یک عاشقانهی نجیب
«اصلاً به من چیزی نگو. تو برایم ملکهای بودی که باید ستایش شوی. من آموخته شدم که دوست داشتنت را کتمان کنم؛ آن قدر که حتی برای خودم بهتر از تو و دیگران کتمانش کردم. آموخته شدم تو را همان طور نگاهت کنم که دوست داری؛ نه آن طور که دوست دارم.» - بخشی از متن کتاب
سالها بود عاشقانهی نوشتهی یک نویسندهی مرد اینقدر به دلم ننشسته بود. شاید عبارت عاشقانهی نجیب بهترین توصیف برای بخشهای عاشقانهی «عاشقی به سبک ونگوگ» باشد.
هرچند که با وجود چنین نامی، محمدرضا شرفی خبوشان صرفا رمانی عاشقانه ننوشته است، بلکه رمانی با رنگ و بوی مقاومت، در دو برهه زمانی حوالی انقلاب اسلامی و بخشی در دوران رضا خان نوشته است.
عمدهی داستان آمیخته با فضای ذهنی عاشقانه البرز، قهرمانِ داستان، میگذرد. داستان علیرغم وجود بخشهایی که به کشتار و شکنجههای مربوط به انتهای دوران پهلوی است، زبانی شیوا، هنرمندانه و پُر لطافت دارد، گویی نه رمان، که یک اثری تماما هنری است. از این جهت رمان را بسیار پسندیدم. هرچند عاقبت عشق البرز برایم کمی قابل درک و پذیرش نبود.
بخشی از کتاب که در زمان رضاخان رخ داد، اگر چه خالی از لطف نبود اما نبودش هم خللی به بخش اصلی کتاب وارد نکرد. البته چرخش شدید زبان، از یک زبان روان و معیار به زبان لهجهدار و قدیمی کمی برایم آزاردهنده بود، به ویژه که ناآشنایی با لهجه سرعت خوانشام رو به شدت کم کرد. با این همه در نوع خودش لذتبخش بود.
اگر اهل رمان خواندن هستید، به ویژه از تجربه یک نگاه عاشقانه جدید لذت میبرید، خوانش این کتاب را به شما توصیه میکنم.
این کتاب توسط نشر شهرستان ادب چاپ شده است.