بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سعیده شبرنگ

@Ghabasat

20 دنبال شده

92 دنبال کننده

                      
                    
Ghabasat
https://eitaa.com/ghabasat
ghabasat

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه

بریده‌های کتاب

بریدۀ کتاب

صفحۀ 144

کلام شاه با سلام شیخ بریده شد. آقاجان از پله‌‌ها پایین آمد و در مقابل حوض ایستاد. شاه دستی به کلاه مخمل جواهرنشانش کشید و سعی کرد تبسمش را زیر سبیل‌‌های بلندش پنهان کند. اما چشم‌‌های درشتش ریز شد و گونه‌ها بالا آمد. بعد از خوش‌ و‌ بشی رسمی و مختصر و مصافحه و معانقه، شیخ، میهمانش را به نشستن تعارف کرد. شاه ایستاد و دور‌ تا‌ دور حیاط را از نظر گذراند. تختی چوبی زیر سایه‌ی درخت انار بود و قالیچه‌ای روی آن پهن شده بود. آفتاب از دریچه‌های نورگیر زیرزمین به جایی که احتمالا مطبخ خانه بود سرک می‌کشید. چند پله در میانه‌ی حیاط بود که به ایوان و اتاق‌ها ختم می‌شد. در زاویه‌ی جنوبی حیاط، اتاقی تک افتاده بود و سادگی دیوارهایش، آن را از معماری پر از کاشی و کنگره‌ی دیگر بناهای خانه، ممتاز می‌کرد. یک دالان کفش‌کن و پنج پله‌ی آجری اتاق را از زمین جدا می‌کرد. هرچند اهالی خانه اتاق پنج‌دری را آماده‌ی پذیرایی کرده بودند، اما شاه میل کرد ساعتی در همین اتاق، با میزبانش بنشیند.

پست‌ها

فعالیت‌ها