یادداشت پانیذ مالکی

        داستان کوتاه و تأمل برانگیزی بود. بیشتر منو از این شگفت زده کرد که آدما تا چه حد میتونن خوی وحشی‌گری خودشونو بروز بدن و بهش افتخار هم بکنن..اینکه جنایت برای مردم اون موقع عادی بوده برام عجیبه. تو کتاب درباره ی به سیخ زدن و کباب کردن انسان‌ها و دار زدن و خوردن گوشت انسان و مرتد سوزانی و این اعمال وحشی نوشته شده..دوست دارم بیشتر راجب اون موقع بخونم ببینم آیا واقعا همینطوری بوده یا نه.
پیام کتاب این بود که زندگی هیچ وقت قرار نیست آسون باشه، زندگی همیشه شمشیرشو فرو میکنه تو شکمت، ولی یه روزی هم دست از سرت برمیداره تا بتونی زندگی معمولی داشته باشی و خدا رو شکر کنی که دیگه قرار نیست اون بلاهای وحشتناک قبلی سرت بیاد.
سبک داستان منو یاد کتاب کیمیاگر انداخت با این تفاوت که کتاب کیمیاگر در جهت نشون دادن خوبی و قشنگی دنیا بود ولی این کتاب در جهت نشون دادن زشتی و پستی دنیا و اینکه دنیا میتونه خیلی پست تر و کثیف تر از چیزی که تصور می‌کنیم باشه.
یه تیکه از کتاب هم برام جالب بود که نویسنده تو قرن ۱۸ام که هیچ وسیله ی نقلیه و ماشینی نبوده، این تو فکرش بوده که یه سری دانشمند دور هم جمع بشن و یه وسیله نقلیه ماشین مانند برای عبور از دره ها و سخره ها بعد از چند روز درست کنن =)
به نظرم این کتاب نسبت به زمان خودش، کتاب خیلی خفنی بوده و وقتی با سطح فکر مردم اون موقع میسنجیم، میتونیم بگیم یه شاهکار ادبی برای زمان خودش محسوب میشه!
      
1

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.