محمدحسین شهپریان

محمدحسین شهپریان

@mh.shahparian

79 دنبال شده

62 دنبال کننده

یادداشت‌ها

13

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

راه باریک آزادی

12

گاه ناچیزی مرگ: رمان درباره  زندگانی محیی الدین ابن عربی
          اوایل، این کتاب را چون شراب‌ای ناب، از ترس تمام شدن‌اش، جرعه‌جرعه می‌نوشیدم؛ کم‌کم اما، چنان که افتد و دانی، چنان اثر کرد که خویش ز بی‌گانه شناختن نتوانستم، لاجرعه و یک‌نفس تا انتها سر کشیدم…

بعد از تمام شدن‌ش، مست و خمار بر سر سجاده افتادم و بعد از نمازی که ندانم چند رکعت بود، قرآن را گشودم و این‌گونه از فُصّلت با من سخن گفت: «وَمِنْ آیَاتِهِ اللَّیْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ ﴿٣٧﴾»
که جلال‌الدّین را شمس‌ای از تبریز بود و این محیی‌الدّین را بدری از حبشه. جلال‌الدّین به تابشِ شمس، النّهار است و محیی‌الدّین به درخشش بدر، اللّیل. جلال‌الدّین روز است و محیی‌الدّین شب…

ترجمه عالی بود؛ سرشار مضامین و توصیفات شاعرانه؛ نزدیک به بیان ابن‌عربی. اما نکته‌ای هست که گفتن‌اش خالی از لطف نیست: این قصّه، همان‌قدر که که ما را به محیی‌الدّین نزدیک می‌کند، همان‌قدر ما را از او دور می‌کند؛ همان‌گونه که در بخشی از کتاب به نقل از نظام بنت زاهر اصفهانی آورده:

«اگر راه را بشناسی، معرفت را از دست می‌دهی و اگر به معرفت رسیدی، آن‌گاه راه را خواهی شناخت. یعنی اول باید برسی و اگر به رسیدن، یقین یافتی، سر بچرخانی و راهِ آمده را بشناسی. چطور پیش از رسیدن توقّعِ شناختن داری؟!»

چنان‌که ابوسعید ابوالخیر در کتاب « چشیدن طعم وقت» می‌فرماد:
«چون گُمان بُردی که حق را یافتی، این‌وقت او را گُم کردی و چون گُمان بُردی که او را گُم کردی، او را یافتی.»
        

41

اختناق ایران
          اسم این کتاب هست: «اختناق ایران: قصه‌ی دیپلماسی اروپایی و دسیسه‌بازی شرقی که باعث سلب حقوق ملی دوازده میلیون مسلمان شد» روایتی شخصی از ویلیام مورگان شوستر در خصوص ماجرای مأموریت وی در ایران که به دعوت مشروطه‌خواهان و برای سر و سامان دادن امور مالیه با لحاظ نمودن نرفتن زیر بار یوغ استعمار انگلیس و روسیه، به ایران می‌آید و پس از هشت ماه، با اولتیماتوم روسیه از ایران اخراج می‌شود.

خواندن این کتاب در فهم زمینه‌های تاریخی وضعیت امروز ما، نقش بسیار مؤثری دارد. روایتی صریح، شفاف و صادقانه از وضعیت و خلقیات مردمان و حاکمان این سرزمین از یک‌سو و از سویی دیگر جفا و ظلم دولت‌های روس و انگلیس در حق ایران و ایرانیان. این جملات از کتاب، گویای همه‌ی آن چیزی است که مورگان شوستر قصد روایت آن را دارد:

«هرکس هفته‌ای در ایران زندگی کند، پی می‌برد که اصلاح مالی این کشور بستگی تام و تمام به احیای فوری امنیت و ایجاد یک دولت مرکزی قوی دارد، دولتی که بتواند ابراز وجود کند و در دورترین نقاط کشور خط‌اش را بخوانند. مادامی که سیاست کنونی عقیم‌سازی دولت ادامه داشته باشد، تا زمانی که موضع صریح قدرت‌ها جلوگیری از هر تلاش ثمربخش دولت به این یا آن بهانه -اما همیشه برای حفظ منافع خود در ایران- و انداختن دولت از چشم ملت و نگه‌داشتن دائم کشور در حالت فروپاشی مالی باشد، احیای مالی به همان اندازه بی‌نتیجه خواهد بود که نوشتن سند امتیازی بر روی یخ یا دادن وعده‌ی بی‌طرفی‌ای که بی‌طرفی عملی به بار نیاورد. 
مشکلات داخلی ایران به تنهایی برای تخلیه‌ی منابع کشور کافی است، به حدی که پیش‌رفت کشور را سال‌ها به تعویق خواهد انداخت. اگر زورگویی شرم‌آور بیگانگان و دیپلماسی ارعاب و اسکات را هم به آن اضافه کنیم، کارد به استخوان خواهد رسید.
پول برای کارهای زیربنایی بخواهند، باید به شرط و شروط سیاسی شاقی تن در بدهند؛ بخواهند راه‌آهن بسازند، باید با «حوزه‌های نفوذ» دوستان ما مطابقت کند؛ بخواهند تفنگ بخرند، باید به سه برابر قیمت بازار از دولت خارجی دوست خریداری کنند؛ بخواهند فرد خارجی مجربی را برای کمک به پیش‌رفت خود استخدام کنند، باید از دولت کوچکی باشد، یا نشان بدهد از قماش بزدل بی‌کفایتی است که آلت منافع بی‌گانه می‌شود؛ و حتی اگر از دولت کوچکی باشد، نباید عده‌ی آن‌ها به اندازه‌ای برسد که بتوانند کار مهمی صورت بدهند.
بی‌گمان در این روزهای بازارگرمیِ اصول انسانی و مودت جهانی، سرزمین کورش به روزگار منحوسی دچار آمده است.
اما اگر کسی به گدایی افتاده و تن به قضا سپرده باشد، آیا مجازیم به ناحق لگدی هم نثار او کنیم؟»
        

10

روح ربانی: گزیده ای از نوشته ها، گفته ها و پاسخ به سوالات

7