بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کاندید

کاندید

کاندید

ولتر و 1 نفر دیگر
3.4
57 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

9

خوانده‌ام

85

خواهم خواند

24

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کاندید پرسید:« حقیقت دارد که مردم همیشه در پاریس خندان اند؟»کشیش پاسخ گفت:« بله، اما از روی دلخوری و عصبانیت، چون مردم با قهقهه های بلند از همه چیز می نالند. اینجا حتی نفرت انگیزترین کارها را با خنده انجام می دهند.»فرانسوا ماری آروئه ملقب به ولتر، نویسنده و اندیشمند قرن هجدهم فرانسه، از سردمداران عصر روشنگری و پایه گذاران فکری انقلاب کبیر این کشور است. او آثاری ارجمند در زمینه ی تاریخ و ادبیات خلق کرده است که کتاب کاندید یا خوش باوری از مشهورترین آن ها به شمار می آید. داستان های ولتر در قالب طنز، گزنده ترین انتقادها را به دستگاه دین و دولت زمانه اش وارد می سازند.این کتاب از زبان اصلی(فرانسوی) به ترجمه درآمده است.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به کاندید

یادداشت‌های مرتبط به کاندید

            از بدترین داستان هایی که خوانده ام. چیزی در سطح روزنامه و مجله.
تبدیل یک سخنرانی فحش آمیز و انتقام جویی فلسفی به داستان آن هم با درجه نازلی از بیان.
تو گویی  دانشجوی مبتدی داتان نویسی طرح اولیه ای نوشته باشد.
جای تعجب نیست که استقبال از این اثر اینقدر زیاد است چرا که اساسا فحش نامه ای است عوامانه و عوام پسند. 
پر از نماد پردازی و شخصیت های کاغذی و هر جا هم که می تواند توسل به روابط جنسی.
سرعت بالای اتفاقات شبیه کمیک استریپ های بزرگسالانه است.
بیایید نام ولتر را از این اثر برداریم چه میماند جز اثری شایسته پاورقی؟
بیایید با 1984 یا مزرعه حیوانات دو نمونه شاخص نمادپردازی سیاسی و سطحی دیگر مقایسه کنیم: آنها شاهکار به نظر میرسند!
مثلا روابط جنسی در 1984 اگرچه سواستفاده ای برای جذابیت داستان است اما لااقل بار معنایی کمی پیدا میکند. اینجا مثل پورنوگرافی است. البته ممکن است کسی بگوید هدف همین بوده و تحقیر نظریات فلسفی. میگویم بفرمایید کتاب فلسفه و تاریخ و سیاست بنویسید، این هرچه هست داستان نیست.
          
            نوشتن از کاندید(ساده دل) نه تنها ساده نیست، بلکه دشوار است.
ما در این اثر با رمانی ساده سر و کار نداریم. کاندید رمانی‌ست کلاسیک، سیاسی و فلسفی، که خود را در دریای زمان حفظ کرده و پس از گذشت قرن‌ها، هم چنان به عنوان اثری قوی و خواندنی حفظ نموده است.
وقایع به شکل طنز بیان می‌شود، اما طنز ولتر دل را نمی‌زند، بیراهه نمی‌رود و برداشت فلسفی‌اش خواننده‌ای چون من را که از فلسفه فراری‌ست آزار نمی‌دهد.
ولتر را پیش از این نمی‌شناختم و در کتاب «سایه باد»، مخلوق زافون به آن لینک شدم. 
از آشنایی با ولتر خرسندم، نویسنده‌ای که پرواضح است که به دنیای خود تسلط دارد، می‌داند چه می‌گوید و انگشت اتهامش را به چه سویی نشانه گرفته است. او نویسنده‌ای قرن هجدهمی‌ست، اما وقتی خواننده داستانش را می‌خواند، افکارش بوی نم و کهنگی نمی‌دهد، اثرش ماندگار است و جذاب، که خواننده را پای خود حفظ می‌کند.
کاندید، فسقلی نیست اما اثری‌ست کوتاه که در قالب نزدیک به یکصد صفحه، خواننده را با خود به سفر دور دنیا می‌برد و با دنیاهای مختلف آشنا می‌کند. 
ریتم کتاب به شکل کاملا یکنواخت در سراسر اثر، متوسط رو به بالاست و برخلاف آن‌چه از آثار فلسفی انتظار داشتم، سرعت خواندن را کم نمی‌کند. سرعت روایت طنزگونه‌ی ولتر، ممکن است خواننده را به این فکر بیندازد که او فقط یک طنزنویس ساده است، اما به نظر من او فلسفه‌ی پانگلوسی را به طور مداوم تکرار می‌کرد و با قلم خاصش او را مورد شماتت و تمسخر قرار می‌داد.
کاندید مردی‌ست  ساده‌لوح اما بی‌آزار که در قصرِ بارونِ توندر تن ترونخ زندگی می‌کرد.
او آموزگاری داشت به نام پانگلوس که در سراسر عمرش یک عقیده داشت:‌ 
«همه چیز در زندگی به نیکی ختم می‌شود.». 
کاندید ساده‌لوح داستان، عاشق خواهر بارون می‌شود، و نویسنده او را به شکل جذابی به سراسر جهان می‌گرداند و او را با تمام تیره‌بختی‌ها و کثافت‌کاری‌های انسان آشنا می‌کند تا ببیند:
-آیا کاندید هم‌چنان به فلسفه‌ی آموزگارش معتقد خواهد بود یا نه؟
-آیا پانگلوس فیلسوف، با دیدن رفتار انسان‌ها، هم‌چنان به فلسفه‌اش پایبند می‌ماند؟
-آیا پایان همه چیز در این دنیا نیکوست؟

هشدار:
اگر به دنبال کتاب کاندید بگردید، دو کتاب خواهید یافت...
نخست همین کتاب که در عنوان نوشته شده «کاندید» و در پایینش نوشته شده «ساده دل» و دیگری کتابی‌ست به همین عنوان اما با ترجمه‌ی استاد «محمد قاضی»، نویسنده‌ی آن‌هم ولتر است، اما من آن را نخوانده‌ام ولی مطلع هستم داستان‌های این دو متفاوت است.
          
شراره

1402/11/13

            از اونجایی که آبلوموف رو تازه تموم کردم به نظرم اومد پایان این داستان یه جورایی پاسخی به آبلوموفیسم بود...
اما‌بیشتر از همه یاد این جمله نیچه افتادم: کسی که در زندگی خود چرائی برای زیستن داشته باشد هر چگونگی را پشت سر میگذارد... 

(هیچوقت برایم مهم نبوده که اسم یک مفتی‌ یا وزیر را بدانم من به کل از این ماجرا بی خبرم و فکر میکنم در مجموع کسانی که در کارهای همگانی دخالت میکنند معمولا عاقبت بدی پیدا میکنند و سزاوار سرنوشتشان هستند من به سرنوشت کنستانتینوپل گوش نمیدهم  همینقدر که میوه های باغم را آنجا بفروشم راضیم...) 

این بی توجهی و بی تفاوتی درسته؟ شاید کمی باعث آرامش بشه اما باعث ظلم ظالم هم میشه چون تو به اعمالش بی تفاوتی...حالا کدوم مهمتره آرامش شخصی و تحمل رنج یا به هم زدن آرامش و  اعتراض به ظلم با علم به اینکه دنیا جای بهتری نخواهد شد چون ظالم دیگری به قدرت خواهد رسید...هیچ کاری نکردن و سکوت! یا انجام عملی برای مقابله با ظلم؟!...

جمله‌ای از کتاب: 

اما اصلا این زمین برای چه به وجود آمده؟ برای دیوانه کردن ما 

-تو فکر میکنی که برای همیشه انسان ها مثل امروز همدیگر را قتل عام خواهند کرد ؟ همیشه دروغگو ،خیانتکار ،ناسپاس،دزد،ضعیف،آبزیرکاه،بزدل،بدگو، شکم پرست، باده خوار خسیس، جاه طلب،  حسود، خون خوار، تحمت زن،  هوسران، کهنه پرست، ریاکار و احمق باقی خواهند ماند؟
-قبول داری که هر جا باز کبوتری یافت شکارش میکند؟ -البته
-خب اگر بازها همیشه طبیعت خود را حفظ میکنند پس چطور گمان میکنی که انسان تغییر خواهد کرد؟
-اینجا اختلاف عمیقی وجود دارد به دلیل آزادی  خواسته 

کار مارا از شرارت های بزرگ، کسالت ،فساد و تنگدستی حفظ میکند 

به نظر میرسد این پیر مرد خوب نسبت به آن شش پادشاه ...آینده بهتری برای خود دستو پا کرده باشد (باید کتابو بخونید تا متوجه بشید) 

انسان به دنیا نمیاید تا استراحت کند.


          
Mahsa bgbn

1402/05/16

            کتاب بیستم
۱۲-۱۶ مرداد ۴۰۲
‌
من با این کتاب واقعا عشق کردم🥹 نسخه صوتی‌ش رو با صدای محسن خدری تو فیدی‌پلاس شنیدم و چه خوشحالم که خودم نخوندمش. گوینده خیلی حرفه‌ای و خوش‌ذوق کار کرده بود. لحن شخصیت‌ها، تصویرسازی‌ها و.. همه خوب از آب دراومده بودن. 
این کتاب، یه داستان کوتاه صدصفحه‌ای از فرانسوا ولتر، فیلسوف و نویسنده‌ی خلاق قرن هجدهمی فرانسه‌ست. که سال 1759 چاپ شده!! یعنی بیش از ۲۵۰ سال پیش. کتاب ملغمه‌ای‌ست از اعتقادات و انتقادات ولتر به کل جهان هستی! که در کوتاه‌ترین و البته تاثیرگذارترین شیوه نگارش شده یعنی طنز. 
قهرمان کتاب جوانی ساده‌دل و خوش‌طینت به اسم [کاندید]ه - برادرزاده آقای بارون توندرتن‌ترونک (همه اسامی همین‌قدر عجیب و بامزه بودن)- که در قلعه‌ای همراه خانواده‌ی بارون و یک معلم سرخانه فیلسوف به اسم پانگلوس زندگی شادی داره. زیادی سرخوشه و فکر میکنه در زیباترین قلعه‌ی جهان، همراه با بهترین موجودات جهان و خوشبخت‌ترین آدم جهانه:) 
تا اینکه یک روز موقع بوسیدن دختر بارون، دوشیزه کونه‌گند زیبارو لو میره و با اردنگی از قلعه پرت میشه بیرون🥲
زندگی کاندید زیر و رو میشه، به کشورها و قاره‌های مختلف سفر میکنه، با بدترین و بهترین آدم‌های جهان آشنا میشه، در جنگ‌‌ها شرکت میکنه، زندانی میشه، شکنجه میشه، پولدار میشه، بی‌پول میشه، با ظالم‌ترین حاکمان، خبیث‌ترین راهب‌ها، دوروترین کاسب‌ها و و و و روبرو میشه و عقاید جوانی‌ش به چالش کشیده میشه: آیا این جهان بهترین جهان ممکنه؟ آیا هر شری به خیر منتهی میشه؟ چه کسی خوشبخت‌ترین آدم جهانه؟ آیا ذات انسان سرشار از بدی و نفرته؟ هدف از خلقت چی بوده؟ و.. 
ولتر فلسفه رو با طنز درمی‌آمیزه و دورنمایی از روابط سیاسی و اجتماعی مضحکی که در تمام جهان و در طول تاریخ تکرار میشن به تصویر میکشه. نظام‌های حاکم رو نقد میکنه و با همین اثر صدصفحه‌ای یکی از مهم‌ترین کتاب‌های تاریخ رو می‌نویسه که زمینه بزرگترین انقلاب‌ها رو فراهم کرده.
از این کتاب ساده نباید گذشت. هر کسی با هر سطحی از تفکر مخاطب این کتابه. هر جمله‌ی کتاب، عقیده‌ای رو به سخره می‌گیره، قانونی رو نقد میکنه و نشون میده جهان ما چه بی‌رحم و ترسناک و ظالمانه اداره میشه.
در طول خوندن کتاب قهقهه می‌زدم چه بسا مدام سر تکان می‌دادم و به ولتر نابغه احسنت می‌گفتم که در قرن هیجدهم چنین مطالب جهان/زمان شمولی نوشته که ما در قرن ۲۱ شاهد صورت‌های نوین و بزک‌کرده‌ی این جنایات هستیم. چه حیف که من این کتابو ندارم، اما قطعا میخرمش و بارها می‌خونمش. 
          
moonchild

1403/01/24

            این بار که خوندمش از دفعه‌ی قبلی بیشتر فهمیدمش و بیشتر لذت بردم. با این‌حال خیلی از جزئیات کتاب و گوشه کنایه‌های ولتر از توان فهم من خارج بود و تلاش می‌کردم تا هر مترجمی توضیحی برای کتاب نوشته پیدا کنم. از طرفی نسخه صوتی کتاب که جاش تو قلبمه مدام وسوسه‌م می‌کرد بدون توجه به حواشی، فقط خودم رو غرق در دنیای معصومانه و پر از عشق کاندید کنم. این پسر واقعا محبوب من بود. عشقش به کنه‌گند بعد از گذشت همه اون اتفاقات ستودنی بود، این‌که از اول تا آخر کتاب ذکر روز و شبش کنه‌گند بود، قلبم رو مالامال از احساسات زیبا می‌کرد. احترامی که برای استاد و همراهانش قائل بود، درستکاری و بخشندگی‌ش، اعتمادی که به وفاداری و حسن نیت دیگران داشت و.. کاندید رو به نمادی از یک انسان واقعی تشبیه می‌کرد با همه نقاط ضعف و قوتش. کاندید مثل کودکی ساده‌دل و امیدوار از دنیای کوچک زیباش وارد جهان عظیم نابکار شد، کشف کرد، خطا کرد، پشیمان شد، به دست آورد، از دست داد، آسیب دید، رشد کرد و بعد به شعور و تعادل رسید. برام یادآور شخصیت بلا تو پورثینگز بود. من همچنان این کتاب رو بارها بازخوانی خواهم کرد و هربار با دیدگاه و درک جدیدی سراغش خواهم رفت. 
          
            ((بهتر است بدون بحث و استدلال کار کنیم، فقط این طور می شود زندگی را تحمل‌ پذیر کرد))
"از متن کتاب"
پس از پایان  کتاب به یاد این جمله تامل برانگیز از میگل د اونامونو  فیلسوف اگزیستانسیالیست اسپانیایی افتادم :
((زندگی نمی تواند خود را تسلیم عقل کند، زیرا غایت زندگی زیستن است نه دانستن))
کتاب دارای سیر داستانی ساده و تک زمانه است.شخصیت اصلی داستان کاندید نام دارد که همانند نام خود ساده و خوش باور و صادق است.کاندید که به تبع استاد خود پانگلس باور دارد که این جهان بهترین جهان ممکن است و هر چیزی بهترین اتفاقی است که می افتد در مسیر زندگی با رویداد هایی مواجه می شود که به این باور شک می کند .او در  هیچ جایی خوشبختی و سعادت را نمی یابد مگر در کشوری غریب تحت عنوان الدورادو که رفاه در آن به سبب این است که در آن جا اصلا نهادی همچون کلیسا و صنفی همچون روحانی در آن یافت نمی شود . در اواخر داستان حتی پانگلس نیز همانند گذشته به بهترین جهان ممکن باور ندارد اما از این حیث که خود را فیلسوف می داند و معتقد است که فیلسوف نباید از عقیده خود دست بکشد، همچنان بدان پافشاری می کند . در مقابل پانگلس، کارکتری دیگر به نام مارتن که دانشمندی فقیر است قرار دارد. وی معتقد است که این بهترین جهان ممکن نیست و نسبت به همه چیز شکاک است . کاندید نیز سرگردان در میان آراء و دیدگاه های مختلف است اما به جهت خوش بین بودنش تا آخرین لحظه امید این را دارد که به خوشبختی و سعادت همراه با معشوقش دست یابد.
به طور کلی می توان گفت ولتر در این اثر قصد دارد به نقد مسیحیت و نهاد کلیسا ، فلسفه به ویژه فلسفه لایب نیتس بپردازد.
          
            باسمه
🔰 متن کتاب روان هست و حجمش کم. راحت امکان مطالعه سریعش هست. برای من از حالت عادی کمتر طول کشید و حتی موازی کتاب اصلی که دارم میخونم پیش بردم.
🔰 چیز جالبی که دیدم، تشابه روند تعریف کردن ماجرا با داستان های نوین ادبیات ایران بود! ادبیاتی که با مطالعه آثار کلاسیک غربی خصوصاً فرانسوی شروع شده بود. خلاصه یاد اون متن ها زنده شد…
اما…
🔰 علی رغم اسم ولتر، چیز خیلی خاصی نداره… هجویه ای بر دوران گذشته برای ما و دوران معاصر برای ولتر !
🔰 عمر ولتر به انقلاب فرانسه قد نداد؛ اما ریشه های ذهنی جریان روشنفکری موثر اون، در قالب این داستان  قابل مشاهده هست. مخالفت با نهاد دین (که وقایعش مشهور هست) و حتی ملی گرایی به معنای منفی (گرچه این حرف تا زمان کمون پاریس خیلی نمود عملی پیدا نکرد). اگرچه نگاه انتقادی ولتر در اروپا هم برقراره؛ اما دید منفی ولتر به عقاید و مردم غیر اروپایی (مسلمانان و یهودیان) چیزی بود که واقعاً آزار میداد. چیزی که برای درک علت وقابع قرون بعد اروپا نسبت به بیرون از خودش، مفید بود…
🔰 برای من اثر ویژه ای نبود؛ نمیدونم شاید اون دوران بوده باشه (گرچه موارد مشابه رو حداقل شنیدم). از اسم ولتر یا پیرنگ داستانش توقع بیشتری میرفت. رفت و برگشتهای تکرار شونده از مرگ شخصیتها جالب نبود. موارد جنسی بیش از حد (حتی بیشتر از خشونتها) تکرار و مطرح میشد؛ بدون اینکه کمکی جدی به پیشبرد روند داستان بکنه (بیشتر این حس بهم دست داد که برای عامه پسند کردن هر چه بیشتر این اتفاق افتاده).
🔰 جمع بندی کتاب هم که واقعاً نچسبید. در مجموع خیلی توصیه نمیکنم؛ مگه برای یه مطالعه اختصاصی حول عصر روشنگری یا انقلاب فرانسه (تفننی هم شاید؛ گزینه بهتر دارین ولی).
          
𝓡𝓜

1403/01/22

                درود⚘️
«شاهکار شعور بشر»، لقبیه که به این اثر از ولتر دادن! 
کاندید یا خوش بینی؛ کتابی که مفاسد اجتماعی،سیاسی رو نقد میکنه و از ظلم و ستمی که بشر، به هم نوعان خودش روا داشته، گلایه میکنه. 
داستان کتاب، ماجراجویی جوونی به اسم کاندیده که تو قصر بارُنِ آلمانی زندگی میکنه، استادی فیلسوف داره، به نام پانگْلُس؛که بیشترین نقشو در خوش بینیِ کاندید نسبت به جهان داره. 
کاندید،دلبسته ی «کُنه گُند»دختر اربابش میشه، و به همین دلیل از قصر اخراجش میکنن...بالاجبار به ارتش میره، شلاق می‌خوره، مورد خیانت و دزدی قرار می‌گیره و توسط عاملین تفتیش عقاید شکنجه میشه.به شهرها و کشورهای زیادی سفر میکنه، با ادم های خوب و بد زیادی سروکله میزنه، رنج و مصیبت های زیادی رو تجربه میکنه و گاهی به این نتیجه میرسه که بر خلاف نظر استادش،جهان، اونقدراهم جای قشنگی نیست!
واسه منی که اصلا ادم خوشبینی نیستم و وقتی همه میگن نیمه پر لیوانو ببین، معتقدم اصلا لیوانی وجود نداره،کتاب غریبی بود،با پرسش هایی قابل تأمل!
مثل: 
+چرا حیوان عجیبی به نام بشر خلق شد؟! 
+خوشبینی چیه؟ 
-کاندید:تظاهر به اینکه همه چی خوبه، اونم وقتی که تو جهنمی! 

مارتین معتقد بود خدا جهان را به شیطان سپرده! 
چون هیچ مملکتی را نمیشناخت که در آرزوی نابودی بقیه ی ممالک نباشد
هیچکس را نمیشناخت که کاری را جز برای منفعت خودش انجام دهد
کاندید مخالف بود! ایمان داشت «هنوز» چیزهای امیدوار کننده ای هست. 

+کاندید:بنظرت زمین برای چی ساخته شده
-مارتین:برای اینکه دیوونمون کنه!
+کاندید:بنظرت بشر همیشه شرور بوده،همیشه خیانت کرده، قدرت طلب و ریاکار بوده؟!
-مارتین :مگه گرگ همیشه گوسفند نمیخوره! 
+کاندید، انسان و گرگ قابل مقایسه نیستن
انسان اختیار و ازادی داره
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

hatsumi

1402/03/04

            داستان کلاسیک کوتاهی در مورد جوانی خوش باور و ساده دل به نام کاندید هست که در قلعه ای در آلمان زندگی میکنه و بعد از اینکه دلبسته دختری به نام گونه کند میشه ،پدر دختر کاندید رو از قلعه بیرون میکنه و داستان از اینجا شروع میشه ،شرح سفرها و رویارویی های کاندید با مردم مناطق مختلف،ولتر سعی کرده توی این کتاب نقدی به کشیش ها و باورهای دینی،خداباوری،پستی و رفتارهای وحشیانه آدم ها داشته باشه،اینکه« آدم ها گرگ نبودند و‌گرگ شدند و قطعا طبیعت رو فاسد کردند ،اینکه شهری نیست که ویرانی شهر مجاور را نخواهد.»
چیزی که من خیلی دوست داشتم طنز داستان بود اینکه کاندید آدم خوش باوری بود اما در طول داستان اونقدر به فنا میره که با خودش  میگه : «دریغا! خوش‌باوری یعنی جنون اصرار بر اینکه همه چیز خوب است، آن هم وقتی که اوضاع خراب است.»
و اینکه حتی کشیشی که باور داشت همه چیز قراره خوب پیش بره هم به فنا رفت خیلی برام خنده دار بود و وقتی سرو کله اش توی داستان با اون وضع پیدا شده من لبخندی زدم و گفتم آره همینه