بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

آسمان احمدی

@Zi_ahmadi

24 دنبال شده

128 دنبال کننده

                      کتابخوان👩🏻‍🏫
                    
_ziahmadi_
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه

فعالیت‌ها

            در حالی این یاداشت رو می نویسم که قلبم آکنده از درد و چشم هام پر از اشکه. این کتاب یکی از زیباترین، حماسی ترین و در عین حال دردناک ترین کتاب فانتزی بود که خوندم.نمیدونم از کجا شروع کنم به توضیح دادن؟ از شخصیت پردازی فوق العاده ش؟این کتاب معنای واقعی امید و تلاش، ترس و خشم، انتقام و ناامیدی، نفرت وعشق،  وفاداری و ... رو بهم نشون داد.من با شادی های شخصیت اصلی( فنگ رونین) شاد شدم با ناراحتی های اون ناراحت شدم با دردهاش درد کشیدم و بیشتر از هر شخصیت دیگه ای که تا حالا خونده بودم درکش کردم.( شاید شما هم اگه مثل من کتاب رو بخونید همین احساس رو داشته باشید، و به خودتون بگین اگه منم جای شخصیت اصلی بودم همین کار ها رو می کردم.)توصیف ها؟ خدای من فوق العاده بودن. اونقدر ظریف و هنرمندانه که  موقع خوندنش  خودم رو در میانه نبردها ، ویرانی ها و جنگ احساس می کردم.من از روی پله های سینگارد بالا می رفتم و شاهد جنگاوری های رونین و مراقبه اون برای رسیدن به پانتئون و رسیدن به خدایان برای احضار قدرت بودم. می‌تونستم به خوبی جیانگ زیا رو ببینمم که در طبقه پنجم سینگارد درس اسطوره شناسی میده. و باور کنید من همه ی اینا رو با تمام وجودم حس می کردم. با خوندن این کتاب من از این دنیا جدا می شدم و به دنیای می رفتم که حتی واقعیت هم نداره. اما نویسنده برای ساختن این دنیا از واقعیت الهام گرفته پس بی راه هم نیست که اگه با دنیای امروز و واقعیت های موجود جهانمون بگم اوکی همه اینا تخیله. خوندن این کتاب طعم تلخ و شیرینی داره که نمی دونید باید تلخی ش رو باور کنید یا شیرینی غرق شدن توی دنیاش رو؟ امیدوارم شما هم اگه روزی این کتاب رو خوندید یاد یاداشت من بیفتید و برام بنویسید که تلخی رو بیشتر حس کردید یا شیرینی رو؟
          
خاطره گویی ، موج موراکامی 📻
یکی از جدید ترین کتاب های رسمی این نویسنده همین اول شخص مفرد است ، کتابی با هفت داستان کوتاه و نوع روایتی که همچون اسمش اول شخص مفرد است.
نکته ای که درون دیگر نقدهایی که از این کتاب خواندم کمتر شاهدش بودم ، این بود که کسی اشاره به استفاده متعدد موراکامی از پدیده مرگ نکرده بود ، در میان کتاب های این نویسنده این اثر بیشترین اشاره به مرگ را داشت به گونه ای که ممکن نیست داستانی از این کتاب بخوانید و با اشاره ای از مرگ چه جسمی و چه روحی روبرو نشوید.
اگر از دیدگاه شخصی به این اثر نگاهی بیندازم به هیچ عنوان این کتاب را به چشم یک مجموعه ی داستان کوتاه نخواهم دید بلکه این اثر مانند دفترچه خاطراتی است که موراکامی درونش از حرفای قلبی اش نوشته و خواننده را شبیه به دوستی دیده که کنار هم آبجو می نوشند و راجب علایق های خودشان حرف می زنند و غیبت می کنند.
اما چرا این کتاب برای من خسته کننده بود ؟ روند کند کتاب و احتیاج به اطلاعات پیش زمینه ای در بیشتر داستان ها چیزی بود که این مجموعه را تبدیل به اثری حوصله سر بر و سخت برای خواندن کرده بود ، به شکلی که اگر از موسیقی کلاسیک و بیسبال اطلاعات خوبی نداشته باشید عملا نصف کتاب را نفهمیده اید و انگار در حال خواندن یه کتاب از وسطش هستید.
برای منی که شروع کرده ام به خواندن تمام آثار ترجمه شده از موراکامی این ضعیف ترین کتابی بود که از این نویسنده خواندم و پیشنهادم این است که  اگر می خواهید از موراکامی بخوانید حالا حالا ها سمت این نویسنده نروید چون از قلمش متنفر خواهید شد.
در آخر ؛  این کتاب را به چه کسانی معرفی می کنم ؟ به کسانی که عاشق پیانو کلاسیک هستند یا دیگر کتابی از موراکامی خواندن ندارند.
            خاطره گویی ، موج موراکامی 📻
یکی از جدید ترین کتاب های رسمی این نویسنده همین اول شخص مفرد است ، کتابی با هفت داستان کوتاه و نوع روایتی که همچون اسمش اول شخص مفرد است.
نکته ای که درون دیگر نقدهایی که از این کتاب خواندم کمتر شاهدش بودم ، این بود که کسی اشاره به استفاده متعدد موراکامی از پدیده مرگ نکرده بود ، در میان کتاب های این نویسنده این اثر بیشترین اشاره به مرگ را داشت به گونه ای که ممکن نیست داستانی از این کتاب بخوانید و با اشاره ای از مرگ چه جسمی و چه روحی روبرو نشوید.
اگر از دیدگاه شخصی به این اثر نگاهی بیندازم به هیچ عنوان این کتاب را به چشم یک مجموعه ی داستان کوتاه نخواهم دید بلکه این اثر مانند دفترچه خاطراتی است که موراکامی درونش از حرفای قلبی اش نوشته و خواننده را شبیه به دوستی دیده که کنار هم آبجو می نوشند و راجب علایق های خودشان حرف می زنند و غیبت می کنند.
اما چرا این کتاب برای من خسته کننده بود ؟ روند کند کتاب و احتیاج به اطلاعات پیش زمینه ای در بیشتر داستان ها چیزی بود که این مجموعه را تبدیل به اثری حوصله سر بر و سخت برای خواندن کرده بود ، به شکلی که اگر از موسیقی کلاسیک و بیسبال اطلاعات خوبی نداشته باشید عملا نصف کتاب را نفهمیده اید و انگار در حال خواندن یه کتاب از وسطش هستید.
برای منی که شروع کرده ام به خواندن تمام آثار ترجمه شده از موراکامی این ضعیف ترین کتابی بود که از این نویسنده خواندم و پیشنهادم این است که  اگر می خواهید از موراکامی بخوانید حالا حالا ها سمت این نویسنده نروید چون از قلمش متنفر خواهید شد.
در آخر ؛  این کتاب را به چه کسانی معرفی می کنم ؟ به کسانی که عاشق پیانو کلاسیک هستند یا دیگر کتابی از موراکامی خواندن ندارند.
          
            دارای زیاده گویی و گاهی زیاده روی است؛ اما به کسی که لازم می‌بیند کتاب‌های زیادی بخواند، توصیه میشود .
به هر جمع یا فرهنگی که وارد شویم، کتاب خانه‌ی مجازی مشترکی پیدا می‌کنیم که غالب آنها روی خواندن آن لیست اتفاق نظر دارند؛ در حالیکه ممکن است هیچ یک از آن کتاب‌ها در جمعی دیگر خوانده نشده باشد.
چیزی که جامعه به ما تحمیل می‌کند توهم فرهیختگی در صورت مطالعه‌ی همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌ی جمعی است. 
کتاب‌هایی که در زیست بوم ما همه‌ی اهالی کتاب آنها را می‌شناسند، خوانده‌اند و درباره‌اش حرف می‌زنند؛ خواه آنکه در فرهنگی دیگر جایگاه نداشته باشند. 
باتوجه به تعداد کتاب‌ها و انواع فرهنگ‌ها و سلایق حتی اگر تمام عمرمان را صرف خواندن کتاب کنیم هرگز موفق نمی‌شویم حتی نیمی از آنها را به پایان برسانیم.
این مسئله به ما احساس نقص می‌دهد و دلهره‌ی ناتوانی در کتمانش می‌تواند به کابوس ما تبدیل شود.
اگر اعتراف کنیم، توسط دیگر افراد حاضر در جامعه‌ی‌مان قضاوت خواهیم و شد و به حساب نخواهیم آمد.
درحالی که کتاب‌های این کتاب خانه‌ی جمعی همه در یک رده نیستند و همه‌ی آنها ارزش خوانده شدن ندارند.
دسته‌ی اول را باید خواند، دسته‌ی دوم را  دوبار خواند و دسته‌ی سوم همان لیستی است که باید تلاش کنیم مردم آن را نخوانند و از این کتاب خانه‌‌ی جمعی حذف شود. مثلا لیستی ارائه کنیم با نام "بدترین صد کتاب"
به عقیده‌ی "پی‌یر بایار" بهترین راه برای نیفتادن در تله‌ی این تابو، اینست که علاوه بر خواندن دقیق یا حتی دوبار خواندن بعضی کتاب‌ها به تورق یا تحقیق سطحی در باب باقی کتاب‌ها اکتفا کنیم؛ زیرا احتمال اینکه در جمعی مجبور شویم درباره‌ی آنها حرف بزنیم زیاد است.
با تدبیر می‌شود از پس حرف زدن درباره‌ی کتاب‌هایی که فرصت نکرده‌ایم بخوانیم بر بیاییم. 
حداقل‌اش اینست که نیاز داریم بفهمیم کتاب را اگرچه نخوانده‌ایم، از دید ما کتاب خوبی هست یا نه؟
نظر به اینکه آنها که کتاب را خوانده‌اند هم بعد از مدتی جزییاتش را فراموش می‌کنند دانسته‌های ما کمتر از آنها نخواهد بود.
***
اگر از این زاویه به کتاب نگاه کنید ایده‌ی فوق‌العاده‌ای است و نیازی به این حجم از ناملایمتی ندارد.
برخی افراد صرفا با دیدن نام این کتاب شروع به نقد همه جانبه‌ی آن کرده و برخی با خواندن دو فصل ابتدایی اعلام برائت کرده‌اند؛ چون آن را لایق دقیق خواندن ندانسته‌اند ؛ این دقیقا پیشنهاد طلایی و چکیده‌ی این کتاب است!
با این اوصاف دلیلی برای سویه گیری باقی نمی‌ماند.