مبین محمدی

مبین محمدی

@mobinmohammadi
عضویت

بهمن 1403

97 دنبال شده

108 دنبال کننده

                ✍︎📖
غوطه‌وَر میان اِزدحامی از لَختگی..
              
mobinmohammaadi@gmail.com

یادداشت‌ها

نمایش همه
        سفری به عمق تنهایی..
وقتی کتاب «به دور از مردم شوریده» را باز کردم، نمی‌دانستم این کتاب قرار است این‌قدر عمیق مرا تکان دهد. یادداشت‌های دیگر دوستان را هم درباره کتاب خواندم؛ کامل، دقیق و پرجزئیات بودند. همین باعث شد من زمان بیشتری بگذارم تا یادداشتی متفاوت‌تر و شخصی‌تر بنویسم، چیزی که نه خلاصه داستان باشد و نه نقد صرف، بلکه انعکاسی از تجربه‌ی من در همراهی با این رمان. 

برای من، خواندن این کتاب فقط مرور یک روایت عاشقانه نبود؛ بیشتر شبیه نشستن در برابر آینه‌ای بود که زندگی روستایی ساده را نشان می‌داد، اما پشت آن، حقیقتی عمیق‌تر درباره انسان و سرنوشتش نهفته بود. تامس هاردی با قلمی که هم شاعرانه است و هم واقع‌گرایانه، جهانی آفریده که در آن عشق، غرور، حسادت و تقدیر به هم گره می‌خورند و شخصیت‌ها را به سمت انتخاب‌هایی می‌رانند که گاهی شیرین و گاهی جبران‌ناپذیرند. 

آنچه برایم شگفت‌انگیز بود، واقع‌گرایی بی‌پرده‌ی اوست؛ شخصیت‌های هاردی نه قدیسانی بی‌خطا هستند و نه شرورانی مطلق. آن‌ها انسان‌اند؛ با ضعف‌ها، امیدها و لغزش‌هایی شبیه ما. شاید همین است که سرگذشتشان این‌قدر به دل می‌نشیند، چون در پس هر انتخاب آن‌ها، ردی از زندگی خودمان را می‌توان دید. 

پایان کتاب هم به همان اندازه پرمعنا بود؛ نه با پیروزی مطلق همراه شد و نه با شکست کامل، بلکه همچون خود زندگی، آمیزه‌ای از تلخی و پذیرش. این پایان یادآور شد که زندگی بیش از آنکه بر اساس رؤیاهای ما پیش برود، بر پایه پیامد انتخاب‌هایمان شکل می‌گیرد. همین نگاه صادقانه و بی‌پیرایه بود که به دور از مردم را برای من به تجربه‌ای ماندگار تبدیل کرد؛ تجربه‌ای که بعد از بستن کتاب همچنان در ذهن و جان ادامه دارد. 

در پایان، باید از نشر نو و مترجم ارزشمند این اثر سپاسگزار باشم؛ چرا که با دقت و نثر روانشان، پلی زدند میان جهان تامس هاردی و ذهن منِ خواننده، پلی که اگر نبود، شاید این تجربه چنین روشن و تکان‌دهنده نمی‌شد.
      

26

9

13

13

        خب بالاخره این کتاب هم تموم شد.
کتابی که ساده نبود، نه در زبان، نه در محتوا، و نه در پیامی که می‌خواست در لابه‌لای سطرهای خشکش منتقل کند. فاشیسم برای من نه صرفاً یک مطالعهٔ تاریخی بود، بلکه نوعی مواجههٔ تلخ و جدی با ریشه‌های تاریکی در روان انسان و تاریخ اروپا بود. نولته، با آن دقت نظر فلسفی‌اش، ما را وادار می‌کند که فاشیسم را نه فقط به‌عنوان یک جنبش سیاسی، بلکه به مثابه‌ی واکنشی تمدنی در نظر بگیریم؛ پاسخی به بحران عقلانیت مدرن، به شکست لیبرالیسم، و به ترس از انقلاب.
در بسیاری از لحظات خواندن، خودم را میان چرخ‌دنده‌های یک ماشین فکری سرد و بی‌احساس حس می‌کردم. اما شاید همین سردی نگاه نولته است که اثر را ارزشمند می‌کند: او قضاوت نمی‌کند، فقط با وضوحی نگران‌کننده نشان‌مان می‌دهد که چطور یک جهان عقلانی، می‌تواند بی‌رحم‌ترین ایدئولوژی‌ها را در دل خود بپروراند.
و حالا که کتاب را می‌بندم، حس می‌کنم که باید بیشتر از پیش مراقب باشم؛ مراقب ایده‌ها، مراقب تاریخ، و مهم‌تر از همه، مراقب بازگشت‌های بی‌صدا و خزنده.
      

12

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 88

تالستوی در تمام عمرش در سایه مرگ مادرش زیست. اشتیاق او به مادرش در دوران پیری حاکی از آن است که او هرگز بر فقدان مادرش سوگواری نکرده است. او هرگز با فقدان زودهنگام مادرش کنار نیامده است و هنوز به ابژه مفقود، احساس نیاز میکند. حتی برخی از پژوهشگران غیر روانکاو بر همین نکته انگشت گذاشته اند. همان طور که یانکو لاورین می گوید: تصویر مادر، به ابژه خودآگاه و اشتیاق ناخودآگاه او بدل شد. ماری سمون می گوید که فقدان زودهنگام مادر عطش عشقی سیراب نشدنی را در تالستوی ایجاد کرد. مارتین مالیا میگوید که احتمالاً محرومیت زودهنگام از مادر با وسواس بعدی تالستوی در تعریف زن مطلوب ارتباط دارد یا میتوان از دیگر منتقد غیر روانکاو، یعنی مارتین دو کورسل نقل کرد که بی شک روح مادر تالستوی همیشه در ناخوداگاه او رفت و آمد داشت و نوستالژی یک عشق ناب را سبب شد که در عیاشی های دوران جوانی آزارش میداد و در دوران کمال باعث رنج بیشتر او بود، همان رنجی که در داستان سونات کروتسر باعث میشود تا او با خشونت، نقاب از چهره عشق جسمانی بردارد اما همان طور که خواهیم دید، اثر اخیر بیش از آنکه نوستالژی او به مادرش باشد، نفرت از مادری ترک کننده است.

10

بریدۀ کتاب

صفحۀ 25

همچنان بسیار می شنویم که می گویند اگر از قضا یهودی ستیزی هسته و نقطه تبلور ایدئولوژی ناسیونال سوسیالیستی را ساخته امری تصادفی بوده است. گمان می کنند این سماجت تزلزل ناپذیر سیاست رایش سوم در این مسئله هیچ سازشی نمی شناخت و در نهایت به ریشه کنی همه یهودیان یافت شده در حوزه قدرت هیتلر انجامید، با توضیحاتی روان شناختی در باره نوع تعصب ورزی نیمه روان پریشانه توضیح پذیر است. تنها وحشتی که در پی فاجعه نهایی پدید آمده بود و مشکلات مستقیمی که از بی میهن و بی کشور ماندن بازماندگان ایجاد شده بود، باعث شد مسئله یهودیان به منزله پرسشی سیاسی مطرح و جدی گرفته شود اما این مانع آن نشد که همچنان مانند گذشته در ارزیابی ناسیونال سوسیالیسم، آنچه نازی ها خود مدعی بودند کشف اصلی شان است (همانا نقش قوم یهود در سیاست بین الملل) و آنچه به منزله هدف اصلی شان اعلام شده بود (همانا پیگرد و در نهایت ریشه کنی یهودیان در کل جهان) صرفا به عنوان بهانه و نوعی ترفند تبلیغاتی کم بها انگاشته شود.

7

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.