خدا بود و دیگر هیچ نبود
با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
4
خواندهام
149
خواهم خواند
46
شابک
9789644222672 تعداد صفحات
104 تاریخ انتشار
1394/10/5
نسخههای دیگر
توضیحات
عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.و زیباتر از عشق و چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ان.عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد.قلب مرا به جوش می آورد استعدادهای نهفته مرا ظاهر میکند،مرا از خودخواهی و خودبینی می راند.دنیای دیگری را حس میکنم.در عالم وجود محو میشو.احساس لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبا بین پیدا میکنم.لرزش یک برگ،نور یک ستاره دور،موریانه کوچک،نسیم ملایم سحر،موج دریا،غروب آفتاب همه احساس و رو ح مرا می ربایند و از این عالم مرا به دنیای دیگری میبرند...این ها همه و همه از تجلیات عشق است... به خاطر عشق است که فداکاری میکنم به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی مینگرم و ابعاد دیگری را میابم.به خاطر عشق است که دنیا را زیبا میبینم و زیبایی را میپرستم.به خاطر عشق است که خدا را حس میکنم و او را میپرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش میکنم...
بریدۀ کتابهای مرتبط به خدا بود و دیگر هیچ نبود
لیستهای مرتبط به خدا بود و دیگر هیچ نبود
یادداشتها
1400/12/2
10
1401/9/8
2
1402/8/21
0
2 روز پیش
0
1402/10/22
1
1402/2/2
4
1403/7/11
اولین دست نوشته های شهید چمران در لبنان بر می گردد به سال ۱۹۶۷ که به شمسی می شود ۱۳۴۶. نه انقلاب اسلامی شکل گرفته بود و نه جمهوری اسلامی ایران برپا شده بود. شهید دکتر مصطفی چمران، در اوج مدارج علمی و دانشگاهی در آمریکا وقتی خبر مبارزه لبنانی ها را با رژیم جعلی اسرائیل می شنود با آرزوی آزادی قدس شریف از هر آنچه از دار دنیا از تعلقات و خواسته ها بوده دست می کشد و به لبنان سفر می کند. در واقع از هر سوی جهان آزادگانی برای این رهایی به این منطقه می شتابند. این خیلی مهم است که بدانیم و به دیگران هم منتقل کنیم که قدمت تجاوز و تعدی اسرائیل به سرزمین های فلسطین و قدمت تعدی و دست درازی اش به کشورهای همسایه که با حضور او به مخالفت برخاسته بودند بیش از تولد و عمر حکومت اسلامی ماست... 7 می ۱۹۶۷ ( ۱۳۴۶) « عازم برج حمود شدم. ماه هاست که منطقه در محاصره است. کسی نمی تواند از منطقه خارج شود. هر روز عده ای از مسلمانان در گذار این منطقه کشته می شوند. فقر و گرسنگی بیداد می کند، شاید نود درصد مردم، از این منطقه طوفان زده گریخته اند. شهری بمباران شده، مصیبت زده، زجر دیده. شب و روز مورد تجاوز و بمباران! به امر امام موسی صدر، مامور شدم که به منطقه بروم و مقداری آرد، برنج و شکر و احتیاجات دیگر را تقسیم کنم.... ... ۲۲ اکتبر ۱۹۷۱ (۱۳۵۰) امروز، حوالی ظهر، دو هواپیمایی میراژ اسرائیلی از ارتفاع کم، در حالی که دیوار صوتی را می شکست، از روی مدرسه گذشت. تمام شیشه های ساختمان به لرزه درآمد. گویا انفجاری رخ داده باشد، همه شاگردان به خارج ریختند.... البته این اولین باری نیست که هواپیماهای اسرائیلی در بالای سر ما حاضر می شوند. چه بسیار که دود سفید هواپیماهای اسرائيلی آسمان صور را منقوش می کند و یا صدای شکننده هواپیماها از ورای ابرها باعث اضطراب می شود... ...چند روزی است که در مرزهای جنوب خبری نیست... قبل از آن صدای انفجار همیشه به به گوش می رسید و معلوم بود که اسرائیلیان با توپ و هواپیما دهکده ها یا پایگاه های فداییان را می کوبند. صدای انفجار از چند کیلومتری به خوبی به گوش می رسید و در و دیوار مدرسه را می لرزاند و هر چند روزی یکی از شهدا را از مرز می آورند و با مراسم مخصوص به خاک می سپردند. مراسم دفتن شهدا دیدنی است. زنان مرثیه می خوانند، مردان سرود یا قرآن می خوانند و فداییان به آسمان شلیک می کنند.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
4
1402/1/19
3
1401/7/8
1
1402/3/23
4
1403/4/15
1