بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینا

هارپر لی و 1 نفر دیگر
4.3
84 نفر |
34 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

147

خواهم خواند

169

رمان کشتن مرغ مینا از زبان دختری به نام اسکات فینچ روایت می شود که دختر وکیل سفیدپوستی به نام اتیکاس فینچ است که دفاع از جوان سیاه پوستی به نام تام رابینسون را که به اتهام ناروای تجاوز به یک دختر سفیدپوست در شهر کوچک میکوم ، در آلاباما محاکمه می شود، به عهده می گیرد. مردم این شهر در رمان، مردمی خودپسند و نژادپرست معرفی شده اند. اتیکاس فینچ، وکیلی انسان دوست، جسور و شجاع و پدری مهربان و دوست داشتنی است. او با قدرت و بی باکی از عدالت و انسانیت دفاع کرده و در مقابل تعصب، نفرت و خشونت نژادی و ریاکاری مردم می ایستد. تم اصلی رمان، معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بی عدالتی و تعصب نژادی است و عنوان آن برگرفته از صحنه ای است که در آن اتیکاس تفنگ بادی ای به عنوان هدیة کریسمس برای فرزندانش می خرد و از آنها می خواهد که به خاطر داشته باشند که هیچ گاه به مرغ مینا شلیک نکنند، چون کشتن مرغ مینا «گناه» است

لیست‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

کشتن مرغ مینازندگی در پیش رودیوار گذر: پنج داستان کوتاه

برای تازه‌کتابخوان‌های کمال‌گرا!

5 کتاب

کتاب بد یا آدم را از خواندن زده می‌کند یا به موجودی متوهم تبدیل می‌کند. تاریخ انقضای آن جمله‌ی معروف گذشته؛ دیگر هر کتابی ارزش خواندن ندارد. امروز ناشرانِ کاسب‌کار زیادی سربرآورده‌اند. کتاب‌های خوبی که با ترجمه‌های افتضاح (ترجمه‌های فارسی به فارسی) با ۵۰٪ تخفیف در هایپرمارکت‌ها، دکه‌ها و غرفه‌های مترو یافت می‌شوند و ناشرانی که با دریافت پول آثار نازل و بی‌کیفیت نویسندگان بالقوه را راهی بازار کتاب می‌کنند. این نویسندگان بالقوه‌ی عجول و این ناشرانِ تاجر هر دو فراموش کرده‌اند که نویسندگی شغل است و باید درآمد داشته باشد نه هزینه! از این رو سال‌هاست که دغدغه‌ام این است که به تازه‌ کتابخوان‌ها یا افرادی (مثل خودم) که سال‌ها کتاب اشتباه خوانده‌اند کتاب‌های خوب معرفی کنم و از آثار زرد و دکه‌ای دورشان کنم. توجه توجه: کتاب‌هایتان را از کتابفروشی بخرید نه《هر》جای دیگر. توجه ۲: اگر نمی‌خواهید تبدیل به انسانی تک بعدی شوید حتما از کتابفروشی‌های عمومی خرید کنید. کتاب‌هایی که فقط در کتابفروشی‌های خاصی پیدا می‌شود مدخل ورود به دگماتیسم و افراطی‌گری است. نمی‌خواهم کتاب‌های پیش‌پاافتاده معرفی کنم. نمی‌خواهم مثل بسیاری لیست‌ها کیمیاگر و چشم‌هایش معرفی کنم. بر این عقیده‌ام که فرصت کوتاه است و لازم نیست از پله‌های کمکی استفاده کنیم. هر کس که می‌خواهد کتاب خواندن را شروع کند از پیش می‌داند که اول راه کمی سختی خواهد داشت. این لیست بسیار کوتاه شامل کتاب‌هایی است که در زمره‌ی شاهکارهای ادبیات جهان‌اند و در عین حال به علت موضوع یا فرم داستانی دارای کشش و جذابیتی هستند که برای تازه‌‌خوان‌ها مناسب است. (به ترتیب و از همین مترجم‌ها بخوانید.)

جین ایرغرور و تعصبصبحانه قهرمانان

پیشنهادهای کتاب‌فروشان هاروارد

100 کتاب

کتاب‌فروشی جای محشری است! هم به خاطر حضور کتاب‌ها و هم کتاب‌فروشان. کتاب‌فروشان [خوب]، اطلاعات کاملی در مورد کتاب‌ها دارند و کافیست سلیقه‌ی کتاب‌خوانی شما دستشان بیاید تا با پیشنهادهای معرکه‌شان غافلگیرتان کنند. یک کتاب‌فروش خوب می‌تواند شما را به کتاب محبوبِ بعدی‌تان معرفی کند و حتی بر مسیر کتاب‌خوانی شما تأثیر بگذارد. یکی از دلایل منحصربه‌فرد بودن تجربه‌ی خرید از کتاب‌فروشی، همین کتاب‌فروشان هستند. در همین راستا، کتاب‌فروشی هاروارد، اوایل دهه‌ی 2000 میلادی، در یک اقدام تحسین برانگیز پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشانش را جمع‌آوری و مرتب و نتیجه را در قالب یک لیست صدتایی منتشر کرده است. حالا افرادی هم که به صورت مجازی از این کتاب‌فروشی خرید می‌کنند، می‌توانند پیشنهادهای عمومی کتاب‌فروشان را ببینند تا تجربه‌ی خرید حضوری از کتاب‌فروشی برایشان تا حدی شبیه‌سازی شود. (به دلیل محدودیت صدتایی بهخوان صرفاً کتاب‌های اول مجموعه‌های ارباب حلقه‌ها، کمدی الهی، نیروی اهریمنی‌اش و نارنیا ضمیمه شده‌اند)

پست‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

یادداشت‌های مرتبط به کشتن مرغ مینا

            چگونه می توانیم بر سر نوعی از سبک زندگی بایستیم و در آن تردیدی وارد نسازیم؟ چه چیزی موجب آن می شود که گاه آحاد بشر دست به اعمال شنیعی بزنند که از آنها در حالت معمول توقع نمی رود؟ وجدان در کجای زندگی ما نهفته است و استاندارهای هر جامعه ای برای زندگی چگونه همچون یک چاقوی دو لبه عمل می کند؟ چه زمانی عرف و اعتقاد ناصحیح جای انصاف و حقیقت را می گیرد و به صدایی بلندتر از حق بدل می گردد؟ به گمانم نوشته هارپر لی شاهکاری است که نظیر ندارد. داستان کتاب در فضای تنش آلود تبعیض نژادی در آمریکا رخ می دهد و یک سیاه پوست به دروغ متهم به تجاوز به یک زن سفید پوست می گردد و یک وکیل سفیدپوست  باید از او دفاع کند. داستان را دختر وکیل از خردسالی تا کودکی اش تعریف می کند و ما عمق انسانیت، شرافت، وجدان و تصمیم های صحیح در هنگام دشواری ها را در این پدرِ وکیل مشاهده میکنیم. جایی در داستان دخترک از پدرش می پرسد که چگونه در مدرسه اش عمل یهودی کشی هیتلر توسط معلمش محکوم می شود اما همان معلم معتقد است که سیاه پوستان با دیگر انسان ها برابر نیستند و این اوج داستان است‌: اینکه ما انسان ها استاندارهای خودمان را می سازیم و حاضر به محکوم ساختن دیگرانیم بی آنکه لحظه ای فکر کنیم خودمان نیز تا چه اندازه در موردی دیگر همان رفتار و رویه را در پیش گرفته ایم. نثر درخشان هارپر لی باید به ما این تلنگر را بزند که فکر کنیم چطور آحاد بشر که برابر آفریده شده اند می پذیرند صرف به تفاوت رنگ میان خودشان و دیگران اساسا تبعیضی سیستماتیک را رواج دارند؟ چه بر سر ما می آید وقتی در درون ایدئولوژی ها و تعصبات غرق می شویم؟ مدارا و تساهل را فراموش می کنیم و کین توزی به عنصر اساسی تشکیل دهنده وجودمان بدل می گردد؟ به گمانم شخصیت پدر در این داستان الگویی برای همه ما خواهد بود. او شخصیتی مدارا گر، با حوصله، آینده نگر و با مطالعه است که از خرافات و عرف رایج دوری می کند و نه با تشر و سرکوب که با منطق تقریبا همه چیز را به بچه هایش توضیح می دهد و پناه آنهاست و برایشان یک رفیق است. لی با ورود همسایگان متعدد و شخصیت های فرعی به داستان تلاش دارد تا ویژگی های یک شهر کوچک را به مثابه اجتماعی از انسان ها به ما نشان دهد که چگونه در محافظه کاری، تعصب و خرافات فرو رفته است و عملا همین نیز باعث عدم تصمیم گیری های به موقع و اخلاقی مردمش می شود. شخصیت هایی که عملا رفتاری کاملا معکوس از وکیل یا همان پدر داستان دارند‌. خواندن کتاب هم ذهن ما را باز می کند و هم عمیقا لذت بخش است.
          
            کشتن مرغ مینا- هارپرلی
کتاب به نظر بیشتر روایت آتیش ریختن بچه هایی است که در یک شهر کوچک زندگی می کنند اما روایت پدری است که دفاع از یک سیاه پوست را با تربیت فرزندانش گره خورده می داند. ترجمه خوب فخرالدین میررمضانی شما را با خرده فرهنگ های آمریکایی دوران تبعیض نژادی را نشان می دهد آدم هایی عادی هستند اما می توانند در باطنشان خونخوار سیاهان باشند. با خواندن این کتاب شاهد داستانی خواهید بود شاید فکر کنید هم اکنون نیز ممکن است شاهد آن باشید و یا حتی خودتان جزیی از آن باشید.
... آدم هایی پیدا می شند که... که اون قدر غصه اون دنیا رو دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند تو این دنیا چجور باید زندگی کرد. نتیجه اش اینه که، اون پایین تو این خیابون می بینی...
...لازم نیست آدم هرچه بلده نشون بده. نه خوبه که آدم به خودش بباله، نه مردم از کسی که بیشتر از آن ها چیز بلده خوششون میاد. این کار عصبانیشون میکنه. با صحیح حرف زدن نمیشه اون ها را عوض کرد. اگه بخواهند، خودشون صحیح حرف زدن را یاد می گیرند. اگه نه، آدم یا باید دهنش را ببنده یا با زبون خودشون باهاشون حرف بزنه... 
... در پاسخ سوال من و جیم که چرا اینقدر مسن است، جواب داد دیرتر از معمول شروع به زندگی کرده است. چیزی که ما را درباره لیاقت و مردانگی او به تامل وا داشت.
...جیم، چطور ممکنه آدم این قدر از هیتلر بدش بیاد، اون وقت تو مملکت خودش به یک عده از مردم این قدر ظلم بکنه؟...
... دست هایش زیر چانه ام، لحاف را بالا می کشید و دوروبرم را می پوشاند.
-اسکات، خوب که نگاه کنی اکثر مردم خوبند.
چراغ را خاموش کرد و به اتاق جیم رفت. می دانستم که تمام شب آنجا خواهد ماند و فردا صبح وقتی جیم بیدار شد، او را آنجا خواهد دید....
          
رها

1400/12/02

            کتاب "کشتن مرغ مینا" روایتی است تلخ از دنیای تاریک و بی رحم بزرگ ترها که با زبان شیرین کودکانه و از نگاه معصوم دختربچه ای هشت ساله نقل می شود.
حکایت کتاب حکایت غم انگیز جهل و تعصب و تبعیضی ست که زخمش هیچ وقت کهنه نمی شود. قربانیان داستان نه اسیر فقر و تنگدستی که بیشتر از آن اسیر جهل و نادانی هستند که به پشتوانه آن انجام هر عمل ناپسندی را حق خود می دانند ولو این عمل قربانی کردن انسانی بی گناه باشد.
بچه های داستان ما می دانند که مرغ بی آزار مینا را نباید کشت ولی سر در نمی آورند که چرا مردم کشتن انسانی بی گناه را ، که آزارش به هیچکس نرسیده و تنها گناهش پوست سیاهش است، جشن می گیرند.
کتاب علی رقم عمق و محتوایی که داشت بسیار ساده و قابل درک نوشته شده بود. شخصیت های اصلی کتاب یکی از یکی دوست داشتنی تر بودن خصوصا "اتیکاس" که به نظرم بهترین بابایی بود که در دوران کتاب خوانیم باهاش آشنا شدم. خلاصه که بی نهایت از خوندنش لذت بردم.

بخش هایی از کتاب:

گاهی آدم هایی پیدا می شوند که آنقدر غصه ی "آن" دنیا را دارند که هیچ وقت یاد نمی گیرند در "این" دنیا چطور باید زندگی کرد!
***
اگه کسی به تو لقب بدی داد ، لازم نیست بهت بربخوره . این لقب به تو صدمه نمی زنه ، برعکس نشون می ده که خود گوینده اخلاقا" چه قدر فقیره.
***
هرکس حق داره هر طور می خواد فکر کنه و توقع داشته باشه که دیگران هم به عقایدش احترام بگذارند . اما من قبل از اینکه با دیگران زندگی کنم ، باید بتونم با خودم زندگی کنم . وجدان آدم تنها چیزیه که نمی تونه تابع نظر اکثریت باشه.
***
لازم نیست آدم هر چی بلده نشون بده.نه خوبه که آدم به خودش بباله نه مردم از کسی که بیشتر از آنها چیز بلد است خوششون میاد.

تاریخ خوانش : APRIL 2019
          
            ❌️خطر افشای داستان

*کشتن مرغ مینا*

شروع داستان را بسیار دوست دارم.حرف بر سر یک اتفاق است که برای جیم افتاده  و نحوه پرداخت و لحن کودکانه‌ی اسکاوت شیرین ترش کرده است .
تکنیکی که استفاده شده شروع از پایانی ترین حادثه پیرنگ است و بعد روایتی از زاویه دید یک بچه ۶،۷ ساله از زندگی شان در می کمب.
نکته جالبی توجه برای من تصویر سازی دقیق و جالب شهر است.
به نحوی که  می شود آن را کاملا تجسم کرد.از طرف دیگر گراف خانوادگی و اسامی خانواده و همسایه ها بدون شتاب معرفی می شود  و کاملا در ذهن مخاطب می نشیند و برای هر کدام از آنها یک پرونده شخصیتی خاص گوشه ذهن باز می کند.
به نظرم می آید این حد از سخاوت و دست و دلبازی در تعریف کردن جزییات،تکنیکی بوده است که نویسنده با توجه به نگاه کودکانه و به عمد انتخاب کرده است.
اگر منظر نگاه رمان کشتن.....یک بزرگسال بود مسلما حادثه از  جلوتر روایت می شد.
از طرف دیگر این احتمال هم وجود دارد که نویسنده زاویه دید کودک را انتخاب کرده که بتواند خیلی راحت بدون اینکه متن کسل کننده شود پرونده اشخاص را تکمیل کند.

از ابتدای داستان انتظار داشتم اتفاق آغازین زودتر رخ دهد اما تا یک سوم داستان در حال تعلیق به سر می بردم و حس می کردم بو رادلی هرآن باید کاری کند!
ولی دیدم  نویسنده از جانب اسکاوت بی توجه به دلهره و انتظار منِ خواننده وارد مدرسه و روابط دوستی بچه ها می شود .

زیر بنای ساخت زمانی و مکانی رمان بسیار پر و پیمان است.همه چیز برای این رمان ویژه شده است.
مکان داستانی چنان پرداختی دارد که داستان امکان ندارد در جایی غیر از این شهر رخ دهد و زمان داستان نیز همین حالت را دارد جایی بین جهالت های بازمانده از دوران برده داری و تغییر جامعه به سمت برابری انسانها  در رنگ پوست و نژاد.
دو قسمت داستان دوست داشتنی و اثر گذار هستند یکی پایان بندی داستان و دیگری صحنه‌ی برگزاری دادگاه. شرایطی که در دادگاه پیش آمد به طور ضمنی مخاطب را به سمت مضمون مورد نظر نویسنده سوق می دهد و این نیاز را در خواننده ایجاد می کند که انتظار این  پایان بندی را داشته باشد.
 وقتی کلانتر خبر حادثه را به اتیکوس می دهد و او را ترغیب می کند ماجرا را لاپوشانی کند انگار جگر سوخته خواننده آرام می گیرد.

نکات مذکور بخش هایی از ارزش های تکنیکی و فرمی اثر است.محتوای کتاب هم مثبت  است.زبان داستان، دیالوگ های مناسب ومنطق قوی از دیگر نکات خوب اثر هستند

با این وجود این کتاب، به موازات نقاط قوت دارای ضعف هایی نیز هست.مهمترین نقطه ضعف اطناب و ارائه  پیرنگ های فرعی قبل از شروع حادثه اصلی است
به نحوی که تا یک سوم کتاب مخاطب فکر نمی کند مضمون کتاب ( وابسته به تام رابینسون است) تقبیح نژاد پردازی است.
حضور بعضی اتفاقات و افراد در خط اثر کلی داستان بی تاثیر است.مثل حضور عمه و دورهمی های زنانه.ما از قسمت های دیگر داستان نقطه نظر بقیه افراد شهر را متوجه می شوین و نیاز ندارد دوباره این مسئله تاکید شود.

مسئله بعدی ریتم داستان و شدت کشمکش های داستان است.ریتم داستان کند است.حتی حوادث تعیین کننده هم در بستر آرامش جاری در رمان روایت می شود .
با این وجود این کتاب به قدری در داستان پردازی، قلم نویسنده ،ترجمه و محتوا و مضمون قوی ظاهر شده است که نکات منفی  آن قابل چشم پوشی است
          
مهشید

1402/04/26

            بالاخره بعد یک و ماه نیم تموم شد:)
نژاد پرستی،موضوع اصلی کتاب بود،جوون سیاه پوستی که فقط بخاطر سیاه پوست بودنش محکوم به کاری میشه که نکرده و صرفا سیاه پوست بودنش از نظر همه دلیل کافی ای برای گناهکار بودنش هست، زمانی که تحت هر شرایطی حق رو با سفید پوست ها میدونستند و همه مشکلات تقصیر سیاه پوست ها بوده.شاید نژاد پرستی کمتر شده باشه اما تموم هم شده؟نه !همچنان هستند آدم هایی که بخاطر رنگ پوستشون،جایی که بدنیا اومدن یا فرم چشم هاشون خودشون رو برتر از بقیه میدونند و کسی که هم رنگشون نباشه، چشم هاش شکل دیگه ای باشه و از نژاد دیگه ای باشه رو خوار میشمرند ،و صادقانه این موضوع حتی توی کشور خودمون هم کم دیده نمیشه.
آتیکوس برای من نماد عدالت و صداقت بود،آدمی که تحت هر شرایطی برای تحقق عدالت میجنگه،کسی که خودش رو برتر از هم نوعش نمیدونه.
اما روند داستان برام خسته کننده بود تا حدودی،خیلی جاها، توصیفات و اتفاقات زیادی بودند و ذکرشون واقعا از نظرم ضرورتی نداشت ،توی صد و خورده ای صفحه هم میشد داستان رو خلاصه کرد بدون اینکه چیزی از دست بره و به نظرم نویسنده زیادی موضوع رو کش داده بود.
          
            همیشه توی معرفی  این کتاب میشنیدم که یک وکیل مدافع با تمام توانش از یک سیاه دفاع میکنه. یک دفاع جانانه.
 گمان میکردم بخش اعظم کتاب مربوط به این دادگاه باشه و حداقل از صفحه پنجاه به بعد وارد فضای محاکمه بشیم و این گمان کار رو کسل کننده به نظر میرسوند.
 اما اصلا همچین چیزی نیست. ما داستان رو از زبان اسکاوت دختر اتیکوس وکیل میشنویم. دختری که بعد از سالها داره ماجرا رو روایت میکنه و معلوم نیست دقیقا چند سال از اون ماجرا گذشته. ده سال یا پنجاه سال.
ماجرا از جایی شروع میشه که به نظر میرسه بحران ها به پایان رسیده و قهرمانها در نقطه امنی ایستادن. اما حوادث داستان این دلهره رو به وجود میاره که ممکنه اینطور نباشه.
داستان در اصل ماجرای کودکی های اسکاوت و برادر بزرگترش جیمه که با هم دنیا رو کشف میکنن.
 اسکاوت با یه روایت شیرین در طول داستان کل شهر و آدمهای شهر رو معرفی می کنه که هر کدوم داستان خاص خودشون رو دارن و برخی و شاید همه در سرنوشت داستان موثر باشن. مثل خانواده ای که توی زباله دانی زندگی میکنه یا همسایه ای که هیچ وقت از خونه بیرون نمیاد و این بیرون نیومدن باعث کنجکاوی ها و شیطنت های خواهر و برادره. و در نهایت نتیجه این کنجکاوی یک جایی به کمک بچه ها میاد. جایی که مخاطب هم همراه اسکاوت شوکه میشه.
داستان داستان همه این آدم‌ها هست و داستان این‌ آدم‌ها نیست.اسکات و جیم قهرمان‌های اصلی داستان نیستند. قهرمان اصلی قصه پدره. پدری که در میان‌سالی ازدواج‌کرده و خیلی زود همسرش و ازدست‌داده و حالا دوتا بچه داره. یک پدر صبور، قدرتمند، آداب‌دان، مهربان، زیرک و قانون‌مند. اما هیچ‌کدوم از این‌ها توی چشم مخاطب فرو نشده. مخاطب خیلی آرام و نرم متوجه شخصیت پدر می‌شه، درصورتی‌که پدر توی داستان خیلی حضور فعالی نداره. حتی پدری نیست که بشه بهش افتخار کرد. حتی یک چشمش هم نابیناست.
روایت اسکات کامل و پر از جزئیاته. هم صراحت و سادگی یک دختربچه رو داره هم تحلیل یک خانم بالغ رو و این نشانه هوشمندی نویسنده است که داستان رو چند سال بعد از اون واقعه روایت می‌کنه.
 شاید فکر کنید مرغ مینا همون سیاه‌پوستی که قراره محاکمه بشه اما این‌طور نیست.
 پیشنهاد می‌کنم هرچه زودتر این کتاب رو بخونید و ازش لذت ببرید.
          
S.HOPE

1402/11/23

            

داستان از زبون یه دختر بچه است توی شهر می کمب ایالت آلاباما ، آمریکا 
تقریباً همزمان با جنگ جهانی دوم و داستان حمایت پدرش به عنوان یه سفید پوست از یه سیاه پوست توی دادگاه ، زمانی که سیاه پوست‌ها را جزو انسان‌ها و افراد عادی نمی‌دونستند و اون‌ها رو توی رده خیلی پایینی می‌دیدند جزو برده‌ها یا کسایی که کلفت بودن نام برده می‌شدند

کتاب پر از جملات قشنگ و زیبا جمله‌هایی که واقعاً خاص هستند و می‌تونم بگم که مشابه این جملات رو تو هیچ کتاب دیگه‌ای ندیده بودم و از اونجایی که کتاب از زبون دختر یک وکیل هستش با اصطلاحات حقوقی و روش افراد حقوقی میشه آشنا شد طوری که استدلال کرد تجزیه کرد و صحبت کرد و حتی پذیرفت مثلاً در جایی از کتاب دختر قاضی که ناراحته از اینکه برادر بزرگترش داره بهش دستور میده  به پدرش شکایت میکنه و پدرش ازش می‌خواد در صورتی صحبت برادرش رو بپذیره که برادرش بتونه اون رو قانع بکنه
نکته جالب دیگرش این بود که در این کتاب پدرش به دخترش نگاه اینکه چون جنسیتش زن هست نداره وقتی که عمه دختر وارد داستان می‌شه از اینکه مثلاً اون شلوار می‌پوشه یا بخواد بعضی چیزها رو دنبال بکنه ناراحته چون در شأن خانم ها نیست 
اما پدرش این نگاه رو نداره چون دختره پس نمی‌تونه خیلی کارها رو بکنه بلکه اون رو آزاد میزاره 
جایی از کتاب دختر میگه که اما من دنیای مردها رو مثل دنیای برادرم و پدرم بیشتر دوست دارم نسبت به دنیای خانم‌ها 
که من فکر می‌کنم این منظور از این بابت بوده که یا محدودیت‌هایی که دنیای خانم‌ها داره و یا سطحی بودن دنیای خانم‌ها در اون زمان البته این معنی رو نمیده که مردهایی که توی کتاب هستند همه جز حالا افراد رده بالا هستند بلکه از نگاه مردها به زندگی به نظر درست صحبت می‌کنه در تفاوت با نگاه خانم‌ها به زندگی
اون چیزی که من متوجه شدم فکر می‌کنم منظورش این بود که مردها ریاکاری ندارند و صادقانه‌تر رفتار می‌کنند نسبت به خانم‌ها چون که خانم‌ها یک دروغگویی نسبی دارند نسبت به همدیگه یه همچین چیزی .
داستان کتاب یک بخشیش حقوقی داره پیش میره کاملاً ، و توی دادگاه هستش که در دفاعی از یک سیاه پوست در رابطه با جرمی که انجام نداده اما بهش اتهام زدن و در آخر کتاب می‌فهمیم که واقعاً اون اتهام بوده و به اشتباه اون سیاه پوست کشته شده و به زندان افتاده بوده و اون مجرم اصلی به دست خودش کشته می‌شه و سیر داستان  بالا پایین خیلی زیادی نداره اینطور که بگم داستان خیلی هیجانی نیستش به غیر از بخشی که داره توی دادگاه می‌گذره اون بخش. واقعاً جالبه خوندنش
کتاب اصلاً خالی از لطف نیست و با اصطلاحات خیلی جالبی آشنا میشیم  وقتی کتاب تموم میشه و می‌بندین همچنان بهش فکر می‌کنی تا حدی اما فکر می‌کنم نسبت به نظراتی که در موردش خونده بودم متفاوت تر بود و یه پیشینه فکری دیگه درموردش داشتم  .
          
            امریکا، جنوب، و تقابل سیاه و سفید!
ویلیام فاکنر یا هارپر لی! مسئله این است...

وقتی در ادبیات پای المان‌های «امریکا، جنوب و تقابل سیاه و سفید» به میان بیاد، کاری از دستمون بر نمیاد جز اینکه به یاد ویلیام فاکنر بیفتیم که به نوعی، سند شش دانگ ترکیب این سه المان رو در ادبیات امریکا به نام خود کرده است. بنابراین وقتی کتاب را آغاز کردم و با این سه رکن اساسی داستان مواجه شدم ناخودآگاه به یاد فاکنر افتادم. 
خانم هارپر لی داستان خود را در شهری خیالی به نام می‌کمب روایت می‌کند! بلی یک شهر خیالی که خود در کتاب توضیح می‌دهد در بین ایالت‌های آلاباما که خود در آن به دنیا آمده و می‌سی‌سی‌پی قرار دارد! می‌سی‌سی‌پی! یعنی همان ایالتی که کشور خیالی ویلیام فاکنر یعنی یوک‌نا‌پا‌تاو‌فا در آن سر درآورده!
می‌کمب یک شهر کوچک و فقیر است که ساکنانش را سیاه‌ها و سفیدها تشکیل می‌دهند. کانون توجه و ماجراهای کتاب حول محور یک خانواده‌‌ی سفید پوست است. پدر خانوده یک وکیل و جنتلمن واقعی به نام آقای اتیکوس فینچ است که دو فرزند دختر و پسر به نام‌های جین(اسکات) و جرمی دارد و در خانه، خدمتکاری در نبود همسرش کارهای خانه و آشپزی را انجام می‌دهد. 
آقای فینچ آن‌طور که در داستان می‌خوانیم به دلیل مشغله‌هایش کمی از فضای خانه دور است اما محبت و صمیمیتی بین او و فرزندانش وجود دارد و او را با نام کوچکش اتیکوس خطاب می‌کنند. او نقطه‌ی امن و آرامش بخش فرزندانش است و وقتی پایش را به خانه می‌گذارد پناه کودکانش است. هیچ کاری به سنت‌ها و حرف‌های مردم ندارد و از دید او برخلاف خواهرش و باقی مردم اشکالی نمی‌بیند که اسکات لباس پسرانه بپوشید. او به عدالت و برابری میان مردم عقیده دارد و نژادپرستی را شدیدا رد می‌کند، اگرچه مردمان این شهر کوچک با باورهای قدیمی و سنتی برعکس او فکر می‌کنند. او تا می‌توانست در زمینه‌ی حرفه‌ی خود به مردمان شهر کمک می‌کرد حتی اگر پولی برای پرداخت نداشتند اما آن‌ها هم کار او را بی پاسخ نمی‌گذاشتند و با سبزی، میوه و هر آن چیزی که در اختیارشان بود مزدش را می‌پرداختند، و به این دلیل عقیده داشت که سرشت اکثریت انسان‌ها خوب است.
بیشتر داستان کتاب را از میان دیالوگ‌های اسکات ۸ساله با برادرش جرمی ۱۲ساله می‌خوانیم. زندگی با همه‌‌ی فراز و فرودهای آن دوران رکود ایالات متحده امریکا در شهر غبارآلود می‌کمب هم می‌گذشت تا مطلع می‌شویم، جوانی سیاه‌پوست به نام تام رابینسون به اتهام تجاوز به دختری سفیدپوست به نام مایلا بازداشت شده است.
وکیل جنتلمن داستان که برایش سیاه و سفید معنا نداشت و به دنبال عدالت بود، وکالت او را بر عهده می‌گیرد و ...
جهت جلوگیری از اسپویل، بیش از این به محتوای داستان ورود نمی‌کنم و در عوض شما را به خواندن این کتاب جذاب، روان و بلعیدنی دعوت می‌کنم. این کتاب آن‌قدر روان بود که خواندنش برای من تنها سه روز به درازا انجامید. تم داستان به واسطه‌ی داستانی که در هسته‌ی رمان واقع شده تلخ است اما از آن‌جایی که داستان را از دیالوگ بین دو کودک شیرین زبان و شیطان یعنی اسکات و جرمی می‌خوانیم، تلخی‌اش تا حد زیادی فیلتر می‌شود.
از روی این کتاب در سال ۱۹۶۲ فیلمی نیز با همین عنوان ساخته شده است. برای من که پس از خواندن کتاب به تماشایش نشستم همچنان جذابیت داشت و دیدنی بود.
من نسخه‌ی انگلیسی کتاب را مطالعه کردم اما در ایران سه ترجمه از این کتاب موجود است.
ترجمه‌ی اول توسط آقای فخرالدین میررمضانی انجام شده و توسط نشرهای امیرکبیر و علمی فرهنگی چاپ و منتشر شده است. 
ترجمه‌ی دوم توسط آقای رضا ستوده انجام شده و توسط نشر نگاه چاپ و منشتر شده است.
ترجمه‌ی سوم توسط خانم نیلوفر سادات قندیلی انجام شده و توسط نشر افق بی‌پایان چاپ و منتشر شده است.
پیشنهاد می‌کنم اگر این کتاب را نخوانده و ندارید، برای خریدش به سراغ ترجمه‌ی نخست یعنی ترجمه‌ی آقای فخرالدین میررمضانی بروید.
ضمنا ویدئوی معرفی کتاب را ضبط و در یوتوب آپلود کرده‌ام. برای دسترسی به کانال یوتوب می‌توانید وارد صفحه پروفایل من شوید و روی لینک یوتوب کلیک نمایید.

نوزدهم بهمن‌ماه یک‌هزارو چهارصد و دو
          
            راوی داستان دختربچه ای ست به نام اسکات. او به همراه برادر بزرگترش جیم و پدرشان اتیکوس که وکیلی با اخلاق است، در شهر کوچکی در آمریکا زندگی می‌کنند، همسایه ی عجیبی به نام بو رادلی دارند که کسی او را  ندیده، مردم در مورد او افسانه سرایی می کنند...این خواهر و برادر  در عالم کودکی سعی در کشف داستان بو رادلی دارند ...
 اتیکوس به عنوان وکیل مدافع مردی سیاه پوست و متهم تجاوز به یک سفید پوست انتخاب می شود. او در زمانه ای که سیاه پوست بودن خود جرمی نانوشته است سعی در دفاع از حق دارد... حقی که برای او و خانواده اش تبعاتی دارد...

 از بهترین کتابهایی که خوندم و به همه توصیه می کنم که بخونن،خیلی ساده و زیبا از انسانیت صحبت میکنه...
 به خصوص برای نوجوان ها عاالیه چون با شخصیت جیم و اسکات همزادپنداری می کنند🌱 
شاهکار... حیف که خودم دیر رفتم سراغش، بخاطر داستان دادگاه و نژادپرستی فکر میکردم خشک و کسل کننده باشه که سخت در اشتباه بودم🙄

📖 از متن کتاب: 
" یک روز اتيكوس به جیم گفت من ترجیح می دم که تو بری تو حیاط عقب و به قوطی های خالی تیراندازی کنی، اما میدونم دنبال پرنده ها خواهی رفت. در هر حال اگه بتونی به طرقه تیراندازی کنی اشکال نداره ولی یادت باشه کشتن مرغ مینا گناه دارد.
اولین بار بود که اتیکوس از گناه حرف می‌زد و من موضوع را با خانم ماودی در میان گذاشتم.
پدرت حق داره. مرغ مینا واسه مردم آواز می خونه نه محصول کسی رو می خوره نه تو انبار ذرت لانه می سازه.آزارش به هیچ کس نمی رسه فقط از ته دل چهچهه ميزنه.پیداست که کشتنش گناه داره."
          
            «کشتن مرغ مینا» اثری ادبی است که از سال ۱۹۶۰ پس از انتشار، بسیاری از خوانندگان را توانست به خود جذب کند. این رمان برنده‌‌ی جایزه‌ی پولیتزر است و توسط نویسنده‌ی آمریکایی «هارپر لی» نوشته شده. در ایران این رمان با ترجمه‌های مختلفی منتشر شده است که به عقیده‌ی نگارنده، ترجمه‌ی «فخرالدین میرزمانی» در مقایسه با دیگر آثار، دقیق‌تر بنظر می‌رسد. در این کتاب، موضوعاتی نظیر نابرابری نژادی، اخلاقیات و بررسی جهان کودکی و نوجوانی در آلاباما در دهه‌ی ۱۹۳۰ بررسی می‌شوند. داستان‌گویی قوی، شخصیت‌های به‌یادماندنی و نظریه‌پردازی اجتماعی عمیق، «کشتن مرغ مینا» را به یک رمان اثرگذار در تاریخ ادبیات آمریکا تبدیل کرده است که می‌تواند با خوانندگان همه نسل‌ها ارتباط برقرار کند.

این رمان از زبان «اسکات فینچ»، دختر جوانی که در شهری خیالی بزرگ می‌شود، روایت می‌شود. از طریق او، ما مسائل عمیق اجتماعی‌ جامعه‌ی آن زمان آمریکا را مشاهده می‌کنیم. داستان اصلی مربوط به پدر اسکات، آتیکوس فینچ، یک وکیل بااصول است که باید از «تام رابینسون»، مردی سیاه‌پوست که به تجاوز به یک زن سفیدپوست متهم شده است، دفاع کند. همچنین، آتیکوس در برابر نگرش‌های نژادپرستانه‌ای که در شهر رایج است، می‌ایستد و تلاش می‌کند فرزندان خود را هم با چنین رویکردی رشد دهد.

یکی از مهمترین نکات مثبت این رمان، توسعه‌ی شخصیت‌هایی بی‌نقص توسط هارپر لی است. هر شخصیت، با جزئیات پیچیده و جذاب روی کاغذ زنده می‌شود!. در طول داستان شاهد بزرگ‌شدن اسکات فینچ هستیم و از طریق او دیدگاه‌های مختلف مردم آلاباما را درباره مسائل مختلف می‌بینیم‌.

«کشتن مرغ مینا» به طور مستقیم به مسئله حساسیت‌زدایی نژادی می‌پردازد. در دوران قوانین «جیم کرو» و تفکیک نژادی، این رمان واقعیت‌های سخت نژادپرستی سیستمی را نشان می‌دهد و باورهای جاریِ در جامعه را به چالش می‌کشد. هارپر لی، از طریق وقایع در داستان، به نابرابری ذاتی یک جامعه که بر اساس رنگ پوست افراد را مورد قضاوت قرار می‌دهند، اشاره می‌کند.

علاوه بر موارد بالا، رمان به موضوعاتی مثل اخلاق، همدردی و مواردی از این دست می‌پردازد. این رمان پیچیدگی‌های طبیعت انسان را بررسی می‌کند و روشنی و تاریکی ذاتی افراد را آشکار می‌سازد. عنوان رمان به تنهایی یک تشبیه تلخ است و به خوانندگان به خاطر وجود تبعیض‌های مختلف در جامعه هشدار می‌دهد.

سبک نوشتار هارپر لی به سادگی و روان‌بودن معروف است. توصیفات او سبب می‌شود که مخاطب در دهه‌ی ۳۰ میلادی غرق شود و با شخصیت‌ها همراهی کند. داستان دارای نمادها و استعاره‌هایی غنی‌ست و خوانندگان را به تفکر در عمق لایه‌های معنایی اثر دعوت می‌کند.

رمان، نه تنها یک اثر ادبی برجسته در تاریخ ادبیات آمریکاست، بلکه مجموعه‌ای‌ست از نظریات اجتماعی. توانایی هارپر لی در برخورد درست با موضوعات مختلف و دشوار کاملا مشهود است. در کنار این نکته، می‌توان ظرافت‌های ادبی این نویسنده را نیز به خوبی دید.

این رمان را به کسانی که علاقه‌مند به ادبیات آمریکا هستند و دوست دارند رمانی را بخوانند که به تبعیض‌های نژادی می‌پردازد و خواننده را در موقعیت‌های مختلف اخلاقی قرار می‌دهد پیشنهاد می‌کنم.