند. 
        

20

26

          سلام و نور 
تا فصل ده گیج بودم و نمیفهمیدم چی به چیه داستان از انتهای ماجرا شروع شده بود.  در کلِّ داستان راوی بین سوم شخص و ایرن (یکی از شخصیتهای داستان) دائما در حال چرخش بود و اینکه داستان پر از پرش زمانی از گذشته به حال و از حال به گذشته بود. همه ی اینا گیجم میکرد و باعث میشد داستان گاها خط سیر نا مشخصی داشته باشه  ولی این روند  اذیتم نمیکرد  یجورائی باعث جذابیت کتاب شده بود بلاخره خلاقیت نویسنده رو میرسونه و منم از نویسنده های خلاق خوشم میاد .
داستان خیابان کاتالین راجع به روند زندگی  سه خانواده است ایرن و بلانکا و پدر و مادرشون(خانوم و آقای اِلِکش) ، بلینت و پدرش و خدمتکارشون، هنریت و پدر و مادرش که هر سه خانواده  در خیابان کاتالین با هم همسایه اند و دوست و بچه ها با هم هم بازی.
همه چیز خوب و آروم و معمولیه  تا اینکه جنگ دامن مجارستان رو میگیره و زندگی این سه خانواده رو تحت تاثیر خودش قرار میده .
کتاب نکات تاریخی و روان شناسی خوبی داشت  و در کل دوستش داشتم .
به نظرم قلم ماگدا سابو خیلی خاصه با اینکه از روند معمول زندگی میگه و داستانش فراز و فرود خاصی نداره هم خواننده رو جذب میکنه و هم اینکه یک غم خاصی پشت تک تک کلماتش نهفتست  و قلب خواننده رو تحت تاثیر قرار میده.
        

24

زینب

زینب

1403/11/24

          این اولین کتابی بود که من از ماگدا سابو‌ خوندم، که باعث شد دلم بخواد باز هم کتاب‌هاش رو بخونم.
اول کتاب شاید یکم فهمیدنِ داستان سخت بود، دلیلش هم نوع روایت بود که گاهی اول‌شخص بود و گاهی سوم‌شخص؛ ولی هرچقدر جلوتر رفتم بیشتر دوستش داشتم و لذت بردم.
انگار وقتی که تموم شد تازه تونستم به خوبی شروعش رو درک کنم…

نویسنده تو این داستان زخمِ جنگ رو با آزردگیِ روحیِ شخصیت‌هاش بهم نشون داد و موفق شد بی‌نهایت غمگینم کنه.
راستش کتابی که غمِ موندگار و عمیق داره برای من خیلی عزیز می‌شه. فکر کنم کلا دیگه کتاب‌های مهربونی که پایانِ خوش دارن برای من جذاب نیستن! زندگی کی مهربون بوده یا مهربون مونده؟

اين داستان چند تا شخصیت داره که انگار با فهمیدنِ قصه‌ی هرکدوم، از زاویه‌های مختلفی بهشون نگاه می‌کنیم.
ولی چی بین همه‌ی شخصیت‌ها مشترکه؟ رنج.

یکی از شخصیت‌های این کتاب مُرده ولی هم‌چنان گاهی به زندگی زنده‌ها سر می‌زنه.
داشتم فکر می‌کردم این‌که وقتی می‌میریم بتونیم بیایم به زندگی و جای خالیِ خودمون بین آدم‌ها نگاهی بندازیم چه حسی داره؟
مثلا این‌که ببینیم فراموش شدیم!
        

11

هانیه

هانیه

1403/12/26

          یادداشت شخصی بی‌ربط

منتظر بودم فروشنده‌های اون عینک‌فروشیِ بوستان که هفت-هشت سال پیش ازش عینک آفتابی خریده بودم ناهارشون رو بخورن و کرکره رو بدن بالا تا عینکم رو بدم رگلاژ کنن.
نیم ساعت مونده بود به چهار. پاهام هر وری می‌کشیدندم. عادت به بی‌هدفی ندارن. رسوندنم به شهر کتاب بوستان، دور اون رینگ (که همیشه ازش آویزون می‌شدم و تمنا می‌کردم مامانم بذاره برم توی یکی از اون حباب‌های پلاستیکی بزرگ شناور، روی استخری که حالا نیست.)
طبقهٔ اول دفتر بود و کاغذ کادو و خودکار، از پله‌های باریک و مدورش رفتم بالا. پسر فروشنده -که حالا می‌دونم همچین هم پسر نبود و فقط از زیر ماسک معلوم نبود متولد شصت و نهه- تازه شیفت رو تحویل گرفته بود. پرسیدم بچه آهو رو دارید؟ گفت نه، هنوز نیومده. سابو می‌خونی؟ گفتم آره، در رو خوندم و دوست دارم همهٔ بقیهٔ نوشته‌هاش رو بخونم. گفت همه‌شون خوب ان، خیابان کاتالین ولی یه چیز دیگه ست. 
از قفسه پیداش کردم، برش داشتم، نشستم روی پاف کوچک کنج کتابفروشی و هر چه تلاش می‌کردم بخونم نمی‌تونستم. نطق آقای دیگه‌ای که انگار آشنای بهرنگ (همان کتابفروش) بود جالب‌تر به‌نظر می‌رسید. کتاب رو بستم، رفتم سمتشون، یک وری تکیه دادم به قفسه‌ها و راه خودم رو به گفتگوی آدم‌هایی که نمی‌شناختم باز کردم. 
ساعت دیگه چهار شده بود، خیابان کاتالین رو برگردوندم سر جاش، از آقای ناشناس خداحافظی کردم. بهرنگ گفت باز هم بیا اینجا، قول ندادم. عینک‌فروشی باز شده بود.
        

25