بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

محمدصدرا وثوق

@MSadra

97 دنبال شده

50 دنبال کننده

                      دانشجوی اقتصاد
                    
msadra_v

یادداشت‌ها

نمایش همه
                این کتاب با هدف کارکنان دانشی (اساتید دانشگاه، پژوهشگران، تحلیل‌گران، نویسندگانو دانشجویان) نوشته شده است.
از طرفی تولید فکر و ایده واقعا ارزشمند توسط کارکنان دانشی نیاز بسیار جدی به تمرکز عمیق و فرصتی برای خلاقیت دارد و از طرف دیگر امروزه با در دسترس قرار گرفتن راه‌های ارتباطی سریعتر وسوسه برقراری ارتباطات حرفه‌ای بیشتر فرصت و امکان تمرکز آنان را کاهش داده‌است. ارزش اصلی کتاب پی‌بردن، تذکر و صحبت‌کردن درباره همین موضوع است.
متن کتاب مانند هر کتاب‌خودیاری دیگری است. به‌نظرم در این کتاب متن اولا ابزاری است تا درک شما را به درک نویسنده از این مسئله نزدیک کند و به کار بستن تکنیک‌های آن در مراحل بعدی اهمیت قرار دارد. شاید حتی هیچ‌یک از تکنیک‌ها به کار شما نیاید.
قواعد پیشنهادی کتاب برای افزایش کار عمیق چهار موردند که با دیدن عناوین آن‌ها هم می‌شود محتویشان را حدس زد:
عمیق کار کنید
از سررفتن حوصله استقبال کنید
شبکه‌های اجتماعی را ترک کنید
امور سطحی را از بین ببرید
        
                تاملاتی درباره استبداد و مواجهه با مرگ در آمریکای جنوبی

آمریکای جنوبی برای من سرزمینی است از ناشناخته‌ها و ترکیب‌های عجیب و غریب: استعمار اسپانیا و پرتغال در کنار استعمار  انگلیس، سرزمین تمدن‌های رازآلود سرخپوستی، جنگل‌های بارانی و انبوه با اقوام بدوی در کنار ابرشرکت‌ها، ترکیب نژادهایی ظاهرا ناهمسان و زندگی‌هایی پر از نوسانات اقتصادی و سیاسی زیرسایه دیکتاتوری‌های گوناگون.
شما همین ترکیب را که در نظر بگیرید دیگر نیازی به اضافه کردن جادو ندارید، زندگی در این اوضاع به خودی خود جادویی هست. به نظرم اسم این قلم را جادویی گذاشته‌ایم تا هنگام مواجهه با رویدادها بیش از حد شگفت‌زده نشویم و با گذر از آن‌ها به واقعیت‌ها برسیم. داستان با فراتر رفتن از زمان، مکان، عادات انسانی و تکنولوژی موجود فرصتی منحصر به فرد برای مواجهه ما با مرگ، پیری و دیکتاتوری فراهم کرده است.
داستان به خوبی موفق شده نوعی مسخرگی و دهشتناکی توامان برای دیکتاتور به تصویر بکشد که به نظرم ارزشمند است.
        
                جلد اول کتاب به پایان رسید. فضای داستان جامعه اشرافی فرانسه است، پر از اشیا لوکس، مهمانی‌های رسمی و شام‌های پر زرق‌و‌برق. به نظرم مهم‌ترین نقاط قوت این رمان ظرافت قلم نویسنده در توصیف وقایع و تمرکز او بر مکالمات درونی شخصیت‌هایی است که آن‌ها را محور داستان خود قرار داده است. تمام داستان سیر پایان ناپذیری از روزمرگی‌ها به نظر می‌رسد که با جدیت به تصویر کشیده شده‌اند طوری که گاهی اوقات آدم حس می‌کند زندگی راوی به فلان سلام و احوال‌پرسی یا نحوه حضورش در فلان مهمانی وابسته است. به نظرم آدم‌های واقعی هم همینطور هستند، وقایع زندگی را خیلی بزرگ می‌بینند، نحوه بیان نویسنده از این نظر هم جالب بود.
جذابیت فصول کتاب برای من سیری نزولی داشتند، فصل اول خیلی جذاب و دقیق به نظر می‌رسید اما رفته رفته موضوعات بی‌ربط‌تر و کم اهمیت‌تر شدند. در فصل آخر احساسات عاشقانه پسربچه‌ای روایت می‌شود، به نظر من نوعی تحمیل احساسات بزرگسالانه به کودک است و اصلا جذاب نیست.
علی‌رغم جذابیت هر صفحه از کتاب به صورت مجزا، گاهی اوقات به نظر می‌رسید که در سیل بی‌پایانی از جزئیات غرق شده‌ایم و اینجا بود که داستان ملال‌آور می‌شد.
در نهایت باید بگویم به نظرم این کتاب مانند عسل است، مزه خوبی دارد اما زیاد خوردن از آن باعث دلزدگی است، باید آن را ذره ذره و با فاصله خورد.
        
                آشنایی من با شاهنامه تا امروز سه قسمت اساسی داشته است.

اول: زمانی که کودک بودم، گوش دادن به داستان‌های شاهنامه از زبان پدر و مادر و بعدها مطالعه داستان‌های بازنویسی شده آن برایم بسیار جذاب و شیرین بود. نه به صورت چیزی خاص و منحصر به فرد بلکه مشابه هر دنیای داستانی دیگری که محل زندگی قهرمانان، دیوها و سایر موجودات افسانه‌ای بود.

دوم: چند سال قبل که مشغول کنکور سراسری بودم و هنوز پای درس ادبیات از آن بریده نشده بود یکی از توصیه‌های آن روزها این بود که برای تقویت درک ادبی‌تان گلستان بخوانید. نگاهی به آن انداختم، اما برایم جذابیتی نداشت پس تصمیم گرفتم با کمی شخصی‌سازی پیشنهاد، به سراغ شاهنامه بروم. همین شد که در یک حرکت حساب‌شده سراغ کتابخانه پدرم رفتم و شاهنامه چهار جلدی ژول‌مول را به اتاق خودم منتقل کردم.
از آن پس بود که برای چندین ماه، وعده شاهنامه‌خوانی پیش‌از خواب تبدیل به جذاب‌ترین بخش ثابت در برنامه روزانه‌ام شد. در این مرحله از ابتدای شاهنامه تا گذر سیاوش از آتش را خواندم.

سوم: حدودا آبان سال ۱۴۰۱ بود که پادکست فردوسی‌خوانی آقای امیر خادم فرصتی دوباره برای مواجهه من با شاهنامه فراهم کرد. التهاب آن روز‌ها که به شخصی‌ترین احوال من هم نفوذ کرده بود، باعث شد اینبار فراتر از جذابیت‌های سیر داستانی و هنرنمایی‌های فردوسی متوجه قدرت شخصیت‌های شاهنامه شوم. تصوری که کم‌وبیش تا آن‌روز با خود حمل کرده بودم این بود که در ادبیات سنتی ما بخاطر حضور واضح، پررنگ و قابل تفکیک خیر در کنار شر، قضاوت‌ نهایی راوی و تصمیم درست برای قهرمان روشن است و نباید انتظار به تصویر کشیده شدن پیچیدگی عمل انسانی، که اکثرا در محدوده‌ای خاکستری اتفاق می‌افتد را از آن داشت. اما هر چه جلوتر رفتم و بیشتر درگیر شخصیت‌های دوران پهلوانی و بخصوص رستم شدم دیدم که جذابیت این شخصیت‌ها نه چندان در زور بازوی آن‌ها بلکه در قدرت آن‌ها برای مواجهه با زندگی در انسانی‌ترین حالت آن نهفته است و این گمگشته‌ای بود که من به دنبال آن بودم. دیدم که از جهاتی مواجهه آن‌ها با زندگی، انسانی‌تر از زندگی‌هایی است که امروز برای خود ساخته‌ایم. در این مرحله هم تا اوایل ساسانیان پیش رفتم و امیدوارم فرصتی دیگر برای من فراهم شود که شاهنامه را به پایان برسانم.

در نهایت هم دوست دارم با تقدیر و تشکر از کار گرانبهای آقای خادم با عنوان پادکست فردوسی‌خوانی یاد کنم که فرصت این مواجهه و همچنین آشنایی با جلال خالقی را برای من فراهم کرد.

تصویر از داستان یازده رخ
        
                در باب فایده مطالعه:
 کتابی روایتی روان و کم‌حجم درباره پول است که علی‌رغم این دو ویژگی همچنان دارای بصیرت‌های مهمی است که شاید تذکر آن برای کسانی جدی‌تر به اقتصاد می‌پردازند هم خالی از لطف نباشد.

در باب سیر روایت:
 سه فصل اول بستری بسیار عالی برای فکر کردن درباره پول ایجاد کرده است. اما در ادامه نویسنده با سرعت به سمت نتیجه‌گیری مطلوب خود حرکت می‌کند و به قوت و ضعف مسیری که می‌پیماید توجهی ندارد.

در باب کتاب مقدس:
 کتاب مقدس چاشنی سخنان نویسنده است، نه اصل آن. در واقع نویسنده روایت خود را با استفاده از بستر روایت کتاب مقدس بیان کرده است. البته همین چاشنی هم از فصل پنج به بعد در میان دلبستگی نویسنده به یک مکتب اقتصادی خاص گم می‌شود.

در باب اسطوره بازار:
 اعتقاد نویسنده به اسطوره بازار آزاد و عقلانیت انسان بسیار شدیدتر از اتکا و اعتمادی است که مردم عامی، چه بسا از سر سادگی، به دولت می‌کنند. پرسش از رابطه "آزادی در پیگیری نفع" و "تشخیص نفع" می‌تواند تناقضی را در نویسنده آشکار کند، او می‌خواهد اشخاصی را آزاد کند که یکبار با به دولت تن داده‌اند. او با سرزنش مردم نشان می‌دهد که آن‌ها را تشخیص‌دهنده نفع شخصی نمی‌داند، اما گمان می‌کند اگر بازار آزادی بنا کند این افراد عاقل و آینده‌نگر شده و به دنبال نفع خود می‌روند. متاسفانه جدی‌تر شدن امکان اوتوپیا تکنولوژیک باعث فرورفتن بیشتر این افراد در جهل خود هنگام بازخوانی تاریخ می‌شود.

در باب سیاست پولی:
 پول حکمی امروز ابزار اعمال سیاست پولی است، کسانی که از "پول راستین" سخن می‌گویند میل ندارند در مورد این موضوع سخن بگویند که بدون امکان سیاست پولی رکود‌ها می‌توانستند چقدر شدت بگیرند.

در باب اتریشی‌های اسلامی:
 مترجم در پیشگفتار پس از کمی توضیح، آرزو کرده است که عالمان اقتصادی و دینی ما هم به بحث پول ورود کنند. البته که این آرزو به خودی خود بجا است اما؛ اگر منظور از ورود، بافتن گزاره‌های اتریشی به ادبیات دینی است باید مژده بدهم که این آرزو محقق شده و اسلامی‌سازی علوم انسانی به مرحله‌ای رسیده که کسانی در قم و اصفهان برای ادله فقهی حرمت دخالت دولت و وجوب پول-طلا، درس خارج برگزار می‌کنند. به نظرم مستقل درستی یا نادرستی این جواب، زمینی که در آن کشت می‌کنند بایر است.

پی‌نویس: امیدوارم این قالب مرورنویسی برای شما جذاب باشد، احساس می‌کنم برای من مناسبتر است چون می‌توانم بدون نگرانی از پاره پاره شدن متن از وجوه مخلتف به آن ورود کنم.
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 104

وارد ترمینال که شدیم اغلب خودشونو می‌کشیدن کنار. بو می‌دادیم؛ بوی خون, بوی عرق، بوی گوشت سوخته و دود، بوی مرگ، بوی جنگ. لعنت بهش! بوی شیرین جنگ. جنگ، نزدیکی به مرگ و نشستن روی خاک آدما رو بی‌آلایش می‌کنه. آدما تو اون شرایط با هم مهربون‌تر می‌شن. دمشق خیلی از جنگ دور شده. به همون نسبت که خطر نداره باقی آثار جنگو هم نداره. آدمام، بسته به فاصله‌شون تا جنگ، عوض می‌شن، از دمشق بدم می‌آمد. «دمشق مرکز تجمع چند تا گروهه. اول بازنشسته‌هایی که ایران کاری نداشتن یا جایی نبوده که بذارنشون یا زیادی غرغر می‌کردن یا... خلاصه بهشون گفتن برید سوریه. ایثا هم که بی کار! البته که کاربرد رزمی ندارن؛ ولی خوب جنگ کلی هم کار غیررزمی داره که باید انجام بشه و چه بهتر که از نیرویی استفاده کنن که کاربرد رزمی از بیخ نداره. دومین گروه جوانان جویای نام. این گروه به راحتی گروه اول، با همون دیدار اول قابل تشخیصن؛ یقه‌های سفید و بسته، لباس‌های اتودار و صد البته تمیز و معطر مو و ریش همیشه کوتاه و مرتب. اخه اینجا آرایشگاه مجانیه. اینام خودشونو خفه می‌کنن. پوست خوب. اوایل برای خودمم باورش سخت بود. اما اینا بار سنگینشون خودکاره و کاغذ آچهار و عمومی‌ترین فضاهایی که توش می‌رنم نمازخونه‌ست و سالن غذاخوری. اغلب حرم نمی‌رن. چون ممکنه به وقت انتحاری بیاد. البته اینکه تا حالا نیومده چندان مهم نیست مهم اینه که هميشه ممکنه بیاد. به جاش هر روز از پشت پنجره اتاق‌هاشون, رو به حرمین سلام می‌دن.

پست‌ها

فعالیت‌ها

تا میام بخندم با خودم میگم _اگه اینا دانش آموزات بودن چه می‌کردی؟بازم خنده رو لبت بود؟ و خب حین گوش دادن به خنده زیر زیرکی اکتفا می‌کنم.اینطوری هم کیف می‌کردم هم به مدرسه خیانتی نمی‌شد😂😂

            چند روز پیش دیدم یه نفری که خیلی نظرات و عقایدش برام قابل احترام و تفکره، از فمینیسم دفاع کرد و گفت که باید از انحصار یه عده خاص که مردستیز و نفرت‌پراکن هستن بیرون بیاد و به معنای عام و شمول‌گراش در نظر گرفته بشه.
نظراتش برام جالب بود و باپیش‌فرض‌های ذهنی من در تناقض؛ برای همین تصمیم گرفتم بالاخره برم سراغ این که ببینم فمینیسم چیه. طبق سرچ‌هایی که داشتم پیشنهاد می‌شد فمینیسم رو از این کتاب شروع کنیم و برای همین منم با این کتاب کوتاه شروع کردم.
کتاب متن سخنرانی یکی از فعالان حوزه زنانه و برای همین خیلی کوتاهه. اکثر چیزایی که گفته بود رو قبلاً به شکل‌های مختلفی دربارش فکر کرده بودم و تو جمع‌های دوستان صحبت کرده بودیم، اما یه سری ایده‌های جدیدی هم داشت که برام جالب و قابل تامل بود، یکی دو تا چیز رو هم قبول نداشتم.
حالا هنوز باید کلی کتاب دیگه بخونم تا بتونم قضاوت کنم ولی در کل متوجه شدم اگه فمینیسم اینه، ظاهراً من و رفقام تقریباً همه فمینیست هستیم و این چیزی بود که تصورش رو نمی‌کردم؛ جالبه. D:
          
من خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو طاقچه می‌چرخیدم تا کتاب بعدیم رو انتخاب کنم، به «مومو» برخوردم. توضیحات داستانش رو خوندم و خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم بهش گوش بدم و چقدددددر عالی بود...

این کتاب با روایت دلنشینش کاری می‌کنه تا خواننده با یه دید جدید به زندگی و زمان نگاه کنه...

به اینکه لحظاتش می‌تونه از شادی و دوستی و رویا‌پردازی سرشار باشه...
و یا
به دویدن و اضطراب و نرسیدن بگذره...
وقتی که به جای زندگی کردن، فقط دنبال کار کردن و پول جمع کردنی تا بلکه یه روووووزی بتونی ازش استفاده کنی...

🔅🔅🔅🔅🔅

قهرمان این کتاب، یه دختر کوچولوئه به اسم مومو، با یه ابرنیرو به اسم قدرت گوش دادن!

مومو اونقدر قشنگ و با جون و دل به حرفای آدما گوش می‌ده که همه وقتی مشکلی براشون پیش میاد میرن پیشش تا با حرف زدن سبک بشن و حتی بهترین ایده‌ها برای حل اون مشکل به ذهنشون برسه! (این ابرنیروی به ظاهر سادهٔ مومو اینقدر قشنگ تو کتاب توصیف شده بود که باعث شد منم بیشتر از قبل تلاش کنم به حرف‌های بقیه گوش بدم! کاری که برخلاف ظاهرش اصلا ساده نیست!)

مومو دو تا دوست صمیمی داره، به اسم بپو و جی‌جی! دو شخصیت کاملا متضاد با هم :) یکی پیر و اون یکی جوون، یکی ساکت و فکور و اون یکی پرحرف و خیال‌پرداز! (بپو شخصیت موردعلاقهٔ من تو کتابه که خیلی خیلی دوستش دارم و هر وقت یاد حرفاش و دل پاکش می‌افتم یه حال خوبی پیدا می‌کنم ❤️)

خلاصه اینکه زندگی مومو و دوستاش به زیبایی و سادگی در جریان بود که یه دفعه سر و کلهٔ مردای خاکستری‌پوش پیدا می‌شه. آدم‌های عجیب و غریبی که کم‌کم کنترل تمام شهر رو به دست می‌گیرن....

این موجودات کارشون دزدیدن وقت آدم‌هاست! و با حضورشون همه چیز و همه کس رو عوض می‌کنن، حتی دوستای مومو رو :(((

اینطور میشه که مومو برای نجات دوستاش و شهر از چنگ این آدما سفر عجیب و خطرناکی رو شروع می‌کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من بعد از اینکه یه دور به کتاب گوش دادم، مصمم شدم که حتما دوباره بخونمش و به چیزایی که می‌گفت بیشتر و بهتر فکر کنم. به خاطر خوانش زیبای خانم موژان محقق، عاشق این ترجمه از کتاب شده بودم ولی وقتی گشتم دیدم خیلی وقته این ترجمه تجدید چاپ نشده و نسخهٔ متنیش هیچ‌جا موجود نیست :((( ولی بازم ناامید نشدم تا اینکه تونستم یه نسخهٔ دست دوم ازش پیدا کنم! اونم یه نسخه با قیمت پشت جلد ۵۰۰ ریال 😅

همین کتاب دست دوم رو خریدم و خوندم و دوباره لذت بردم 🥹

🔅🔅🔅🔅🔅

این تجربهٔ لذت‌بخش باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان» که اونم به شدت لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود.... 
(یه مرور جدا هم براش نوشتم)
حیف که دیگه تجدید چاپ نمی‌شه و کسی هم به صرافت ترجمهٔ مجددش نمی‌افته...

خلاصه اینکه به نظرم «مومو» و «داستان بی‌پایان» دو تا نمونهٔ عالی از این هستن که چطور میشه با داستان‌های فانتزی و پر از موجودات عجیب و غریب که اصلا تو جهان واقعی مصداقی ندارن، مفاهیم و موضوعات عمیق رو به بچه‌ها (و بزرگسال‌ها!) منتقل کرد :)

(عکس نویسنده رو هم تو گوگل بزنید و ببینید، خیلی گوگولیه 😍😍😍😅)
            من خیلی اتفاقی وقتی داشتم تو طاقچه می‌چرخیدم تا کتاب بعدیم رو انتخاب کنم، به «مومو» برخوردم. توضیحات داستانش رو خوندم و خیلی خوشم اومد و تصمیم گرفتم بهش گوش بدم و چقدددددر عالی بود...

این کتاب با روایت دلنشینش کاری می‌کنه تا خواننده با یه دید جدید به زندگی و زمان نگاه کنه...

به اینکه لحظاتش می‌تونه از شادی و دوستی و رویا‌پردازی سرشار باشه...
و یا
به دویدن و اضطراب و نرسیدن بگذره...
وقتی که به جای زندگی کردن، فقط دنبال کار کردن و پول جمع کردنی تا بلکه یه روووووزی بتونی ازش استفاده کنی...

🔅🔅🔅🔅🔅

قهرمان این کتاب، یه دختر کوچولوئه به اسم مومو، با یه ابرنیرو به اسم قدرت گوش دادن!

مومو اونقدر قشنگ و با جون و دل به حرفای آدما گوش می‌ده که همه وقتی مشکلی براشون پیش میاد میرن پیشش تا با حرف زدن سبک بشن و حتی بهترین ایده‌ها برای حل اون مشکل به ذهنشون برسه! (این ابرنیروی به ظاهر سادهٔ مومو اینقدر قشنگ تو کتاب توصیف شده بود که باعث شد منم بیشتر از قبل تلاش کنم به حرف‌های بقیه گوش بدم! کاری که برخلاف ظاهرش اصلا ساده نیست!)

مومو دو تا دوست صمیمی داره، به اسم بپو و جی‌جی! دو شخصیت کاملا متضاد با هم :) یکی پیر و اون یکی جوون، یکی ساکت و فکور و اون یکی پرحرف و خیال‌پرداز! (بپو شخصیت موردعلاقهٔ من تو کتابه که خیلی خیلی دوستش دارم و هر وقت یاد حرفاش و دل پاکش می‌افتم یه حال خوبی پیدا می‌کنم ❤️)

خلاصه اینکه زندگی مومو و دوستاش به زیبایی و سادگی در جریان بود که یه دفعه سر و کلهٔ مردای خاکستری‌پوش پیدا می‌شه. آدم‌های عجیب و غریبی که کم‌کم کنترل تمام شهر رو به دست می‌گیرن....

این موجودات کارشون دزدیدن وقت آدم‌هاست! و با حضورشون همه چیز و همه کس رو عوض می‌کنن، حتی دوستای مومو رو :(((

اینطور میشه که مومو برای نجات دوستاش و شهر از چنگ این آدما سفر عجیب و خطرناکی رو شروع می‌کنه...

🔅🔅🔅🔅🔅

من بعد از اینکه یه دور به کتاب گوش دادم، مصمم شدم که حتما دوباره بخونمش و به چیزایی که می‌گفت بیشتر و بهتر فکر کنم. به خاطر خوانش زیبای خانم موژان محقق، عاشق این ترجمه از کتاب شده بودم ولی وقتی گشتم دیدم خیلی وقته این ترجمه تجدید چاپ نشده و نسخهٔ متنیش هیچ‌جا موجود نیست :((( ولی بازم ناامید نشدم تا اینکه تونستم یه نسخهٔ دست دوم ازش پیدا کنم! اونم یه نسخه با قیمت پشت جلد ۵۰۰ ریال 😅

همین کتاب دست دوم رو خریدم و خوندم و دوباره لذت بردم 🥹

🔅🔅🔅🔅🔅

این تجربهٔ لذت‌بخش باعث شد بگردم و یه کتاب دیگه از آقای میشاییل انده پیدا کنم، به اسم «داستان بی‌پایان» که اونم به شدت لطیف و شیرین و تأمل‌برانگیز بود.... 
(یه مرور جدا هم براش نوشتم)
حیف که دیگه تجدید چاپ نمی‌شه و کسی هم به صرافت ترجمهٔ مجددش نمی‌افته...

خلاصه اینکه به نظرم «مومو» و «داستان بی‌پایان» دو تا نمونهٔ عالی از این هستن که چطور میشه با داستان‌های فانتزی و پر از موجودات عجیب و غریب که اصلا تو جهان واقعی مصداقی ندارن، مفاهیم و موضوعات عمیق رو به بچه‌ها (و بزرگسال‌ها!) منتقل کرد :)

(عکس نویسنده رو هم تو گوگل بزنید و ببینید، خیلی گوگولیه 😍😍😍😅)
          
موبی‌دیک چی؟
صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

آشنایی با کانتایمانوئل کانتکانت

سیر خوانش فلسفه نقادی کانت

14 کتاب

تابستان سال 1401 حدود سه ماه درگیر کانت بودم که چه درگیری شیرینی هم بود. در یک سیری سعی کردم مسائل اصلی کانت را بفهمم. پر واضح است سه نقد اصلی را کامل متن خوانی نکردم ( چه کار یک عمر است و نه چند ماه ) بلکه به فقراتی اکتفا کردم و به جایش بیشتر رجوعم به شرح‌های دست اول بود. در کنار شرح‌ها بار اصلی آموزشم را دو استاد بزرگوار یعنی دکتر شاهد طباطبایی و دکتر اصغر واعظی بر دوش کشیدند. . سمت فلاسفه‌های بزرگ بدون استاد نباید رفت. فوکو و دریدا را میشود بدون استاد خواند اما ارسطو، کانت، صدرا و ... را اصلا. کانت خواندن یکسری مقدمات دارد. باید فلسفه راسیونالیسم یعنی دکارت و ولف را دانست. همچنین فلسفه آمپریسیسم مانند لاک، بارکلی و مخصوصا هیوم را. در کنار همه اینها فلسفه طبیعی یعنی کوپرنیک و نیوتون بسیار واجب‌اند. برای نقد عقل عملی هم دانستن روسو لازم است. اما خب اگر واقع بین باشید هر کدام از این فلاسفه یک سیر مفصل مخصوص خود را نیاز دارند و اینجاست که لزوم استاد مشخص میشود. استاد همانگونه که نمی‌گذارد شما فلسفه‌ی فیلسوف را اشتباه بفهمید، به همین ترتیب فلسفه را در بستر زمانی و مکانی خودش به شما یاد میدهد، چرا که فلسفه در عین انتزاعی و لامکان و لازمان بودن، بسیار بسیار انضمامی و بسته به روزگار خودش است. بار انتقال این مهم به دوش استاد است. لذا توصیه‌ام این است که یا درسگفتار دکتر شاهد طباطبایی و یا محمدمهدی اردبیلی را در زمان کانت خوانی گوش دهید. این دو درس‌گفتار به وفور در تلگرام پیدا میشود اما اگر کسی نیافت به من پیام بدهد. . لیست را بر طبق تجربه‌ام مرتب کردم. قطعا آثار خوبی هستند که متوجه‌شان نشدم ولی این لیست حداقل‌ها را دارد. اگه به اثر خوبی بر بخورم حتما اضافه خواهم کرد.