بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سووشون

سووشون

سووشون

4.1
263 نفر |
83 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

40

خوانده‌ام

531

خواهم خواند

229

یوسف و زری زن و شوهر نسبتا ثروتمندی در فارس هستند ولی یوسف از اربابان سخت گیر و طمع کار نیست و از آنانی است که رعیت را همچون خانواده خود می پندارد و از چاپلوسی نفرت دارد. داستان در دهه 20 و در زمان سلطه انگلیس بر ایران جریان دارد. آن زمان که پیشرفت تنها در تملق گفتن بیگانه است و فریاد حق را در نطفه خفه می کنند و یوسف از آنهاست که فریاد می زند.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به سووشون

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به سووشون

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سووشون

یادداشت‌های مرتبط به سووشون

            «شلخته درو کنید تا چیزی گیر خوشه چینها بیاید»
این جمله‌ی هرچند کوتاه، سرشار از حسِ انسان دوستی، مهربانی و لطافت است .
اولین بار این جمله‌ی تا ابد حک شده در ذهنم را سر کلاس ادبیات شنیدم و معلمی که همیشه روخوانی‌ها را به دست ما می‌داد. بدون ذره‌ای درنگ ایستاد و گفت: امروز سووشون را خودم می‌خوانم !
داستانِ روایت شده درباره‌ی یوسف و زری که یکی عاشق، حامی و یاری رسان مردم است و برای نگه داشتن این مرز و بوم می‌جنگد و جان می‌دهد و دیگری که داغ او را بر دل می‌نهد و راهش را به مهر و جد پی می‌گیرد. 
این داستان روایت عشق و فداکاری و دلدادگی به میهن است. 
شروعِ داستان با عروسیِ دخترِ حاکم رقم می‌خورد. ناهمگونىِ مجلس عقد از همان ساعت‌های ابتداییِ جشن توی ذوق می‌زند: میهمانانی که بیشترشان با لهجه‌ی غریبِ خود بساطی بر پا کرده‌اند، خوش خدمتیِ صنف نانوا که در اوجِ قحطی نان سنگکی  به آن بزرگی را درست می‌کند و مردمِ نداری که نان خشک می‌خورند و جیکشان هم در نمی‌آید. 
یوسف، اربابی آگاه و فرنگ رفته، خشم امانش را می‌برد؛ آخر مردی که همیشه مراقب رعیت بوده است چگونه می‌تواند این بساط را تحمل کند و دم نزند؟ یوسفِ قصه از این وضعیّت به ستوه آمده است و تحمل این وضع برایش غیر ممکن است. همه‌ی زمین داران و اربابان برای سودِ بیشتر انبار آذوقه‌شان را بر روی اجنبی‌ها باز کرده‌اند. 
یوسف در این میان صدای مردمش می‌شود. آن هم در شرایطی که مردم چند روزی است گرسنه‌اند و نانی برای خوردن ندارند. خوانینِ قشقایی سعی دارند تا برای مقابله با حکومت و به دست آوردنِ سلاح معامله‌ای با انگلیسی‌ها داشته باشند. یوسف و همراهانش چنین آشوبی را برنمی‌تابند و شاید همین موضوع بود که از او سیاوش ساخت. سیاوشی که خونِ به ناحق ریخته‌اش زمین را سرخ کرد.
ممکن است مسایل سیاسیِ رمان برایتان جالب نباشد که بعید هم هست امّا به خواندن ادامه دهید. مگر می‌شود این اثر بی نظیر سیمین دانشور را ناتمام گذاشت؟
در جایی از این کتاب می‌خوانیم :
«آدمیزاد چیست؟ یک امیدِ کوچک، یک واقعه‌ی خوش چه زود می‌تواند از نو دست و دلش را به زندگی بخواند؟ اما وقتی همه‌اش تودهنی و نومیدی است، آدم احساس می‌کند که مثل تفاله شده، لاشه‌ای، مرداری است که در لجن افتاده.» 
زری زنی است دلیر که در این دنیا فقط به دنبال پابرجا نگه داشتنِ زندگی‌اش است و چیزی جز آرامش نمی‌خواهد. اما به نقطه‌ای می‌رسد که چاره‌ای نمی‌بیند جز اینکه برخیزد و با یوسف هم قدم شود. او که دلش برای مردم می‌تپد و در قبال آنان احساس وظیفه می‌کند .
برای ایجاد پس‌زمینه‌ای در مورد عنوان این کتاب، «سووشون» این اشارات که احتمالا از زبانِ دبیرهای ادبیات شنیده‌اید کمک‌کننده است: 
سووشون: سووشون گویشِ محلیِ اسطوره‌ی سیاوشان است که از جمله اساطیری است که حتی در قالب ساختاری شبیه به تعزیه اجرا می‌شده است. حضورِ سواری که از راه می‌رسد و جلادی که لباس غضب بر تن کرده است آن را بسیار شبیه به واقعه‌ی کربلا کرده است و از سوی دیگر تنها بودن در برابر دشمنانِ ظالم و حماسه‌ای که «یک نفر یک تنه با آن همه دشمنِ لعین جَر بکند!»
          
            ‌
«سووشون»
این کتاب رو همیشه،از همون دورانی که ادبیات فارسی دبیرستان رو با عشق می‌خوندم و لذت می‌بردم به یاد دارم.درس هفتمِ ادبیات ِفارسیِ دومِ دبیرستان!«سووشون»!
همیشه مشتاق خوندن این کتاب بودم، تا بالاخره چند ماه قبل خریدمش و چندی بعد شروع کردم...
داستان در خلال جنگ جهانی دوم و تسلط انگلیسی ‌ها در استان فارسه. داستان از دیدگاه یک زن به اسم زری روایت میشه! قهرمان داستان ،همسرِ زری،«یوسف»ه!
یک انسان آزاده خواه،ضد سلطه و استعمار و روشنفکر!کتاب حال و هوای اون روزهای اشغال رو به خوبی به  تصویر می‌کشه و با جزییات خوبی که از شخصیت‌های داستان روایت میشه،میشه ویژگی‌های شخصیتی هر کدوم رو از دیدگاه زری شناخت و با روحیات هر کدوم آشنا شد!
ادامه‌ی داستان و نقد تخصصی تر باشه برای افراد مشتاق، که خودشون مطالعه می‌کنند!
چیزی که در این کتاب می‌تونستم باهاش عمیقا ارتباط برقرار کنم ،دیدگاه زنانه و نگران یک زن بود که تمام سعی‌ش رو می‌کنه تا اوضاع خونه و اهالی خونه‌ش رو در کنار هم و در آرامش نگه‌داره، غافل‌ از اینکه گاهی نمیشه!فضای متشنج و ملتهب جامعه درب ِخونه حالیش نیست و به خودت میای و میبینی خونه‌ت شده مرکز و پایگاه تمام عیار، علیه استعمار!
شاید کتاب خوندن بی امان و دنبال کردن یک موضوع،یک ماجرا،یک داستان، و غرق شدن در اون رو بشه نقطه‌ی روشن این روزهای خودم بدونم!
جملات کتاب:
«کاش من هم اشک داشتم و جای امنی گیر می‌آوردم و برای همۀ غریب‌ها و غربت‌‌زده‌های دنیا گریه می‌کردم. برای همۀ آن‌ها که به تیر ناحق کشته شده‌اند و شبانه دزدکی به خاک سپرده می‌شوند.»
«گریه نکن خواهرم. در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت.و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید: در راه که می‌آمدی سحر را ندیده‌ای!»

اگر  نخوندید و اهلش هستید بخونید!فقط یک داستان ساده نیست! میشه مزه‌ی تلخ اشغال،تحقیرو استعمار رو چشید و خیلی چیزها رو بهتر تحلیل کرد!
#فراغتی_و_کتابی_و_گوشه_ی_چمنی
#کتاب_خوندن_از_حرف_زدن_با_خیلیا_بهتره
#واقعا_یار_مهربانه_شوخی_نیست!
#دل_به_دلش_بده!
          
            سیمین دانشور و جلال آل‌احمد زوج جالبی هستند، دو نویسنده برتر معاصر ایران. گویا این کتاب در سال فوت آل‌احمد منتشر شده، در ابتدای کتاب سیمین می‌نویسه: 
به یاد دوست، که جلال زندگی‌ام بود، و در سوگش به سووشون نشستم...

این جمله‌ای که هنرمندانه هم نوشته شده را خیلی دوست دارم.

داستان مربوط به ابتدای قرن 14 هجری و اشغال ایران و شیراز، مکانی که داستان در آن جریان دارد، توسط انگلیسی‌هاست. در داستان هر چه مربوط به یک حماسه تمام‌قد جنگی می‌باشد، وجود دارد. یک خان ظالم، اشغال متفقین، گرسنگی رعیت‌ها، حماقت و ترسویی برخی مردم، آدم‌های سودجو و یک خبرنگار نایس انگلیسی و جوان یا شاید مرد میانسالی به نام یوسف با کله‌ای که بوی قرمه‌سبزی می‌دهد و ظلم و جور نمی‌پذیرد، از آن شخصیت‌های یکدنده و لجوج و اهل چالش که می‌ایستد و نمی‌ترسد و زندگی را به خطر می‌اندازد... اما داستان این نیست، داستانِ حمله و جنگ و مقاومت و حماسه نیست، یوسف زنی دارد زری‌نام و بسیار او را دوست می‌دارد و داستان تماما از نقطه نظر این زن است. زنی که پسری 11 ساله و دو دختر دوقلوی چهار ساله دارد و بچه چهارم را نیز آبستن است، در این میان باید شاید قهرمان‌بازی شویِ شجاع خود باشد و قصه بخورد که مبادا روزی برنگردد... مبادا خان ظالم و قلدرمآب دمار از روزگارشان درآورد، نتیجتا اسب زیبای پسرش را به خان می‌دهد و به پسرش که چیزی از پدر کم ندارد، دروغ می‌گوید که اسب تو مرده. یوسف از این کار زری بسیار خشمگین می‌شود، اما او را کمتر درک می‌کند. زری می‌گوید زمانی شجاع بوده، قهرمان‌بازی و شجاعت یوسف او را به این روز انداخته، مادری و همسری نگران. و یوسف هم، هرچقدر مهربان و فهیم و باسواد که باشد، باز هم وقتی با دوستانش نشسته و نقشه جنگ و لشگرکشی می‌کشد، از زری می‌خواهد که برود و او را در جریان کارهایش نمی‌گذارد.

سووشون داستان واقعا قشنگی‌ست و ارزش خواندن دارد. همانطور که گفته‌ام آن چیزی که داستان را زیبا می‌کند منظر راوی‌ست، یک منظر منحصر به فرد که در کمتر داستانی می‌بینیم و شاید فقط یک زن به عنوان نویسنده می‌توانست داستان را خوب از آب درآورد. جلال آل‌احمد رمانی دارد به نام نون والقلم، داستان یک سری مرد است و انقلاب‌شان علیه حکومت شاهی ظالم و جنگ و مدیریت شهری که دست‌شان می‌افتد... سیمین اما برایش جنگ‌ها و ناملایمات بیرون و درگیری‌ها فرع است، درون خانه می‌آید و روایت دردی را تعریف می‌کند که زنی جوان می‌کشد، نتیجه همه این جنگ‌ها و دردهای آن سوی دیوارها. 

          
            سووشون یک داستانِ ایرانی تمام عیار است. این را وقتی سال‌ها پیش می‌خواندم به ذهنم می‌آمد. جزو کتاب‌های مترویی بود، یعنی حتی تلاطم، کج و معوج شدن و شلوغیِ مترو هم باعث نمی‌شد از جذابیت سوروشون کم شود. چرا؟ تلاش می‌کنم نکاتی را بیرون بیاورم.
شخصیت‌پردازی‌های سووشون بسیار خوب است. از شخصیت‌پردازیِ خوب چه در سر دارم؟ اینکه بعد از سال‌ها همچنان اگر یوسف، زری و بد-من‌های داستان را در ذهن ییاورم می‌توانم داستان‌ها و ویژگی‌هایشان را مرور کنم. طوری شخصیت‌ها پرداخته شده‌اند که انگار دانشور این شخصیت‌ها را مستند کرده است، آن‌ها را دیده. شاید هم به خاطر مفاهیم عمیقی که داستان در لایه‌های زیرین به ما می‌آموزد، مانند ظلم و عدل، داستان برایم مفهوم‌تر شده و شخصیت‌ها به‌م چسبیدند. البته از این نکته نیز نگذریم چون فضای داستان در شیرازِ ما می‌گذرد من خیلی راحت توانستم داستان را به تصویر بکشم، مانند «تشییع جنازه در شاهچراغ» (اگر اشتباه نکنم) با آن توصیفات از درخت‌ها و آژان‌ها و مردمِ معترض و فضایی که دانشور، به‌سادگی، به اوج می‌رساند.
البته وجه دیگر شخصیت پردازی، به‌یقین، زنانگی‌ای است که دانشور، به‌زیبایی و با متانت، نشان داده است. زنانگی که با زری نمایندۀ آنست. نکتۀ مهم اینست که در مقابلِ آن یوسف را نیز به زیبایی به تصویر می‌کشد. از سال ها پیش که خواندم تاکنون باور دارم زنانگی‌ای که دانشور به تصویر می‌کشد نه فقط زیباست بلکه الگوی بسیار موقر، موجه و زیبایی است. الگو بودن را از آن جهت می‌گویم که شخصیت «زن» سووشون هم هم‌سر است، همسری جوان، هم مادر است، هم قصۀ سیاوش برایش رخ می‌دهد (و البته حدس می‌زنید چه اتفاقی می‌افتد) و هم، اگر در عبارت مناقشه نکنید، فراتر از کلیشه‌های جنسیتی عمل می‌کند.
پیرنگ‌های داستان به‌جا و خوش‌گل است. هم پی‌رنگ‌های اصلی و هم پیرنگ‌هایی که با توصیفاتِ خاصِ دانشور شکل می‌گیرد. اساساً لذت می‌برم از همنشینیِ پرداختن به جزئیات (انواع جزئیات)، و سادگی در توصیف. یک نوشتۀ خوب باید عمق داشته باشد (به جزئیات توجه کند) و هم با سادگی‌اش در روایت به نوشته وسعت بدهد. از پیرنگ که بگذریم زبان و لحن نویسنده ساده و بی‌تکلف است. شاید در اثر مصاحبت با جلال شکل گرفته‌ است (اصلاً شاید جلال از سیمین این را گرفته باشد، چه دانم!) و همین بی غل و غش بودنِ توصیفات سیمین در زبان و لحن و البته در کنار قصۀ چند لایه‌اش چیز خوبی از آب در آمده است.
شاید بزرگترین زیبایی سووشون برای من این بود که سووشون سندی است بر اینکه سیمین یکی و جلال یکی دیگر است. این بسیار زیباست که لحن نوع داستانش آن با هم فرق می‌کند، با این قید که آن دو دلباخته هم بودند. اما اگر از لحن و زبان روایت بگذریم دنیایی که دانشور خلق کرده سرشار از میناگری است، میناگری‌ها و ظرافت‌هایی که انگار از طبعِ نیک و قریحۀ خوشِ یک «زن» بر می‌آید، میناگری‌هایی که هم از هم‌سر بودن، و هم از استقامتِ یک زن بر می‌آید. اما جای یک چیز شاید خالی باشد در داستان: مادرانگی. البته می‌توان گفت به اقتضاء داستان بچه‌ها زیاد جایگاهی ندارند، اما یک احتمال می‌دهم که بد نیست به آن فکر کرد، اینکه جلال و سیمین بچه‌ای نداشتند و این مسأله در داستان‌های آن‌ها تأثیرگذار بود.
          
            زری از یوسف می‌پرسد: "تو می‌دانی سووشون چیست؟
یوسف می‌گوید: یک نوع عزاداری است. همۀ اهل ده بالا امشب می‌روند. یعنی سوگ سیاوش. اهل ده بالا هر سال بعد از درو می‌روند و وقت خرمن‌کوبی بر می‌گردند.
سووشون یا سیاوشون داستان حماسی، عاشقانۀ تلخ، غمگین و زیبا در روزهای قحطی و گرسنگی مردم در شیراز است که توسط زری روایت می‌شود.
داستان از روز عروسی دختر حاکم شروع می‌شود: 
و نان سنگکی که در اون روزهای قحطی نظیرش رو کسی ندیده بود. اون هم در موقعی که، به قول، یوسف می‌شد با همین نان یک خانوار را یک شب سیر کرد ... زری دست یوسف را گرفت و با چشم‌هایش التماس کرد و گفت: تو را خدا یک امشب بگذار ته دلم از حرف‌هایت نلرزد. و یوسف به روی زنش خندید. عروسی پر بود از افسران و مردان خارجی... 
یوسف مردی مهربان و شجاع و یکی از ارباب‌های شهر است، ولی برخلاف خیلی ارباب‌ها از وضعیتِ جامعه ناراضی و به تنگ آمده و با روشِ اداره کشور و حاکم مخالف است. تمام سعی خود را برای بهبودِ جامعه و کمک به رعیت‌ها می‌کند، اما بخاطر این روحیه و کارهای خیر خواهانه‌اش و مخالفت‌هایش با حاکم، دشمنانی برای خودش می‌تراشد. زری، همدم یوسف ، که در زندگی‌اش هیچ چیزی بیشتر از عشق و آرامش نمی‌خواهد، فعالیت‌های سیاسی شوهرش، دلش را می‌لرزاند. و از این رو همیشه همسرش را به آرامش و دوستی دعوت می‌کند. خانواده‌ای که سیمین دانشور به تصویر می‌کشید من را بر آن می‌دارد به این فکر کنم که زری است که سیمینِ بی‌فرزند را به آرزوی بچه‌دار شدنش می‌رساند. زری سه بچه دارد.
نگاه زنانه و سرشار از احساساتِ نویسنده در مواجهۀ شخصیت زرى با دنیاى پرآشوبِ قبل و بعد از شوهرش، گذر از روان رنج دیدۀ برآمده از فقدانى که براى او اتفاق مى‌افتد، درک متفاوت او از مسایل سیاسىِ جهان اطرافش در انتهاى داستان، از سووشون اثرى بى‌مانند ساخته است. داستان پر از جملات و توصیفات زیباست.
در قسمت جالبی از کتاب می‌خوانیم:
مک ماهون رو به زری ادامه داد: خوب که فکرش را می‌کنم می‌بینم همۀ ما در تمام عمرمان بچه‌هایی هستیم که به اسباب‌بازی‌هایمان دل خوش کرده‌ایم. وای به روزی که دلخوشی‌هایمان را از ما می‌گیرند، یا نمی‌گذارند به دل‌خوشی‌هایمان برسیم. بچه‌هایمان، مادرهایمان، فلسفه‌هایمان... مذهب‌مان... .
نامه‌ای که در آخر داستان به دست زری می‌رسد، به زیبایی، پایان بخشِ کتاب شده است:
(گریه نکن خواهرم . در خانه‌ات درختی خواهد رویید و درخت‌هایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درخت‌ها از باد خواهند پرسید:در راه که می‌آمدی سحر را ندیدی«. سووشون، واقعاً، روایت عشق و فداکارى است» ترکیبی از عشق، تعهد، مهربانی، تسلیم‌نشدن در برابر ظلم و شجاعت.
زری:کاش دنیا دستِ زن‌ها بود. زن‌ها که زائیده‌اند، یعنی خلق کرده‌اند، و قدر مخلوق خودشان را می‌دانند. قدرِ تحمل و حوصله و یک نواختی و برای خود هیچ کاری نتوانستن را. شاید مردها چون هیچ وقت عملاً خالق نبوده‌اند آنقدر خود را به آب و آتش می‌زنند تا چیزی بیافرینند! اگر دنیا دست زن‌ها بود، جنگ کجا بود؟
          
Elahe

1400/08/25

            داستان این کتاب در شهر شیراز و در زمان حمله متفقین در جنگ جهانی دوم، اتفاق می¬افتد. سووشون را می-توان رمانی اجتماعی با بیان وقایع سیاسی بصورت داستان¬گونه در نظر داشت. زری، نمونه همسر و مادر ایرانی، شخصیت اول داستان است که تلاش می¬کند با وجود تمام سختی¬ها، زندگی را برای خانواده خود آسان¬تر سازد. داستان به خوبی نشان می¬دهد که این امر، هر قدر هم که برایش تلاش شود، توسط یک نفر تحقق پذیر نخواهد بود. جایی که یوسف، همسر زری و پدر خانواده، نمی¬تواند دست از مبارزه¬طلبی¬ها و آرمان¬های خود بردارد و حتی یک تنه به مصاف با دشمن می¬رود و از خواسته¬های خود کوتاه نمی¬آید، نمی¬توان یک تنه بار تمام مسئولیت¬ها و اتفاقات را بر دوش کشید. تعریف ماجرای آشنایی زری و یوسف نیز از جمله زیباترین و شاعرانه-ترین بخش¬های این رمان است که در عین سادگی، احساسات انسان را بیدار می¬سازد. از ویژگی¬های بارز سووشون این است که تک تک شخصیت¬های این رمان ما را به یاد افرادی می¬اندازند که احتمالا از ما دور هم نباشند. درواقع سووشون، رمان زندگی ایرانی است. از زری گرفته تا یوسف و برادر او، عموی بچه¬ها، و حتی همسایه¬ها و دوستان نیز شخصیت¬هایی آشنا محسوب می¬شوند. 
برادر یوسف که برخلاف او، با در نظر گرفتن منافعش پیش می¬رود؛ گاه باج می¬گیرد و گاه باج می¬دهد. ارتباطات خوبی دارد و حتی گاهی می¬خواهد به یوسف کمک کند، اما یوسف خواهان این چیزها نیست. توصیف خانم دانشور از مهمانی¬ها و حتی سربازان متفقین جالب توجه و خواندنی است. بچه¬ها در این کتاب نقش مهمی دارند و رمان گاه به دنیای آن¬ها هم وارد می¬شود.  زری در این رمان، از ترس شروع می¬کند و به شجاعت می¬رسد و این همه در راه زندگی به او تحمیل می¬شود-و نه اینکه خود خواسته باشد. 
از جمله زیباترین نکات کتاب انتخاب نام آن، سووشون به معنای سوگواری و غم کشتن سیاوش که نماد مبارزه با ظلم و ستم بود، است و بیان این مراسم در شیراز که بعد چگونه با خود داستان اصلی پیوند می¬خورد

          
            «آن وقت‌ها که مردم لب جوی آب می‌نشستند و گذر عمر را می‌دیدند و دلی‌دلی می‌کردند و از تمام نعمت‌های دنیا، یک گلعذار بسشان بود گذشت. حالا باید کناره سیل‌گیر بایستند و عمر همچین از روبه رو بیاید سیلی به صورتشان بزند که رَب و رُب‌شان را یاد کنند...»
سووشون روایت خانه‌خرابی ایرانی‌هاست. ایرانی‌ای که تمام خواسته‌اش از دنیا، یک خانه دنج با حیاط بزرگ و یک حوض است و بچه‌های قد و نیم‌قد که دور آن ورجه وورجه می‌کنند و خودش روی تخت می‌شیند و قلیان می‌کشد و عیالش با یک سینی چای به پذیرایی‌اش می‌آید. در دوره‌های مختلفی از تاریخ، این گوشه دنج بر سر ساکنانش خراب شده و این کتاب روایت‌گر یکی از این دوره‌هاست؛ فاصله سال‌های 1320 تا 1325 که متفقین از شمال و جنوب به ایران حمله‌ور شدند. در این دوره بود که ایرانی‌ها از «اجنبی»ها لجشان گرفت و یک خشم عمومی هرچند نهفته نسبت به آنان ایجاد شد.
راهی که قهرمان داستان ما طی می‌کند، بر هم زدن کاسه و کوزه دشمن است. راهی که شاید متاثر از جریان چپ است، شاید از ظلم‌ستیزی شیعی، اما پرواضح است که عنصری کاملا ایرانی در آن است: مردانگی. مردانگی عنصری است که ایرانی‌ها از آن دفاع می‌کنند، همان‌طور که مدافع خانه دنج و محکمشان هستند. دوگانه‌ای که دانشور روی آن سوار می‌شود دوگانه «ترس» و «مردانگی» است و این‌گونه از این عنصر ایرانی دفاع می‌کند.
به قول یکی از دوستان، سیاست در ایران هیچ‌وقت شکل نخواهد گرفت؛ چرا که سیاست، اراده‌ی معطوف به ضعف است. حال آن‌که در ایران، یا ضعف بر اراده چربیده و قصه فرهاد کوه‌کن شده و یا اراده محکم و استوار حکم فرما بوده و هیچ ضعفی را برنمی‌تابیده؛ مانند خسرو و تمام شاهان ایرانی. مردانگی‌ ایرانی در هر دو وجه آن وجود دارد. چیزی که در آن‌ها مشترک است، باور به «حقیقت» است و دفاع تمام عیار از آن؛ یا در شکل فنا و یا در شکل قدرت نامحدود. دانشور نیز در سووشون، از ایرانیت دفاع می‌کند و قهرمانش کسی است که محدودیت‌های ایجاد شده بر سر راهش را برنمی‌تابد. این چاره‌ایست که او برای مقابله با خانه‌خرابی  برمی‌گزیند. در چنین نبردی شکست معنی ندارد؛ چرا که هدف درست است(حقیقت) و ناکامی صرفا به خاطر این است که «هنوز دوره‌مان نرسیده».
سووشون از وجه دیگری نیز قابل توجه است. این داستان روایتگر فضای عرفی دهه 30 است. دورانی که مردم(حداقل مردمی که در داستان وجود دارند) دم به دم مشروب می‌خورند اما در عین حال وابستگی‌های دینی‌ای هم دارند. یوسف علائم چندانی مبنی بر تقید شرعی‌اش بروز نمی‌دهد و زری، کافرزاده‌ای است که پدرش وصیت کرده حجاب بر سر نکند. در این داستان ارزش‌هایی را می‌بینیم که اکنون(سال 1400) نیز برایمان محترمند؛ مثل دفاع از حق رعیت. تصور اکثر ما این است که آبشخور این مفاهیم، برگرفته از آموزه‌های مذهبی اند، در حالی که به عنوان مثال نمی‌توان هویت یوسف را مذهبی ارزیابی کرد. داستان اما هرچه بیشتر به جلو می‌رود، مفاهیم مذهبی پررنگ‌تر می‌شوند. موقعی که احساسات همه برانگیخته شده و اوان تصمیم‌گیری است، پای شهادت و شجاعت زینبی و غربت امام‌زاده به میان می‌آید. در ورای آن‌ها اما نام «سیاوش» در میان است که سنگینی‌اش در ضمیر ایرانی، شاید بر همه مفاهیم پیشین سایه انداخته و شاید شکل دهنده آن‌ها بوده باشد.
          
            پارسال در اوج زمان درسم برای کنکور درس میخواندم و کرونا کاری کرده بود که حتی بیرون رفتن برای تفریح هم ترسناک بود مانده بودم چه کار کنم بعد از چندین ساعت حالم از کتاب خواندن بهم میخورد و نمیتوانستم کتاب بخوانم  
در اوقات بیکاری به 2 تا کار مشغول بودم یکی گوشی که بیشتر صرف دیدن سریال ها بود و یکی تلوزیون که به تماشای "برنامه کتاب باز" مینشستم. "کتاب باز" سروش صحت واقعا حرکتی فوق العاده و خوب بود و کاری زبانزد و رویایی! 
"کتاب باز" در آخرین شبی که در هفته برنامه داشتند( شک دارم 5 شنبه یا 4 شنبه) در آنجا با گروهی از کتابخوان ها، مترجم ها نویسنده ها صحبت میکردند و از یک کتاب یا نویسنده میگفتند... کتابی که در آن شب درباره آن صحبت شد "سووشون" بود من هم حال درس نداشتم و واقعا علاقه زیادی به کتاب داشتم ولی نه فرصت کتابخوانی بود و نه حالش.... 
سال آخر کنکور بود و همه ما از جان سیر شده بودیم و فقط از خدا میخواستیم زودتر تمام شود این نفرین بی پایان 
نشستم و صحبت های افراد درباره این کتاب را شنیدم آخر کتاب را فهمیدم از هدف نوشته شدن کتاب و... این صحبت ها باعث شده بود برای مدتی من احساس بی نیازی شدیدی کنم و با قدرت بیشتری به درس خواندن ادامه دادم. 
ب)معرفی کتاب: 
کتاب "سووشون" نوشته خانم سیمین دانشور است کتابی که قبل از انقلاب نوشته شده و به درستی جزو بهترین کتاب های ایرانی اجتماعی هست. 
اگر از کتاب بگویم قصه درباره خانمی به اسم زری هست که با یوسف و 3 بچه اش در شیراز زندگی میکند. یوسف بچه خان هست و زندگی اعیانی دارند یوسف قلب پاکی دارد و تلاش میکند رعیت هایش راحت زندگی کنند. 
کتاب در زمان جنگ جهانی دوم است ظاهرا دوره رضا خان و دوره نفوذ زیاد انگلستان بر جنوب ایران و البته شیراز به طوری که انگلیس غله و کالاهای زیادی را از خان ها و مردم تهیه میکرد و انبار میکرد تا مردم دچار قحطی و ضعف شوند. 
استعمار در آن دوره بیداد میکند و مردم در فقر و قحطی زندگی میکنند قسمت زیادی از مردم عشایر هستند که یکجا نشین نیستند و همین موضوع در کتاب نشان ضعف و عقب ماندگیست. 
در کنار استعمار،عقب ماندگی و سنتی بودن مردم ایران را رنج میدهد و جوانان روشن فکر گرفتار حزب های توده ای و نازی بودند روسیه تلاش میکرد بر جنوب ایران نفوذ کند و چه بسا آلمان که قصد تصرف کل جهان را داشت ،در ایران هم طرفدار داشت.
چیزی که چشم من را گرفته بود دین مردم بود کاملا انتخابی بود در خانه ای که یک طرفش نماز خوانده میشد فرد دیگرش شراب می‌خورد
دورویی در کار نبود و هرکس با "انتخاب" خودش زندگی می‌کرد
نمی‌دانم این خوب است یا بد ولی خیلی برایم جالب بود، خیلی خیلی خیلی جالب...
اگر مایل بودید بیشتر بدانید از سووشون در کانال تلگرامم توضیحاتی از این کتاب(بدون اسپویل) قرار دادم. 
امیدوارم لذت ببرید...
#سیمین_دانشور
#نشر_روزگار
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#روزمرگی
#سووشون
#عشق #محبت #ایستادگی #مقاومت
#مردم #دین #نماز #شراب
#پیام_کتاب
#مقاله #معرفی_کتاب
          
            ملک سهراب گفت:«اگر من یک تن باشم و تنها و دشمن با هم باشد و هزار تا به میدان پشت نمی کنم...»
ملک رستم گفت:«و تا هزاران سال خون همه، به کین ما خواهد جوشید،کاکا!» جامش را سر کشید و ادامه داد:«خون سیاووشان!»

هنوز هم بعد از ده ها سال، سووشون از قوی ترین زنانه نوشت های نثر فارسیست، زن نویسی در متن ماجراها، نه فقط برای زن روشنفکر داستان، که برای خانباجی ها و عمه خانم ها و کلفت‌های سر خانه، دختری و مادری و همسری باهم، سیمین دانشور قله‌ای را فتح کرده که حتی خودش همه‌ی آن را تجربه نکرده، سیمین هرگز مادر نبوده است وانگهی زریِ سووشون را که بخوانید اورا از واقعی ترین شخصیت های داستانی خواهید دید، سووشون داستان سیاوُوشان است؛ نخه سوگ و شیون، سیمین دانشور آگاهانه‌ یا نا آگاهانه  فاعلیت زنانه را به شخصیت های زن رمانش منتقل کرده، حتی در سوگواری!
سووشون صرفا داستان مقاومت و استعمار و عذت و ذلت نیست، سووشون داستان سرخوردگی و شجاعت است، داستان آدم های متوسطی که قرار نیست پیروز شوند، ولی میجنگند،‌ سیمین دانشور کاری کرد که جنگ ها نه فقط برای مردان و در کارزار و با کشتن که برای زنان و روی شکم های بخیه خورده‌شان و با زاییدن و خلق باشد، آنچنان که یوسف در جنگ مردانه‌اش کشته‌شد حال آنکه زری با آن شکم برآمده‌‌اش که به واسطه‌ی بدنیا آوردن فرزندان‌ش توسط خانم داکتر حکیم مثل نقشه‌ی جغرافیا شده بود، چشم انتظار سیاوُوشی دیگر بود و صدای طبل پیروزی را میشنید.
سووشون در یک معنا داستان جامعی ست داستان ترس، شجاعت، سیاست، حماقت و نهایتا شکست، اما در یک معنا بسیار خاص و نافهمیدنیست، آنچنان که خود سیمین نیز نتوانست زری را بفهمد، زری میانه دار جنگ مردان و سپه سالار جنگ زنانه‌ش بود،‌ در یکی شکست خورده و در دیگری پیروز، تناقض نابودی و خلق، این مواجه‌ی یگانه‌ی زری با زندگانی که خاص خودش بود و ما را نیز مواجه‌ای خاص باید.
در سووشون داستان خانواده‌ی را میخوانید  که در ستیز و سازشند نزدیک به صد سال پیش، شخصیت پردازی های خارق العاده، توصیف های چشم نواز و نثر روان بی شک شما را همراه خواهد کرد‌.
کتاب را که شروع کنید در همان اوایل میخوانید:«ای ایرلند، این سرزمین نواده‌های آریایی، من شعری برای یک درخت که در خاک تو باید بروید گفته‌ام،نام این درخت، درخت استقلال است. این درخت را باید با خون آبیاری کرد نه با آب، با آب خشک میشود. بله یوسف ، تو درست میگفتی، اکر استقلال برای من خوب است برای تو هم خوب است...»