مبین محمدی

مبین محمدی

@mobinmohammadi
عضویت

بهمن 1403

92 دنبال شده

93 دنبال کننده

                ✍︎📖
غوطه‌وَر میان اِزدحامی از لَختگی..
              
mobinmohammaadi@gmail.com

یادداشت‌ها

نمایش همه

7

12

12

        خب بالاخره این کتاب هم تموم شد.
کتابی که ساده نبود، نه در زبان، نه در محتوا، و نه در پیامی که می‌خواست در لابه‌لای سطرهای خشکش منتقل کند. فاشیسم برای من نه صرفاً یک مطالعهٔ تاریخی بود، بلکه نوعی مواجههٔ تلخ و جدی با ریشه‌های تاریکی در روان انسان و تاریخ اروپا بود. نولته، با آن دقت نظر فلسفی‌اش، ما را وادار می‌کند که فاشیسم را نه فقط به‌عنوان یک جنبش سیاسی، بلکه به مثابه‌ی واکنشی تمدنی در نظر بگیریم؛ پاسخی به بحران عقلانیت مدرن، به شکست لیبرالیسم، و به ترس از انقلاب.
در بسیاری از لحظات خواندن، خودم را میان چرخ‌دنده‌های یک ماشین فکری سرد و بی‌احساس حس می‌کردم. اما شاید همین سردی نگاه نولته است که اثر را ارزشمند می‌کند: او قضاوت نمی‌کند، فقط با وضوحی نگران‌کننده نشان‌مان می‌دهد که چطور یک جهان عقلانی، می‌تواند بی‌رحم‌ترین ایدئولوژی‌ها را در دل خود بپروراند.
و حالا که کتاب را می‌بندم، حس می‌کنم که باید بیشتر از پیش مراقب باشم؛ مراقب ایده‌ها، مراقب تاریخ، و مهم‌تر از همه، مراقب بازگشت‌های بی‌صدا و خزنده.
      

12

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

همچنان بسیار می شنویم که می گویند اگر از قضا یهودی ستیزی هسته و نقطه تبلور ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی را ساخته امری تصادفی بوده است. گمان می کنند این سماجت تزلزل ناپذیر سیاست رایش سوم در این مسئله هیچ سازشی نمی شناخت و در نهایت به ریشه کنی همه یهودیان یافت شده در حوزه قدرت هیتلر انجامید، با توضیحاتی روان شناختی در باره نوع تعصب ورزی نیمه روان پریشانه توضیح پذیر است. تنها وحشتی که در پی فاجعه نهایی پدید آمده بود و مشکلات مستقیمی که از بی میهن و بی کشور ماندن بازماندگان ایجاد شده بود، باعث شد مسئله یهودیان به منزله پرسشی سیاسی مطرح و جدی گرفته شود اما این مانع آن نشد که همچنان مانند گذشته در ارزیابی ناسیونال سوسیالیسم، آنچه نازی ها خود مدعی بودند کشف اصلی شان است (همانا نقش قوم یهود در سیاست بین الملل) و آنچه به منزله هدف اصلی شان اعلام شده بود (همانا پیگرد و در نهایت ریشه کنی یهودیان در کل جهان) صرفا به عنوان بهانه و نوعی ترفند تبلیغاتی کم بها انگاشته شود.

5

بریدۀ کتاب

صفحۀ 121

نوشت با آرامش میمیرد چرا که هیچ آرزویی ندارد و زندگی هم سراسر دروغ است. آدمهایی که دوست می داشته - البته اگر واقعاً کسی را دوست میداشته و تظاهر نمی‌کرده - نمی توانند زندگی اش را نجات دهند چون حناشان دیگر رنگی ندارد نه این که رنگی نداشته باشد رنگ نداشتن دیگر چیست؛ بلکه فقط برای او بی اهمیت شده اند و او یکباره این را فهمیده است. دستشان براش رو شده‌، دست خودش را هم خوانده و فهمیده که در او هم جز دروغ چیزی نبوده و نیست. نوشت که اگر کاری در زندگی‌اش انجام داده از سر خیر خواهی نبوده و به خاطر شهرت پرستی بوده. نوشت از رفتارهای زشت و شرارت بار برای این امتناع نکرده که توانایی شر بودن نداشته، بلکه به خاطر ترس خفت بارش از مردم بوده که بدجنسی نکرده. نوشت با همه اینها خود را بدتر از شمایی که تا آخرین روز عمرتان دروغ را ادامه میدهید نمیداند و هیچ هم طلب بخشش نمیکند بلکه با حقیر شمردن دیگران درست به اندازه تحقیر خودش می‌میرد. نامه را عبارتی سنگدلانه و بی رحمانه تمام می کرد: خداحافظ آدمها! خدا حافظ، میمونهای اطواری تشنه به خون.

8

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.