بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Navid Kalahroudi

@Navid_kalahroudi

20 دنبال شده

106 دنبال کننده

                      دانشجو دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران
دبیر علمی سابق انتشارات علمی و فرهنگی
دبیر علمی سابق انتشارات دنیای اقتصاد
پژوهشگر مهمان در مرکز مطالعات خاورمیانه
                    
_navid_kalahroudii
@Nedaye_siyasat

یادداشت‌ها

نمایش همه
                روایت زندگی حسن ارفع یا ارفع السلطان یکی از جذاب ترین روایت‌ها از تاریخ معاصر ایران است به خصوص که برخلاف روال مرسوم ما با خاطرات یک فعال سیاسی یا روشنفکر روبرو نیستیم و تحولات ایران را از دریچه چشم یک نظامی می‌خوانیم.
ارفع پسر پرنس ارفع از ایرانیان بانفوذی بود که سالها در تفلیس، پاریس، شوروی، آمریکا و ایران زندگی کرده بود و به سبب تسلطش به زبان‌های خارجی توانسته بود دل شاهان قاجار را برباید و جز قدرت و نفوذ برای خود ثروت هنگفتی نیز فراهم آورده بود.
طبیعی است که فرزندان پرنس ارفع نیز در دل همین ارتباطات رشد کردند و حسن ارفع نیز با الهام از روابط پدر به مسائل نظامی علاقه مند شد و در ارتش عثمانی و ترکیه و سوییس و فرانسه آموزش دید و در بازه های زمانی مختلف به ایران نیز سفر کرد و در ارتش ایران نیز مشغول به خدمت شد و مسئولیت های مهمی را بر عهده داشت. 
کتاب روایت مفصل ارفع است از سالهای جنگ جهانی اول و دوم، دیدارهای پیاپی او با شاهان ایران، ارتباطات گسترده او و همسر روسش با سیاستمداران، تاجران در دنیا و حتی افرادی مثل پیکاسو و خانواده اش! 
ارفع تقریبا از زمان احمد شاه به ایران آمد و با روی کار آمدن رضا خان پس از کودتای ۱۲۹۹ به قسمت های پر آشوب ایران از گیلان و کردستان گرفته تا بلوچستان و جنوب سفر کرد و در کنار دیگر ارتشی‌ها به سرپرستی رضاخان در سرکوب شورش عشایر و قبایل نقش مهمی ایفا کرد توصیفات نویسنده در مورد این سفرها و جنگ‌ها ناب و در نوع خود منحصر به فرد است. 
نویسنده کتاب را در دهه چهل و در روزگار محمد رضا شاه نوشته است. شاه جوانی که ارفع در دانشکده افسری معلم او نیز بود. لحن وی در برخی مواقع به خصوص در ستایش از رضا شاه رنگ چاپلوسی و تملق می‌گیرد اما به لحاظ تاریخی حاوی دروغ و یا جعل خاصی نیست اگرچه با نزدیک شدن به پایان کتاب به خصوص در روایت های ارفع از کودتای ۲۸ مرداد روایتی کاملا شاه دوستانه را میخوانیم که امروزه اطلاعات تاریخی آن را رد می‌کنند. 

حسن ارفع در سمت های مختلفی در ارتش شاهنشاهی ایران خدمت کرد و معروف بود که از پدران نظم دهی و منظم سازی ارتش ایران به خصوص سواره نظام آن بوده است چرا که سالها در خارج از ایران و در کشورهای مختلف آموزش نظامی دیده بود. او همزمان با انقلاب اسلامی از کشور خارج شد و در سال شصت و پنج در موناکو درگذشت شاید کمتر انسانی را پیدا کنیم که در طول حیات خودش رهبران جهان و پنج شاه ایران را دیده باشد.

پ.ن: با تشکر از مترجم عزیز کتاب آقای صالحی که این اثر جذاب را به بنده هدیه دادند. 

#حسن_ارفع
#در_زمانه_پنج_شاه
#نشر_ماهی
        
                ادبیات معاصر ایران و به خصوص داستان تا همیشه مدیون #هوشنگ_گلشیری خواهد بود. نویسنده ای متفاوت، صریح و در عین حال متواضع و مقید به کار جمعی و تشکیلاتی.
بدیهی است که مواجه شدن با سویه های مختلف شخصیت و عقاید چنین نویسنده بزرگی می‌تواند برای هر مخاطب علاقه مندی مفید باشد و از این نظر تمرکز بر بازگویی و روایت زندگی گلشیری آن هم در قالب تاریخ شفاهی شایان تحسین است.
کتاب حاصل مصاحبه هایی مفصل و گاه کوتاه با مجموعه افرادی است که هر کدام به دلیلی با گلشیری نزدیکی و الفتی داشته اند. از مصاحبه مفصل و تاثر برانگیز با فرزانه طاهری همسر وی و مصاحبه با مادر گلشیری گرفته تا دوستان و همکارانش. 
امتیاز کتاب در روایتهای دقیق و زنده ای است که از زندگی گلشیری دارد و همینطور سوالات دقیق مصاحبه گر که کنترل بحث را در اختیار داشته و اجازه نداده مباحث شکلی پراکنده بگیرند. 
مهم ترین نکته برای من  در این کتاب جدیت او در برگزاری جلسات نقد داستان و شعر و آشنا کردن بخش بزرگی از جوانان با نظریه های ادبی جدید بوده است‌. اینکه او همیشه در مواجهه با دیگران میگفته اثر جدید چه دارید، از خواندن کارهای خوب ذوق می‌کرده، مدام در پی راه انداختن مجله و کتاب و تشکیلات بوده و با تواضع و فروتنیِ توام با سختگیری به بررسی کارهای جوانان می‌پرداخته و طبیعتا خروجی چنین نوع نگاهی به مرور زمان تربیت نسلی از نویسندگانی بود که از دل حلقه گلشیری بیرون آمده بودند و امروز داستان نویسان مشهور کشورمان هستند. 

خواندن کتاب را به کسانی که می‌خواهند با تحولات ادبی سالهای چهل تا هفتاد آشنا شوند و همچنین تاثیر وقایع سیاسی قبل انقلاب  و بعدش همچون قتل های زنجیره ای را بر فضای ادبیات داستانی ایران بررسی کنند توصیه میکنم.
#هوشنگ_گلشیری
        
                تاریخ اگر شبیه به لایه های یک پیاز باشد دو راه برای برخورد با آن وجود خواهد داشت. در یک روش لایه های مختلف را کنار میزنیم تا به تفسیری از آن برسیم و در روشی دیگر اتفاقا این لایه‌های جدا افتاده را کنار هم می‌چسبانیم تا به تفسیری نو دست پیدا کنیم.
نغمه سهرابی در این کتاب این راه دوم را برگزیده است‌. او عموم تصورات ما را در باب سفرنامه های قاجاری زیر سوال برده است‌. تصوراتی همچون اینکه سفرنامه‌ها تنها منبع شناخت غرب بوده اند، دریچه شناخت تجدد بوده اند، همه سفرنامه نویسان در حیرت به سر میبردند و حسی از ناکامی بر آنها غلبه داشته و ... . 
سهرابی به عکس معتقد است این تفاسیر از دل نوعی تاریخ نگاری برآمده است که یا دغدغه های امروزین به بررسی متون تاریخی پرداخته اند و بنابراین هر متنی که با ژانر مسلط در تاریخ نگاری مشروطه همخوانی نداشته اند به کنار گذاشته شده است. کار سهرابی بررسی همین متون کمتر دیده شده یا بی ارزش تلقی شده است.
او به سراغ حیرت نامه ایلچی میرود و تصور ما را از واژه حیرت عوض میکند، همینطور با برجسته کردن زمینه و زمانه ایلچی نشان میدهد که اثر او بر خلاف قضاوت تاریخ نگاران اثری در شهوت رانی یا توصیفات بی ارزش در باب تجملات نبوده بلکه ایلچی به عنوان نماینده مقتدر شاه ایران باید چنین جایگاهی برای خود دست و پا میکرده تا بتواند بدین شکل اقتدار ایران را به نمایش بگذارد.
سهرابی همین روش را در بررسی سفرنامه چهار فصل گرمارودی نیز به کار می برد و توضیح می دهد که چطور این سفرنامه نویسان درباری به دنبال احیا و تثبیت جایگاه سلطنت در بیرون از مرزها بوده اند و برای این امر به تشریفات و هدایا و نگارش سفرنامه مشغول بوده اند. 
جالب ترین تفسیر اما تفسیر نویسنده از ناصرالدین شاه است‌. سهرابی نشان میدهد که شاه با نگارش سفرنامه، استفاده مدام از تلگراف و روزنامه با اینکه در ایران نبوده مدام خود را برای مردم مطرح میکرده و بدین شکل تخیلی وجود غایب خود را برای مردم حاضر میساخته است. 
شاه از نگارش سفرنامه های داخلی و خارجی نیز هدف داشته مثلا او مدام به خراسان و گیلان سفر می کند چرا که هر دو ایالات در معرض تهدید خارجی بوده اند در حالی که او چندان به مرکز و اصفهان سر نمی زند چرا که از امنیت آنها خاطر جمع است. بنابراین سفرنامه های ناصرالدین شاه دارای کارکردی روایی بوده اند که در پی آن شاه سعی در تثبیت مشروعیت و اقتدار حکومت مرکزی در داخل و خارج را داشته و از همین رو سفرنامه ها به مردم عادی فروخته و به سفرا و درباریون هدیه داده می‌شده است. 

ادامه در قسمت کامنت صفحه اینستاگرام
        
                عشق به میهن، وفاداری به ملت و وطن پرستی و ملی گرایی با یکدیگر یکی نیستند. این ادعای مائوریتسیو ویرولی در این کتاب است.
وطن پرستی در این معنا تقویت و برانگیختن عشق به نهادهای سیاسی و شیوه زندگی است که پشتیبان آزادیِ مشترک یک جمهور هستند در حالی که ملی گرایی پدیده ای است شکل گرفته در اروپای قرن هجدهم که برای دفاع، تحکیم وحدت و همگونی فرهنگی و زبانی و قومی ساخته شده است. 
در حالی که ارزش اصلی برای وطن پرستان جمهوریت است اما برای ملی گرایان وحدت معنوی و فرهنگی مردم اولویت دارد. اگر وطن پرستان وفاداری به شاه یا حاکم را در اولویت می‌دانند اما ملی گرایان از آرمانی ملی برای نبرد در راه آزادی مردم حمایت می‌کنند. وطن پرستی همچنین دل سپردن به یک مکان خاص و شیوه  خاصی از زندگی فردی است که باور دارد وطن او بهترین جا در جهان است اما این عقیده اش را به هیچ کس تحمیل نمی‌کند در حالی که ملی گرایی از تمنای قدرت جدا نیست و برای کسب آن در جهت افزایش قدرت ملت تلاش می‌کند.
ویرولی بر این باور است که ملی گرایی از دل استحاله‌ی وطن پرستی بیرون آمده است پس برای فهمیدن ملی گرایی اول باید وطن پرستی را فهمید.
 او شرح می‌دهد که آزادی سیاسی در جهان باستان به معنی باور شهروندان به خیر مشترکِ جمعی بوده است که ریشه در عشق به میهن دارد. عشقی که هر ملتی را از دیگری متمایز می‌سازد. چنین شهروندی باید خودش را جزئی از چیزی بزرگتر حس کند که همانا ملت است.
ویرولی در نقد نگرش چپ گرایانه نشان می‌دهد که رتوریک ملی گرایی همواره بر روی عموم مردم اثرگذار بوده است و چپ هیچ گاه نتوانسته پاسخی به مساله هویت ملی داشته باشد. 
کتاب شرحی است مفصل و خواندنی از اینکه وطن پرستی کهن چگونه از دل منابع رومی و یونانی نضج گرفت. وطن پرستی ئی که نوعی احساس مذهبی در درون خود داشت و در آن پاتریا یا پای بوم مساوی با کشور بود. پای بوم هر کس بدین معنا بخشی از خاکی بود که مذهب محلی یا ملی آن را تقدیس می‌کرد و اعضای این جامعه مذهبی با قیودی مقدس به کشور خود نیز وصل می‌شدند.
وطن پرستی سیاسی نوع دیگری از وطن پرستی بود. در اینجا پاتریا و رسپوبلیکا به معنی آزادی و خیر مشترک بودند حال پاتریا مساوی با جمهوری بود که باید از مهر و عشق برخوردار باشد‌ و شهروند کسی است که به کشور خود عشق بورزد. در تداوم این روند بود که پس از آگوستین، آکوئیناس عشق به میهن را شکلی از تقوا دانست و عمل شهروند را خدمت به خیری مشترک تعبیر کرد که از این جهت به فضیلتی سیاسی تبدیل می‌شد.

ادامه متن در قسمت کامنت در صفحه اینستاگرام موجود است.
        
                دو دنیا روبروی یکدیگر قرار گرفته اند. دنیای اول دنیای محافظه کاری، ترس، مذهب، تعصب، عشق و البته رنج و درکی عمیق‌تر از جهان است و دنیای دوم دنیای بی باکی، حرارت، بی قیدی به سنن و شوق به جهان جدید و کشفیات تجربی است. 
تورگنیف در این کتاب صحنه گردان یک نبرد تمام عیار میان پسران با پدران است.
آرکادی پسر یک ملاک پیر و بازارف یک جوان پوزیتیوست و اهل دانش‌های جدید که مخالف با هر نوع رمانتیزم است و سفت و سخت به منطق پای بند و مخالف هر گونه حس و احساس و مدام در حال تشریح جانوران.
روزگار اما اینچنین با ما تا نمی‌کند. گاهی لازم است اعتماد به نفس و اطمینانی که به عقاید خود داریم با ضربه ای کاری مواجه شوند تا تزلزلی در عقایدمان پیش آید. چنین رخدادی برای این دو جوان نیز پیش می‌آید آنجا که هر دو با دو دختر اشراف زاده روبرو می‌شوند و نگرش منطقی و ضد رمانیتک آنها دچار تردید و اضمحلال می‌گردد. 
اما آیا این پایان داستان است؟
قلم تورگنیف چنان در شرح این روند غیر قابل پیش بینی است که مخاطب را مجبور می‌کند که تا آخر کتاب را مطالعه کند تا دریابد که آیا در نهایت این پدرانند که برنده این میدانند یا پسران؟ آیا عقل بر جهان ما سروری می‌کند یا عشق؟ 

#پدران_و_پسران
#ایوان_تورگنیف 
#علمی_فرهنگی
        
                جستجوی سیاستی کاملا پساملی خطرناک است. این تمام آن چیزیست که کلهون در این کتاب تلاش می‌کند تا آن را نشان دهد.
او ملی گرا بودن را نه تنها یک لغزش نمی‌داند بلکه آن را بنیان اغلب دموکراسی‌ها می‌داند که موجبات همبستگی‌ ئی را فراهم می‌آورند که از دل آن پروژه های فراگیر سیاسی و عدالت توزیعی بیرون می‌آید.
او بر خلاف دیگر نظریه پردازان اروپایی ناسیونالیسم معتقد است که اتفاقا بسیاری از مولفه‌های ملت مدرن بسیار پیش از عصر مدرن نیز وجود داشته اند. 
کلهون ضمن پذیرش این نکته که در گذشته ملت‌ها از دل قومیت‌ها تشکیل شده اند بر این نکته ظریف تاکید می‌کند که دامنه نفوذ زبان و فرهنگ مشترک ملل کهن از پیوندهای نسبی فراتر می‌رفته است.
نویسنده نگرش جهان وطنی و نگاه آنان مبنی بر اینکه ملت گرایی اخلاقا نامشروع است و موجب خود برتر بینی می‌شود را رد می‌کند و معتقد است جهان وطن گرایان نقش ملت گرایی و هویت‌های ملی در ساماندهی به زندگی انسان‌ها و سیاست جهان معاصر را نادیده می‌گیرند و متوجه نیستند که اتفاقا آرمانی مثل حقوق بشر یا دموکراسی اتفاقا در درون یک مرز است که معنا پیدا می‌کند.
او به تعبیر معروف نظریه پردازان اروپایی مبنی بر جعل یا تصوری بودن ملت‌ها نیز می‌تازد و بر این باور است که اشتباه است که سرشت تاریخی و همبستگی ملت‌ها را نادیده بگیریم و سنت‌ها را جعل محض بدانیم چرا که اهمیت فرهنگ و روابط اجتماعی را نادیده می‌گیرند و متوجه نیستند که سنت گونه‌ای بازتولید فرهنگی و جهت گیری عملی برای کنش انسان‌هاست.
کلهون با نقل قولی از آنتونی اسمیت به پیوستگی گذشته و روایت مند بودن سنت‌ها معتقد است و مدعیست هویت‌ ملی در هر جا پروژه تاریخی مخصوص به خودش را به وجود آورده است که قابل تعمیم نیست و جعلی هم نیست. 
او در هم نظری با اسمیت ازلی بودن ملل را قبول ندارد اما ملت‌ها را فرآیند بلند مدتی می‌داند که همواره بازستایی و بازسازی می‌شوند و هر ملتی برای بقا خود به هسته‌های قومی، موطن، قهرمان و اعصار طلایی نیازمند است از این رو ملت گرایی  به نظر کلهون یک سازه روایت مند است که هویت تاریخی اش در رمان و داستان و حکایت پدیدار می‌شود و از همین روست که او با نقلی از بندیکت اندرسون می‌گوید که ارنست گلنر بحث اندرسون را نفهمیده و ابداع را نه با تخیل که باجعل و تحریف یکی دانسته است.

#کلهون
#ملت
#ناسیونالیسم
        
                پسرکی را در اواخر دوران قاجار و در محله مهدی موش در قزوین تصور کنید که با عشق و علاقه راهی مکتب و سپس مدرسه می‌شود، با پشتکار و سختکوشی درس می‌خواند و به مدرسه سیاسی در تهران می‌آید. در مسابقه اهدا بورس شرکت می‌کند و جزو اولین دانشجویان ایرانی می‌شود که در فرانسه تحصیل می‌کند. در آنجا با شوق و اراده ای پولادین ظرف یکسال چنان به زبان فرانسه مسلط می‌شود که یک سخنرانی رسمی در دانشگاه در باب ایران ایراد می‌دارد بعد به سبب جنگ جهانی به ایران باز می‌گردد و معلم دارالمعلین ( دانشگاه خوارزمی امروز) و مدرسه سیاسی می‌شود و سپس مجددا به دانشگاه سوربن رفته و در روانشناسی با درجه عالی دکتری می‌گیرد و به ایران باز می‌گردد و با حمایت شاه جوان دانشگاه تهران را تاسیس می‌کند، برای استقلال آن از دولت می‌جنگد و سیستمی را پایه ریزی می‌کند که رییس دانشگاه را نه دولت یا شاه که خود استادان انتخاب کنند و بودجه دانشگاه هم مستقلا و با فعالیت خود دانشگاه تامین شود. 
این مرد شریف کسی جز علی اکبر خان نبود که به واسطه درس خواندن در مدرسه سیاسی نان فامیلش نیز چنین شد.
کتاب شرحی است از تلاشهای او در طول بیش از یک دهه ریاست دانشگاه تهران و دانشکده ادبیات و چندین بار وزارت وی در وزارتخانه های فرهنگ و خارجه.
نثر پخته و روان دکتر سیاسی شرحی است در باب عزت و استقلال دانشگاه حتی در برابر شاه آنجا که سیاسی حکم شاه برای اخراج استادان مخالف حکومت را نمیپذیرد و عملا به ارتش یا هیچ نهاد دیگری اجازه دخالت در امور دانشگاه را نمی‌دهد. 
تک تک سطور این کتاب را باید خواند و به حال این روزهایمان باید افسوس خورد. این مملکت مردان و زنان خادم و درستکار که بنده و برده پست و سمت نباشند و درست درس خوانده باشند کم نداشت و ندارد اما باید به آنان فرصت داد ولیکن ما در عصر کوتوله‌ها به سر‌ می‌بریم و دیگر دانشگاهی باقی نمانده و همه چیز در ابتذال محض است و ملاک هر چیزی است جز سواد و شایستگی.
حیف از آن همه زحمت امثال سیاسی، مجتهدی و دیگران برای تاسیس دانشگاه، آموزش و پرورش رایگان و اجباری، مراکز تربیت معلم، چاپخانه دانشگاه تهران، اعزام دانشجویان به دانشگاه‌های درجه یک اروپا و آمریکا و ... که قربانی چپ گرایی و توهم و خیال اندیشی یک نسل بی سواد شد.
        
                ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی شاهد تحولات عمیقی بود. موج ملی گرایی و ناسیونالیسمی که از دوران قاجار آغاز گشته بود و در دوره پهلوی ها وجوه ایدئولوژیک و سازمان یافته پیدا کرده بود به تدریج خودش را در ابعاد مختلفی نمایان می ساخت. مجموعه ای از نهادهای سیاسی-فرهنگی در این دوره شکل گرفتند که انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران نیز از جمله این نهادها بود. در آن سالها دکتر نصر به عنوان یک فرد دانشگاهی و جوان و پر کار نزد شاه و افراد بلند پایه در دولت جایگاهی پیدا کرده بود و به تدریج به حلقه افراد تاثیر گذار بر شاه نزدیک میشد. نصر که هم دانش آموخته دانشگاه ام.آی.تی بود و هم به فلسفه و علوم و عرفان آشنایی داشت به مدیریت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و سپس دانشگاه آریامهر گماشته شد و در گذر زمان به تدریج شاگردان و نهادهایی را ایجاد نمود که نقشی اساسی در ترویج تفکرات سنت گرایانه و ضد مدرن را داشتند. یکی از این نهادها که با تمایل فرح پهلوی تشکیل شد همین انجمن بود و به سیاق رویال کالج ها یا کالج های سلطنتی همین نام نیز به این انجمن داده شد. نصر میخواست در جایی برخلاف دانشگاه تهران تعداد کمی دانشجو وجود داشته باشد که با بهترین اساتید به کار عمیق فلسفی بپردازد. با تاسیس این انجمن دانشجویانی به آن راه یافتند که گاه در رشته های تحصیلی مشابه یا همان رشته ها صاحب دکتری بودند‌. مطالعه و تحصیل اساتید و دانشجویان هر دو سطح بالا و در بسیاری موارد هم سطح یکدیگر بود و در این میان یکی از افرادی که نصر به این انجمن وارد کرد هانری کربن نام داشت. کربن در انجمن حکمت و فلسفه پر کار بود و معروف ترین تحقیقاتش در همان زمان با نام اسلام ایرانی منتشر شد. اسلام ایرانی روایت خاص کربن از تشیع، امامت، نبوت و اندیشه ایرانشهری در ایران باستان است. کربن روایت گر نوعی باطنی گری و نگرش عرفانی به دین بود و شریعت را در مجموعه کارهایش کمرنگ میکرد و به باطن و کنه اسلام اهمیت بیشتری می داد. مجموعه پژوهش های کربن در مورد شخصیت های تاریخ اسلام به انتشار کتاب دیگری در همین زمینه انجامید. در مجموع کتاب روایتی است از آنچه کربن دایره نبوت و امامت می خواند. او توضیح می دهد که چگونه باب تشریع پس از آخرین پیامبر بسته می شود اما زمین به حجتی نیازمند است که همان امامان هستند. کربن با اشاره به تفکرات اسماعیلیه به ما نشان می دهد که چگونه امام در برخی مراتب از نظر برخی گروه ها هم شان و حتی برتر از پیامبر است
        
                در میان نظریه پردازانی که در باب چگونگی شکل گیری ملت ها اظهار نظر کرده اند بندیکت اندرسون از جمله معروف ترین هاست. اندرسون در زمره کسانی است که معتقدند ملت ها یک برساخته و حاصل مدرنیزاسیون هستند و در جهان قدیم به این معنا وجود نداشته اند. از نظر او ناسیونالیسم در جهان جدید جای مذهب را گرفته است و به عامل اجماع مردم تبدیل شده است. اندرسون توضیح می دهد که کتاب ها و روزنامه ها و به طور کلی صنعت چاپ بوده است که مردمان جهان جدید را به شکل توده ای درآورده که برای خود مرز تعریف میکنند، هویتی دارند و ... . جالب است که اندرسون می گوید مثلا عادت روزنامه خوانی در صبح ها و اشتراک مجلات و پر فروش یک کتاب که همه در یک زمان شروع به خواندن آن می کنند عملا همان مناسک مذهبی هستند که شکل جدیدی به خود گرفته اند. از نظر اندرسون این جماعت ها تصوری اند یعنی این تعداد زیاد مردم را با چیزی جز تخیل و تصوری که دارای عناصر و ریشه های مشترکی هست نمی توان دور هم جمع کرد و ملت های مدرن چنین خصوصیاتی دارند مثلا به یک سرود ملی، پرچم، داستان ها و افسانه ها، سنت ها و آداب و رسوم و مرز و زبان خاصی باور دارند که آنها را از دیگر ملت ها متمایز می کند. خواندن کتاب اندرسون قطعا مفید است اما این کتاب به دلایلی که باید جای دیگر توضیح داد توانی برای شکل گیری ایده ملت در ایران ندارد چرا که ایرانیان از ابتدا ملت بوده اند.
        
                دو مقاله کوئنتین اسکینر از تاریخ نگاران اندیشه سیاسی که به اهمیت " زمینه" در تاریخ نگاری اندیشه معتقد است در این کتاب برایم جالب بودند.  در یکی از این مقالات اسکینر خطاهای معمول در تاریخ نگاری را به ما نشان می دهد. به خصوص در کشور ما که هر اندیشمند به دیگری ربط داده می شود و تاکید می شود که اندیشمند ب تحت تاثیر اندیشمند الف بوده است. اسکینر در موارد متعددی این موضوع را یک خطای روشی می داند. در حقیقت زمینه گرایانی مثل اسکینر معتقد اند متن به خودی خود نمی تواند واجد تفسیر باشد بلکه باید نوشته یک اندیشمند سیاسی را در قالب زمینه و زمانه ای که او در آن می زیسته مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. اسکینر معتقد است که همه باورهای مهم ما به طرق مختلف از اجتماع سرچشمه می گیرند و علتی در اجتماع دارند و البته در بسیاری از اوقات هدف های این سرچشمه گیری برای ما مشخص نیستند. مثلا او توضیح می دهد که عقلانیت از دیدگاه هر دوره ای معنایی دارد. مثلا باور مردم قرون وسطی به کلیت کتاب مقدس باعث می شده که آنها به جادوگران هم باور داشته باشند بنابراین مخالفت با چنین چیزی اتفاقا امری غیر عقلانی به حساب می آمده و پذیرش آن امری عقلانی، پس اگر مورخی می خواهد به بررسی این دوره بپردازد باید به طور مثال این موضوع را نیز مد نظر داشته باشد. خطر مهم دیگری که اسکینر به آن اشاره می کند پیش فهم ها و انتظارات ما از یک متن است او توضیح می دهد که این اتفاق باعث می شود تا مورخ ، کنشگر یا نویسنده را در شرایطی بگذارد و تحلیل کند که در جهان واقع چنین منظوری از نگارش آن متن وجود نداشته نداشته است. نکته جالب دیگر اشاره اسکینر به بحث خطر ناهمخوانی زمانی است او می گوید مثلا اگر متفکری در جایی از نوشته اش به مفهومی اشاره کرده است دلیل نمی شود که این را مبنایی قرار دهیم و این موضوع را بسط دهیم و او را مخالف، موافق یا بنیان گذار یک بحث بدانیم. اسکینر می پرسد اگر قرار باشد نویسنده ای چیزی را بیان کند چرا باید در انجام آن ناتوان باشد تا ما بخواهیم سویه های مخفی از آن را تازه کشف کنیم؟ برای ما دانشجویان علوم سیاسی از جمله خود من مباحث روش واقعا غریبه و دور هستند چون چندان اساتید خوب و آثار خوبی در این زمینه در ایران( مثلا جز دکتر معینی علمداری) وجود ندارد. یکسال درگیر این کتاب بودم و به نظرم هر چند وقت یکبار به بازخوانی نیاز دارد.
        
                هنر ایرانی نماد و  پیشانی و آبروی ایرانیان از گذشته های دور تاکنون بوده است. ایرانیان را به عنوان ملت شعر و شاعری می شناختند و آنها را مردمانی می دیدند که زندگی خود را در شعر تداوم بخشیدند. هنر ایرانی دارای پیوندی وثیق با زندگیست و عموما تلاش می کند تا در همه عرصه ها خود را به کمال برساند. تزئین اصلی ترین ویژگی این هنر در طول تاریخ بوده است آن هم نه تزیینی پیش پا افتاده بلکه تزیینی در حد کمال مطلق. ایرانیان در حقیقت با نقش نگاری از حوادث مهم زندگی، تاریخ و اعتقاداتشان نقشی بر دل و لوح وجود خود می زدند و بدین سان با تزیینی که در حد مطلق است به هنر خود ابهت می بخشیدند. به همین جهت است که هنر ایرانی را هنر نقش مطلق می دانند و نقاشی ها و آثار ایرانیان تنها جنبه بازنمایی طبیعت را ندارد بلکه هنرمند می خواهد در آنچه خلق می کند پیامی رو منتقل سازد که در زبان نمی گنجند و از همین روست که ابهت و لطافت را همزمان می توان در آثار مختلف ایرانی جستجو نمود. آرتور پوپ از ایران شناسان شناخته شده ای است که سالها پیش پژوهش های گسترده ای را در باب هنر ایران در طول تاریخ آغاز نمود و این کتاب مجملی از آن تحقیقات گسترده است که توسط روانشاد دکتر پرویز ناتل خانلری ترجمه شده است. بی دلیل هم نیست که چنین کتابی به شکلی ویژه در انتشارات علمی و فرهنگی چاپ شده است و خواندنش ما را سیراب می کند از اطلاعاتی جالب از هنر و آثار مختلف هنری ایران در طول تاریخ
        
                نمیدانم شما تا چه میزان این حس را می توانید تایید کنید که در هنگام خواندن متون کهن و اصیل فارسی انگار ما با نوع دیگری از زبان سر و کار داریم. در حقیقت متونی مثل شاهنامه یا اشعار و نوشته های شاعرانی همچون حافظ، سعدی، بیهقی و کتاب هایی همچون سیاست نامه خواجه نظام و کلیله و دمنه از دو جهت جذاب و راز آمیز هستند. در درجه اول ما با آثاری روبروییم که زبانی زنده و فاخر در خود دارند یعنی هنگام خواندن آنها حسی والا به خواننده دست می دهد به طور مثال شما نمی توانید ابیات شاهنامه را بخوانید و از لحن حماسی و احساس حماسی و غلیان آن در وجود خودتان خودداری کنید. ویژگی لذت بخش و مهم دیگر تداوم این زبان و کلمات آن است. نگاه کنیم که چه اسرار آمیز و جذاب است که منِ ایرانیِ سالِ ۹۹ می توانم متن کسی را بخوانم که چندین قرن پیش آن را نوشته است و اکثر مطالب آن را بفهمم. شاید همین رازهاست که ایرانیان را با شعر و ادب همنشین کرده بوده است. می گویم بوده است چرا که امروز این موضوع در حال رخت بربستن از حافظه جمعی است‌. اهل دانشگاه علم را تنها در هایدگر می بینند و عامه مردم هم که با حجم پایین و تقریبا صفر مطالعه از شاهنامه و متون ایرانی گذر کرده اند و ساده ترین کلمات را هم به غلط می نویسند. در این میان ما با انسان هایی همچون پرفسور فضل الله رضا روبروییم. کسی که فیزیک و ریاضی تحصیلات رسمی اوست اما دل در گرو شاهنامه و ادب پارسی دارد. کتاب شرح دل نشین  و ساده پرفسور رضا از شاهنامه است که در سه جلد چاپ شده است. دهه پنجاه و دهه هفتاد ظاهرا آخرین بارهایی بوده که انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب دلنشین را چاپ کرده است.جالب است که به طور مثال پرفسور رضا در ابتدای درس های هندسه خود هم از ابیات شاهنامه استفاده میکرده است. انسان هایی اصیل که تک بعدی نیستند  و  تنها به رشته خود نگاه نمی کنند. نوعی از فرهیختگی که امروز کم پیدا می شود.
        
                مدرسه‌ای را تصور کنید که هیچ چیزش شبیه به نهادهای آموزشی مرسوم نیست. 
یک جهان دموکراتیک کوچک که در آن تمامی اعضای مدرسه از کارمندان و معلمان گرفته تا خود دانش آموزان حق رای و جایگاهی یکسان دارند، در چیزی به نام کلاس درسی شرکت نمی‌کنند و آزادند وقتشان را آنطور که دوست دارند در مدرسه سپری کنند. 
کتاب شرحی است از اصول و مبانی شکل دهنده به این مدرسه و چالشهای موسسان آن در برابر والدین و کسانی که مدام نگرانند  که بچه‌ها در این مدرسه چیزی یاد نمی‌گیرند و سوال می‌کنند که فایده کارهایی که بچه‌ها می‌کنند چیست.
نویسندگان میان تحت تعلیم بودن و یادگیری تفاوت قائل می‌شوند. از نظر آنها یادگیری فرآیندی درونی و غریزی است و برای هر کس در وقتی و به شیوه‌ای رخ می‌دهد که منحصر به فرد است‌ بنابراین مدرسه اساسا بر پایه احترام به تفاوت‌های هر دانش آموز، دادن آزادی مطلق به او و همینطور عدم تفکیک سنی بنا نهاده شده است‌. اصولی که موجب می‌شوند کودک باری از مسئولیت را بر دوش خود حس کند و تصمیم درستی را مطابق با اراده و تشخیص خودش بگیرد و البته مسئول پیامدهای آن نیز باشد.
بنیان گذاران مدرسه با هر چیزی شبیه به دوره‌های آموزشی و تفکیک کردن بچه‌ها چه به لحاظ سنی و یا هوشی مخالفند‌. آنها معتقدند بودن بچه‌ها فقط با گروه هم سن خودشان موجب می‌شود نوعی رقابت و حسادت و پز دادن شکل بگیرد در حالی که بودن در کنار افراد با سنین مختلف این حس را از بین می‌برد و همه به یکدیگر کمک می‌کنند. از این روست که بازی فوتبال نیز در این مدرسه بر خلاف روال مرسوم است و یک تیم از سنین و سلایق مختلف تشکیل می‌شود و هر کس آزاد است تا هر وقت که خواست بازی کند یا نکند. چنین رویه‌ای سلسله مراتب را که دشمن دموکراسی است از بین می‌برد و بچه‌ها در روال قضایی مدرسه نیز یاد می‌گیرند که چطور نظرات همه را بشنوند، بارها به مباحث تکراری گوش دهند و صبور و خویشتن دار باشند و از آزادی فردی‌شان دفاع کنند.
در این مدرسه معلمان صرفا تسهیل گرند‌‌ آنها بر این اعتقادند که نباید راه خلاقیت بچه‌ها را بست و تنها اگر بچه‌ها کمک خواستند باید به یاری آنها شتافت. برای مدرسه مهم نیست که بچه‌ها دوست دارند چه چیزی یاد بگیرند مهم این است که محیطی فراهم کنند که همه شوق به یادگیری داشته باشند از نجاری و علاقه به شغل کفن و دفن گرفته تا فیزیک و آشپزی و کتاب خوانی. 
مدرسه اعتقاد دارد نمی‌تواند چیزی را به زور به کسی یاد دهد چرا که اگر کسی چیزی را دوست داشته باشد خودش آن را یاد می‌گیرد.

#سادبری_ولی
#مدرسه
        
                تحولات یک دهه اخیر بیش از هر زمان دیگری به ما نشان دادند که مفاهیمی همچون ناسیونالیسم، ملت، مرز و دولت نه تنها بی معنا یا کم اهمیت نشده اند بلکه اتفاقا جایگاهی اساسی در  تعیین مسیر حوادث جهان دارند.
اریک هابسبام اما در زمان انتشار این کتاب نگاه دیگری داشت. او معتقد بود ناسیونالیسم دیگر یک برنامه جهانی نیست و دوران اوجش به سر آمده است.
نویسنده در این کتاب متاثر از دیدگاه‌های ارنست گلنر و بندیکت اندرسون است و مانند اکثر نظریه پردازان اروپایی معتقد است ناسیونالیسم و اساسا ملت‌های اروپایی پدیده ای متاخر، جعلی و ناشی از خواست دولت‌ها و مدرنیته و صنعتی شدن جوامع هستند.
او ملت را تازه واردی نوپا میداند و باور دارد که هیچ کدام از ملاک‌های ملی گرایان همچون زبان، قومیت، قلمرو و تاریخ مشترک عملا واقعیت ندارند و هیچ گاه نمیتوان جمع کثیری از مردم را واقعا در این دسته بندی‌ها جای داد. او هر کدام از این عناصر را شرح میدهد و نظر ملی گرایان در باب آنها را به چالش می‌کشد.
هابسبام همچنین معتقد است واژگانی همچون ملت و ناسیونالیسم جدید هستند اما در ذهن مردم به عنوان پدیده ای کهن جا انداخته شده اند بنابراین بخشی از کتاب حکایت تلاش وی است برای اینکه ریشه‌های کلماتی همچون دولت و ناسیون را نشان دهد و استدلال کند که چطور این واژه‌ها تا قبل از سده های هجدهم و نوزدهم معانی غیر سیاسی یا محدودی داشته اند. او همچنین شکل گیری ملتها و مفهوم مرز را با یک نگرش اقتصادی تحلیل میکند و معتقد است رشد سرمایه داری و مرکانتالیسم نوعی رقابت میان دولتها را شکل داد و ملت ملت کردن اقوام مختلف میتوانست به این رقابت دامن بزند! 
بخش دیگری از پژوهش وی پاسخ بدین سوال است که چرا مردم واقعا قانع میشوند تا از دولتی دفاع کنند و چطور وطن پرستی تبدیل به یک نیروی سیاسی قوی میشود؟ نویسنده معتقد است مردم در عصر مدرن پدیده ناسیونالیسم را جایگزین خلاءهای عاطفی و سرخوردگی ناشی از شکست عصر روشنگری کرده اند. 
او همچنین به سراغ دو معیار قومیت و ارتباط مذهب و ناسیونالیسم و پدیده بنیاد گرایی میرود و کامیابی و ناکامی این عناصر را بحث میگذارد.
کتاب هابسبام از جمله آثار کلاسیک در باب ناسیونالیسم است اما تحلیل وی در مورد بی اهمیت شدن ناسیونالیسم سخت محل تردید است. دیگر مطالب وی به جهت تفسیر سرشت این پدیده در اروپا مناسب اند اما ( چنان که خودش نیز اشاره میکند) این چارچوب نظری به هیچ عنوان مناسب ملت های تاریخی و حکومت‌های کهنی مثل ایران نیستند و استدلالات وی در باب ایران به راحتی قابل رد و نقض هستند.
        
                واقعیت این است که زندگی در بسیاری از اوقات اصلا آن چیزی نیست که ما فکرش را می کردیم یا حتی برایش برنامه ریزی کرده بودیم. زندگی جریانی عادی از امور است، تشکیل شده از اتفاق های کوچک، از کارهای روزمره و تکراری، پر از جزییاتی که گاه ملال آورند و همین. زندگی همین است و شاید هنر، دیدن همین جزئیات و خوشی کردن با همین چیزهای کوچک و ریز باشد . حداقل در این ده سالی که گلی ترقی و داستان هایش را می شناسم و با جهان او همراه شده ام این نکته را از گلی خانم آموخته ام. باورش سخت است که زنی فلسفه خوانده این چنین خودش را در امور روزمره زندگی گره زده باشد و بعد آنها را چنان دلچسب و در عین حال ساده به روی کاغذ بیاورد که لحظه ای نتوانی کتاب هایش را کنار بگذاری. ترقی برای من نویسنده ای متفاوت است چون می شود با خاطره هایش دم ساز شد، به گذشته ای که روزگار ایران بهتر بود پناه برد و بعد در اکنونی  گم شد که همه در آن سردرگم اند، همه گیجند و ناامید . هر داستان یا کتاب ترقی چند ویژگی اساسی دارد اولا او به مانند یک کارگردان از شخصیت ها بازی میگیرد، دوم اینکه ذهن خیال پرداز او از همه شخصیت ها چیزی که خود می خواهد می سازد و آن را در یک داستان عریض و طویل صورت بندی می کند. و در نهایت گذشته و کودکی اش نقشی پر رنگ در همه داستان هایش دارند. ترقی شاید جزو موفق ترین بزرگسالانی باشد که این استعداد را از کودکی با خودش به دنیای بزرگترها آورده و آن را در همان سالهای کودکی دفن نکرده است. زندگی شاید همان چیزی باشد که ترقی در آن می زیید. بوی عیدی، چلوکبابی تجریش، بستنی اکبرمشدی، ترس از بزرگ شدن و ناباوری پیر شدن پدر و مادر جلوی چشمانت، مهاجرت، دور شدن از دوستان، بهم خوردن وضعیت سیاسی کشور و دود شدن رویاها، مصادره اموال، و خیلی چیزهای دیگر . گلی خانم ترقی ماهرانه از هر چیزی قصه می سازد و حتی اگر نخواهد هم پرسش های بزرگ فلسفی را در دل داستان هایش جای داده است. دیوهای خوش پوش مجموعه قصه های جدید اوست که بعد از رمانی که چندان حال و هوای ترقیِ همیشگی را نداشت باز مخاطب را سر ذوق می آورد.
#گلی_ترقی
#رمان
#داستان
#کتاب
#ترقی
#دیوهای_خوش_پوش
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            روایت زندگی حسن ارفع یا ارفع السلطان یکی از جذاب ترین روایت‌ها از تاریخ معاصر ایران است به خصوص که برخلاف روال مرسوم ما با خاطرات یک فعال سیاسی یا روشنفکر روبرو نیستیم و تحولات ایران را از دریچه چشم یک نظامی می‌خوانیم.
ارفع پسر پرنس ارفع از ایرانیان بانفوذی بود که سالها در تفلیس، پاریس، شوروی، آمریکا و ایران زندگی کرده بود و به سبب تسلطش به زبان‌های خارجی توانسته بود دل شاهان قاجار را برباید و جز قدرت و نفوذ برای خود ثروت هنگفتی نیز فراهم آورده بود.
طبیعی است که فرزندان پرنس ارفع نیز در دل همین ارتباطات رشد کردند و حسن ارفع نیز با الهام از روابط پدر به مسائل نظامی علاقه مند شد و در ارتش عثمانی و ترکیه و سوییس و فرانسه آموزش دید و در بازه های زمانی مختلف به ایران نیز سفر کرد و در ارتش ایران نیز مشغول به خدمت شد و مسئولیت های مهمی را بر عهده داشت. 
کتاب روایت مفصل ارفع است از سالهای جنگ جهانی اول و دوم، دیدارهای پیاپی او با شاهان ایران، ارتباطات گسترده او و همسر روسش با سیاستمداران، تاجران در دنیا و حتی افرادی مثل پیکاسو و خانواده اش! 
ارفع تقریبا از زمان احمد شاه به ایران آمد و با روی کار آمدن رضا خان پس از کودتای ۱۲۹۹ به قسمت های پر آشوب ایران از گیلان و کردستان گرفته تا بلوچستان و جنوب سفر کرد و در کنار دیگر ارتشی‌ها به سرپرستی رضاخان در سرکوب شورش عشایر و قبایل نقش مهمی ایفا کرد توصیفات نویسنده در مورد این سفرها و جنگ‌ها ناب و در نوع خود منحصر به فرد است. 
نویسنده کتاب را در دهه چهل و در روزگار محمد رضا شاه نوشته است. شاه جوانی که ارفع در دانشکده افسری معلم او نیز بود. لحن وی در برخی مواقع به خصوص در ستایش از رضا شاه رنگ چاپلوسی و تملق می‌گیرد اما به لحاظ تاریخی حاوی دروغ و یا جعل خاصی نیست اگرچه با نزدیک شدن به پایان کتاب به خصوص در روایت های ارفع از کودتای ۲۸ مرداد روایتی کاملا شاه دوستانه را میخوانیم که امروزه اطلاعات تاریخی آن را رد می‌کنند. 

حسن ارفع در سمت های مختلفی در ارتش شاهنشاهی ایران خدمت کرد و معروف بود که از پدران نظم دهی و منظم سازی ارتش ایران به خصوص سواره نظام آن بوده است چرا که سالها در خارج از ایران و در کشورهای مختلف آموزش نظامی دیده بود. او همزمان با انقلاب اسلامی از کشور خارج شد و در سال شصت و پنج در موناکو درگذشت شاید کمتر انسانی را پیدا کنیم که در طول حیات خودش رهبران جهان و پنج شاه ایران را دیده باشد.

پ.ن: با تشکر از مترجم عزیز کتاب آقای صالحی که این اثر جذاب را به بنده هدیه دادند. 

#حسن_ارفع
#در_زمانه_پنج_شاه
#نشر_ماهی
          
            ادبیات معاصر ایران و به خصوص داستان تا همیشه مدیون #هوشنگ_گلشیری خواهد بود. نویسنده ای متفاوت، صریح و در عین حال متواضع و مقید به کار جمعی و تشکیلاتی.
بدیهی است که مواجه شدن با سویه های مختلف شخصیت و عقاید چنین نویسنده بزرگی می‌تواند برای هر مخاطب علاقه مندی مفید باشد و از این نظر تمرکز بر بازگویی و روایت زندگی گلشیری آن هم در قالب تاریخ شفاهی شایان تحسین است.
کتاب حاصل مصاحبه هایی مفصل و گاه کوتاه با مجموعه افرادی است که هر کدام به دلیلی با گلشیری نزدیکی و الفتی داشته اند. از مصاحبه مفصل و تاثر برانگیز با فرزانه طاهری همسر وی و مصاحبه با مادر گلشیری گرفته تا دوستان و همکارانش. 
امتیاز کتاب در روایتهای دقیق و زنده ای است که از زندگی گلشیری دارد و همینطور سوالات دقیق مصاحبه گر که کنترل بحث را در اختیار داشته و اجازه نداده مباحث شکلی پراکنده بگیرند. 
مهم ترین نکته برای من  در این کتاب جدیت او در برگزاری جلسات نقد داستان و شعر و آشنا کردن بخش بزرگی از جوانان با نظریه های ادبی جدید بوده است‌. اینکه او همیشه در مواجهه با دیگران میگفته اثر جدید چه دارید، از خواندن کارهای خوب ذوق می‌کرده، مدام در پی راه انداختن مجله و کتاب و تشکیلات بوده و با تواضع و فروتنیِ توام با سختگیری به بررسی کارهای جوانان می‌پرداخته و طبیعتا خروجی چنین نوع نگاهی به مرور زمان تربیت نسلی از نویسندگانی بود که از دل حلقه گلشیری بیرون آمده بودند و امروز داستان نویسان مشهور کشورمان هستند. 

خواندن کتاب را به کسانی که می‌خواهند با تحولات ادبی سالهای چهل تا هفتاد آشنا شوند و همچنین تاثیر وقایع سیاسی قبل انقلاب  و بعدش همچون قتل های زنجیره ای را بر فضای ادبیات داستانی ایران بررسی کنند توصیه میکنم.
#هوشنگ_گلشیری
          
            تاریخ اگر شبیه به لایه های یک پیاز باشد دو راه برای برخورد با آن وجود خواهد داشت. در یک روش لایه های مختلف را کنار میزنیم تا به تفسیری از آن برسیم و در روشی دیگر اتفاقا این لایه‌های جدا افتاده را کنار هم می‌چسبانیم تا به تفسیری نو دست پیدا کنیم.
نغمه سهرابی در این کتاب این راه دوم را برگزیده است‌. او عموم تصورات ما را در باب سفرنامه های قاجاری زیر سوال برده است‌. تصوراتی همچون اینکه سفرنامه‌ها تنها منبع شناخت غرب بوده اند، دریچه شناخت تجدد بوده اند، همه سفرنامه نویسان در حیرت به سر میبردند و حسی از ناکامی بر آنها غلبه داشته و ... . 
سهرابی به عکس معتقد است این تفاسیر از دل نوعی تاریخ نگاری برآمده است که یا دغدغه های امروزین به بررسی متون تاریخی پرداخته اند و بنابراین هر متنی که با ژانر مسلط در تاریخ نگاری مشروطه همخوانی نداشته اند به کنار گذاشته شده است. کار سهرابی بررسی همین متون کمتر دیده شده یا بی ارزش تلقی شده است.
او به سراغ حیرت نامه ایلچی میرود و تصور ما را از واژه حیرت عوض میکند، همینطور با برجسته کردن زمینه و زمانه ایلچی نشان میدهد که اثر او بر خلاف قضاوت تاریخ نگاران اثری در شهوت رانی یا توصیفات بی ارزش در باب تجملات نبوده بلکه ایلچی به عنوان نماینده مقتدر شاه ایران باید چنین جایگاهی برای خود دست و پا میکرده تا بتواند بدین شکل اقتدار ایران را به نمایش بگذارد.
سهرابی همین روش را در بررسی سفرنامه چهار فصل گرمارودی نیز به کار می برد و توضیح می دهد که چطور این سفرنامه نویسان درباری به دنبال احیا و تثبیت جایگاه سلطنت در بیرون از مرزها بوده اند و برای این امر به تشریفات و هدایا و نگارش سفرنامه مشغول بوده اند. 
جالب ترین تفسیر اما تفسیر نویسنده از ناصرالدین شاه است‌. سهرابی نشان میدهد که شاه با نگارش سفرنامه، استفاده مدام از تلگراف و روزنامه با اینکه در ایران نبوده مدام خود را برای مردم مطرح میکرده و بدین شکل تخیلی وجود غایب خود را برای مردم حاضر میساخته است. 
شاه از نگارش سفرنامه های داخلی و خارجی نیز هدف داشته مثلا او مدام به خراسان و گیلان سفر می کند چرا که هر دو ایالات در معرض تهدید خارجی بوده اند در حالی که او چندان به مرکز و اصفهان سر نمی زند چرا که از امنیت آنها خاطر جمع است. بنابراین سفرنامه های ناصرالدین شاه دارای کارکردی روایی بوده اند که در پی آن شاه سعی در تثبیت مشروعیت و اقتدار حکومت مرکزی در داخل و خارج را داشته و از همین رو سفرنامه ها به مردم عادی فروخته و به سفرا و درباریون هدیه داده می‌شده است. 

ادامه در قسمت کامنت صفحه اینستاگرام
          
            عشق به میهن، وفاداری به ملت و وطن پرستی و ملی گرایی با یکدیگر یکی نیستند. این ادعای مائوریتسیو ویرولی در این کتاب است.
وطن پرستی در این معنا تقویت و برانگیختن عشق به نهادهای سیاسی و شیوه زندگی است که پشتیبان آزادیِ مشترک یک جمهور هستند در حالی که ملی گرایی پدیده ای است شکل گرفته در اروپای قرن هجدهم که برای دفاع، تحکیم وحدت و همگونی فرهنگی و زبانی و قومی ساخته شده است. 
در حالی که ارزش اصلی برای وطن پرستان جمهوریت است اما برای ملی گرایان وحدت معنوی و فرهنگی مردم اولویت دارد. اگر وطن پرستان وفاداری به شاه یا حاکم را در اولویت می‌دانند اما ملی گرایان از آرمانی ملی برای نبرد در راه آزادی مردم حمایت می‌کنند. وطن پرستی همچنین دل سپردن به یک مکان خاص و شیوه  خاصی از زندگی فردی است که باور دارد وطن او بهترین جا در جهان است اما این عقیده اش را به هیچ کس تحمیل نمی‌کند در حالی که ملی گرایی از تمنای قدرت جدا نیست و برای کسب آن در جهت افزایش قدرت ملت تلاش می‌کند.
ویرولی بر این باور است که ملی گرایی از دل استحاله‌ی وطن پرستی بیرون آمده است پس برای فهمیدن ملی گرایی اول باید وطن پرستی را فهمید.
 او شرح می‌دهد که آزادی سیاسی در جهان باستان به معنی باور شهروندان به خیر مشترکِ جمعی بوده است که ریشه در عشق به میهن دارد. عشقی که هر ملتی را از دیگری متمایز می‌سازد. چنین شهروندی باید خودش را جزئی از چیزی بزرگتر حس کند که همانا ملت است.
ویرولی در نقد نگرش چپ گرایانه نشان می‌دهد که رتوریک ملی گرایی همواره بر روی عموم مردم اثرگذار بوده است و چپ هیچ گاه نتوانسته پاسخی به مساله هویت ملی داشته باشد. 
کتاب شرحی است مفصل و خواندنی از اینکه وطن پرستی کهن چگونه از دل منابع رومی و یونانی نضج گرفت. وطن پرستی ئی که نوعی احساس مذهبی در درون خود داشت و در آن پاتریا یا پای بوم مساوی با کشور بود. پای بوم هر کس بدین معنا بخشی از خاکی بود که مذهب محلی یا ملی آن را تقدیس می‌کرد و اعضای این جامعه مذهبی با قیودی مقدس به کشور خود نیز وصل می‌شدند.
وطن پرستی سیاسی نوع دیگری از وطن پرستی بود. در اینجا پاتریا و رسپوبلیکا به معنی آزادی و خیر مشترک بودند حال پاتریا مساوی با جمهوری بود که باید از مهر و عشق برخوردار باشد‌ و شهروند کسی است که به کشور خود عشق بورزد. در تداوم این روند بود که پس از آگوستین، آکوئیناس عشق به میهن را شکلی از تقوا دانست و عمل شهروند را خدمت به خیری مشترک تعبیر کرد که از این جهت به فضیلتی سیاسی تبدیل می‌شد.

ادامه متن در قسمت کامنت در صفحه اینستاگرام موجود است.
          
            دو دنیا روبروی یکدیگر قرار گرفته اند. دنیای اول دنیای محافظه کاری، ترس، مذهب، تعصب، عشق و البته رنج و درکی عمیق‌تر از جهان است و دنیای دوم دنیای بی باکی، حرارت، بی قیدی به سنن و شوق به جهان جدید و کشفیات تجربی است. 
تورگنیف در این کتاب صحنه گردان یک نبرد تمام عیار میان پسران با پدران است.
آرکادی پسر یک ملاک پیر و بازارف یک جوان پوزیتیوست و اهل دانش‌های جدید که مخالف با هر نوع رمانتیزم است و سفت و سخت به منطق پای بند و مخالف هر گونه حس و احساس و مدام در حال تشریح جانوران.
روزگار اما اینچنین با ما تا نمی‌کند. گاهی لازم است اعتماد به نفس و اطمینانی که به عقاید خود داریم با ضربه ای کاری مواجه شوند تا تزلزلی در عقایدمان پیش آید. چنین رخدادی برای این دو جوان نیز پیش می‌آید آنجا که هر دو با دو دختر اشراف زاده روبرو می‌شوند و نگرش منطقی و ضد رمانیتک آنها دچار تردید و اضمحلال می‌گردد. 
اما آیا این پایان داستان است؟
قلم تورگنیف چنان در شرح این روند غیر قابل پیش بینی است که مخاطب را مجبور می‌کند که تا آخر کتاب را مطالعه کند تا دریابد که آیا در نهایت این پدرانند که برنده این میدانند یا پسران؟ آیا عقل بر جهان ما سروری می‌کند یا عشق؟ 

#پدران_و_پسران
#ایوان_تورگنیف 
#علمی_فرهنگی
          
            جستجوی سیاستی کاملا پساملی خطرناک است. این تمام آن چیزیست که کلهون در این کتاب تلاش می‌کند تا آن را نشان دهد.
او ملی گرا بودن را نه تنها یک لغزش نمی‌داند بلکه آن را بنیان اغلب دموکراسی‌ها می‌داند که موجبات همبستگی‌ ئی را فراهم می‌آورند که از دل آن پروژه های فراگیر سیاسی و عدالت توزیعی بیرون می‌آید.
او بر خلاف دیگر نظریه پردازان اروپایی ناسیونالیسم معتقد است که اتفاقا بسیاری از مولفه‌های ملت مدرن بسیار پیش از عصر مدرن نیز وجود داشته اند. 
کلهون ضمن پذیرش این نکته که در گذشته ملت‌ها از دل قومیت‌ها تشکیل شده اند بر این نکته ظریف تاکید می‌کند که دامنه نفوذ زبان و فرهنگ مشترک ملل کهن از پیوندهای نسبی فراتر می‌رفته است.
نویسنده نگرش جهان وطنی و نگاه آنان مبنی بر اینکه ملت گرایی اخلاقا نامشروع است و موجب خود برتر بینی می‌شود را رد می‌کند و معتقد است جهان وطن گرایان نقش ملت گرایی و هویت‌های ملی در ساماندهی به زندگی انسان‌ها و سیاست جهان معاصر را نادیده می‌گیرند و متوجه نیستند که اتفاقا آرمانی مثل حقوق بشر یا دموکراسی اتفاقا در درون یک مرز است که معنا پیدا می‌کند.
او به تعبیر معروف نظریه پردازان اروپایی مبنی بر جعل یا تصوری بودن ملت‌ها نیز می‌تازد و بر این باور است که اشتباه است که سرشت تاریخی و همبستگی ملت‌ها را نادیده بگیریم و سنت‌ها را جعل محض بدانیم چرا که اهمیت فرهنگ و روابط اجتماعی را نادیده می‌گیرند و متوجه نیستند که سنت گونه‌ای بازتولید فرهنگی و جهت گیری عملی برای کنش انسان‌هاست.
کلهون با نقل قولی از آنتونی اسمیت به پیوستگی گذشته و روایت مند بودن سنت‌ها معتقد است و مدعیست هویت‌ ملی در هر جا پروژه تاریخی مخصوص به خودش را به وجود آورده است که قابل تعمیم نیست و جعلی هم نیست. 
او در هم نظری با اسمیت ازلی بودن ملل را قبول ندارد اما ملت‌ها را فرآیند بلند مدتی می‌داند که همواره بازستایی و بازسازی می‌شوند و هر ملتی برای بقا خود به هسته‌های قومی، موطن، قهرمان و اعصار طلایی نیازمند است از این رو ملت گرایی  به نظر کلهون یک سازه روایت مند است که هویت تاریخی اش در رمان و داستان و حکایت پدیدار می‌شود و از همین روست که او با نقلی از بندیکت اندرسون می‌گوید که ارنست گلنر بحث اندرسون را نفهمیده و ابداع را نه با تخیل که باجعل و تحریف یکی دانسته است.

#کلهون
#ملت
#ناسیونالیسم
          
Navid Kalahroudi پسندید.
            جادوی قصه
چرا خواندن درباره‌ی ادیپی که خودش را کور می‌کند، مده‌ئایی که بچه‌هایش را سلاخی می‌کند، پادشاهان دیوانه و دختران سنگدل این همه لذت‌بخش است؟ چرا اغلب چیزهایی که در داستان‌ها به ما لذت می‌دهند، ناراحت‌کننده‌اند؟ آیا قصه‌ها همان زندگی‌اند «بدون جنبه‌های کسالت‌بارش»؟ آیا قصه‌ها از دستور زبانی جهانی تبعیت می‌کنند؟ پس این گفته‌ی گرترود استاین که در ستایش خودش، جویس و پروست می‌گوید -«ما داستان‌هایی می‌نویسیم که در آن‌ها اتفاقات چندانی نمی‌افتد... برای مقاصد ما رویدادها اهمیتی ندارند»- در کجای این دستور زبان جهانی قرار می‌گیرد؟ کتاب حیوان قصه‌گو (جاناتان گانتشال، ترجمه‌ی عباس مخبر، تهران: مرکز، 1395) پیش از آن‌که به سوال بالا جواب بدهد، به مسئله‌ای بزرگتر اشاره می‌کند: «زندگی انسان آن‌چنان آکنده از قصه است که ما دیگر حساسیت‌های خود را به جاذبه‌ی عجیب و جادویی آن‌ها از دست داده‌ایم.» او جلوتر پیشنهاد می‌دهد کتاب قصه‌ای را (هر کتابی) در دست بگیرید و به کاری که با شما می‌کند توجه کنید. گانتشال قصه را به دلیل تأثیری که بر روح و روان آدمیزاد می‌گذارد، نیازی روان‌شناختی می‌داند که انسان مثل آب و غذا به آن احتیاج دارد، نیازی که قرار نیست فقط با خواندن کتاب‌ها برآورده شود؛ تلویزیون، سینما و رسانه‌های دیگر سرشار از قصه‌هایی هستند که انسان را در معرض خود قرار می‌دهند: تبلیغات تلویزیونی، رویاباقی، نطق‌های داستانی وکلای جنایی و برنامه‌های ورزشی از این دسته‌اند. گانتشال کتابش را با زبانی ساده و با استفاده از داده‌های علمی درباره‌ی این عنصر ضروری انسان و تأثیر آن بر شکل دادن به باورها، رفتارها، اخلاقیات و تحویل فرهنگ و تاریخ نوشته است.


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی چهاردهم، سال ۱۳۹۵.
          
Navid Kalahroudi پسندید.
            «وقایع کلاغیه» را نویسنده‌ی کانادایی، کلم مارتینی، نوشته و پژمان طهرانیان به فارسی برگردانده است. همه‌ی شخصیت‌های اصلی رمان کلاغ هستند، اما خلاف کارهایی مثل «مزرعه‌ی حیوانات» جورج اورول، نویسنده به آن‌ها خصلتی انسانی نداده، بلکه یک جهان کلاغی ساخته است با فرهنگ و مذهب و اسطوره‌های خاص خودش. در توضیح پشت جلد کتاب آمده است: «داستان‌سرایی هم نوعی آفرینش است. راهی است برای آن که ما کلاغ‌ها به آن‌چه هستیم شکل بدهیم. تاریخ ماست، راهنمای ماست، وجدان جمعی ماست، انعکاس پرواز ماست، بر فراز آبگیر ابدیت. تنه‌ سر به فلک کشیده‌ای است که درازای شجره‌مان را بالا می‌رود، تا انتهای هر آنچه که هست، و آنگاه از گنبدِ زمان به پایین باز می‌گردد؛ تا انتهای هرآنچه که هست. هر داستانی که می‌گوییم یا می‌شنویم، شاخه‌ای دیگر را می‌رویاند بر این سند عظیم کهنسال پر شاخ و برگ خاندان‌مان...» این سه‌گانه تاکنون به زبان‌های فرانسوی، آلمانی، هلندی، سوئدی و ژاپنی ترجمه شده است.


ماهنامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی چهاردهم، سال ۱۳۹۵.
          
            پسرکی را در اواخر دوران قاجار و در محله مهدی موش در قزوین تصور کنید که با عشق و علاقه راهی مکتب و سپس مدرسه می‌شود، با پشتکار و سختکوشی درس می‌خواند و به مدرسه سیاسی در تهران می‌آید. در مسابقه اهدا بورس شرکت می‌کند و جزو اولین دانشجویان ایرانی می‌شود که در فرانسه تحصیل می‌کند. در آنجا با شوق و اراده ای پولادین ظرف یکسال چنان به زبان فرانسه مسلط می‌شود که یک سخنرانی رسمی در دانشگاه در باب ایران ایراد می‌دارد بعد به سبب جنگ جهانی به ایران باز می‌گردد و معلم دارالمعلین ( دانشگاه خوارزمی امروز) و مدرسه سیاسی می‌شود و سپس مجددا به دانشگاه سوربن رفته و در روانشناسی با درجه عالی دکتری می‌گیرد و به ایران باز می‌گردد و با حمایت شاه جوان دانشگاه تهران را تاسیس می‌کند، برای استقلال آن از دولت می‌جنگد و سیستمی را پایه ریزی می‌کند که رییس دانشگاه را نه دولت یا شاه که خود استادان انتخاب کنند و بودجه دانشگاه هم مستقلا و با فعالیت خود دانشگاه تامین شود. 
این مرد شریف کسی جز علی اکبر خان نبود که به واسطه درس خواندن در مدرسه سیاسی نان فامیلش نیز چنین شد.
کتاب شرحی است از تلاشهای او در طول بیش از یک دهه ریاست دانشگاه تهران و دانشکده ادبیات و چندین بار وزارت وی در وزارتخانه های فرهنگ و خارجه.
نثر پخته و روان دکتر سیاسی شرحی است در باب عزت و استقلال دانشگاه حتی در برابر شاه آنجا که سیاسی حکم شاه برای اخراج استادان مخالف حکومت را نمیپذیرد و عملا به ارتش یا هیچ نهاد دیگری اجازه دخالت در امور دانشگاه را نمی‌دهد. 
تک تک سطور این کتاب را باید خواند و به حال این روزهایمان باید افسوس خورد. این مملکت مردان و زنان خادم و درستکار که بنده و برده پست و سمت نباشند و درست درس خوانده باشند کم نداشت و ندارد اما باید به آنان فرصت داد ولیکن ما در عصر کوتوله‌ها به سر‌ می‌بریم و دیگر دانشگاهی باقی نمانده و همه چیز در ابتذال محض است و ملاک هر چیزی است جز سواد و شایستگی.
حیف از آن همه زحمت امثال سیاسی، مجتهدی و دیگران برای تاسیس دانشگاه، آموزش و پرورش رایگان و اجباری، مراکز تربیت معلم، چاپخانه دانشگاه تهران، اعزام دانشجویان به دانشگاه‌های درجه یک اروپا و آمریکا و ... که قربانی چپ گرایی و توهم و خیال اندیشی یک نسل بی سواد شد.
          
Navid Kalahroudi پسندید.
Navid Kalahroudi پسندید.
            ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی شاهد تحولات عمیقی بود. موج ملی گرایی و ناسیونالیسمی که از دوران قاجار آغاز گشته بود و در دوره پهلوی ها وجوه ایدئولوژیک و سازمان یافته پیدا کرده بود به تدریج خودش را در ابعاد مختلفی نمایان می ساخت. مجموعه ای از نهادهای سیاسی-فرهنگی در این دوره شکل گرفتند که انجمن شاهنشاهی حکمت و فلسفه ایران نیز از جمله این نهادها بود. در آن سالها دکتر نصر به عنوان یک فرد دانشگاهی و جوان و پر کار نزد شاه و افراد بلند پایه در دولت جایگاهی پیدا کرده بود و به تدریج به حلقه افراد تاثیر گذار بر شاه نزدیک میشد. نصر که هم دانش آموخته دانشگاه ام.آی.تی بود و هم به فلسفه و علوم و عرفان آشنایی داشت به مدیریت دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و سپس دانشگاه آریامهر گماشته شد و در گذر زمان به تدریج شاگردان و نهادهایی را ایجاد نمود که نقشی اساسی در ترویج تفکرات سنت گرایانه و ضد مدرن را داشتند. یکی از این نهادها که با تمایل فرح پهلوی تشکیل شد همین انجمن بود و به سیاق رویال کالج ها یا کالج های سلطنتی همین نام نیز به این انجمن داده شد. نصر میخواست در جایی برخلاف دانشگاه تهران تعداد کمی دانشجو وجود داشته باشد که با بهترین اساتید به کار عمیق فلسفی بپردازد. با تاسیس این انجمن دانشجویانی به آن راه یافتند که گاه در رشته های تحصیلی مشابه یا همان رشته ها صاحب دکتری بودند‌. مطالعه و تحصیل اساتید و دانشجویان هر دو سطح بالا و در بسیاری موارد هم سطح یکدیگر بود و در این میان یکی از افرادی که نصر به این انجمن وارد کرد هانری کربن نام داشت. کربن در انجمن حکمت و فلسفه پر کار بود و معروف ترین تحقیقاتش در همان زمان با نام اسلام ایرانی منتشر شد. اسلام ایرانی روایت خاص کربن از تشیع، امامت، نبوت و اندیشه ایرانشهری در ایران باستان است. کربن روایت گر نوعی باطنی گری و نگرش عرفانی به دین بود و شریعت را در مجموعه کارهایش کمرنگ میکرد و به باطن و کنه اسلام اهمیت بیشتری می داد. مجموعه پژوهش های کربن در مورد شخصیت های تاریخ اسلام به انتشار کتاب دیگری در همین زمینه انجامید. در مجموع کتاب روایتی است از آنچه کربن دایره نبوت و امامت می خواند. او توضیح می دهد که چگونه باب تشریع پس از آخرین پیامبر بسته می شود اما زمین به حجتی نیازمند است که همان امامان هستند. کربن با اشاره به تفکرات اسماعیلیه به ما نشان می دهد که چگونه امام در برخی مراتب از نظر برخی گروه ها هم شان و حتی برتر از پیامبر است