بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

Norwegian wood

Norwegian wood

Norwegian wood

4.2
44 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

71

خواهم خواند

50

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

هاروکی موراکامی در سال 1949 در کیوتو ژاپن به دنیا آمد. رمان تاثیر گذار «جنگل نوروژی» وی در سال 1987 منتشر شد. این کتاب تنها در ژاپن ده میلیون نسخه فروش رفت و با چنان استقبال روبرو شد که موراکامی به دنبال اندکی آرامش و دوری از شهرت ناچار به ترک ژاپن گردید. موراکامی با آگاهی و جلب نظر خوانندگانی که علاقه ای کمتری به رمان های سورئال دارند، «جنگل نروژی» را در فضایی کاملا واقع گرایانه نوشت. در آغاز داستا راوی کتاب وارد آلمان می شود و در فرودگاه با شنیدن موسیقی به گذشته باز می گردد، به هجده سال قبل و به تصاویر یک دیدار و بعد تصویرها در هم پیچ و تاب می خورند و سال های منتهی به بیست سالگی خودش را باز می گوید، سال های درگیر با رشد ذهنی و جسمی، آشنایی بیشتر با جامعه پیرامون و همچنین موضوع خودکشی نزدیک ترین دوستان. نام این رمان موراکامی برگرفته از آلبومی که از گروه موسیقی بیتلز است. ورای داستان عشقی نسبتا پیچیده ای که میان واتانابه و سایر افراد در جریان است.موراکامی تلاش می کند تا مراحل رشد و نو شخصیت و افکار واتانابه و سایر شخصیت های داستانی کتاب جنگل نروژی را به تصویر بکشد. وی درباره ی شگرد خود که هنوز به طور کامل در خدمت اوست، می گوید: «این یک جور بدیهه نویسی آزاد است. هرگز طرح نمی ریزم. هرگز نمی دانم صفحه ی بعد چطور از آب درمی آید. خیلی ها حرفم را باور نمی کنند. اما لذت نوشتن رمان یا داستان در همین نکته است، چون نمی دانم بعد چه اتفاقی می افتد... .

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به Norwegian wood

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به Norwegian wood

یادداشت‌های مرتبط به Norwegian wood

            جنگل نروژی،
رمانی‌ست غمگین که «هاروکی موراکامی» نویسنده‌ی مشهور، دوست داشتنی و پرآوازه‌ی ژاپنی آن را به سبک رئال نوشته است.
در ابتدا عرض می‌کنم که فرقی نمی‌کند به سراغ کدام ترجمه از کتاب بروید چون این کتاب به اندازه‌ای سانسور شده که خواندنش به فارسی هیچ (تاکید می‌کنم هیچ) ارزشی ندارد، من بعد از خواندن ابررمان «کافکا در ساحل» می‌دانستم آثار موراکامی به چه شکل سانسور شده‌اند و آماده‌ی مواجهه با آن بودم، در ابتدا جهت کنجکاوی با خواندن ترجمه‌ی آقای «مهدی غبرایی» خواندن را آغاز کردم و همانطوری که پیش‌تر نیز در این سایت نوشته‌ام آن پولی که انتشارات و مترجم بابت این نوع آثار دریافت می‌کنند چیزی جز لقمه‌ی حرام نیست.
بنابراین کتاب را به گوشه‌ای انداخته و خواندن را با نسخه انگلیسی به پایان رساندم. پیشنهادم به شما عزیزان هم مانند کافکا در ساحل اینه که یا از ابتدا به سراغ نسخه‌ی انگلیسی بروید و یا اگر می‌خواهید حتما فارسی بخوانید همزمان با متن انگلیسی به همراه یک لغت نامه جلو بروید تا چیزی را از دست ندهید چون تقریبا هر چند صفحه بخشی از کتاب یا حذف یا به مسخره ترین شکل ممکن تحریف شده است.
نام این رمان برگرفته از نام یک تِرک موسیقیِ مشهور به نام
Norwegian Wood (This Bird Has Flown)
از آلبوم Rubber Soul
نوشته‌ي John Lennon
و اجرای گروه موسیقیِ The Beatles می‌باشد که شخصیت‌های داستان هر کدام به شکلی با آن ارتباط خاص برقرار می‌کنند.
در ابتدای رمان شخصیت اول داستان این ترک را در فرودگاهِ هامبورگ می‌شنود و ناخودآگاه هم خود و هم ما رو به گذشته‌ي خود می‌برد و تا پایان ما را غرق می‌کند.

این رمان داستانِ زندگیِ پسر نوجوانی به نام «تورو واناتابه» را روایت می‌کند، او ۲ دوست به نام‌های «نائوکو» و «کیزوگی» دارد که آن‌دو از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و هم اکنون باهم رابطه دارند و با یکدیگر یک اکیپِ دوستیِ ۳ نفره ساخته‌اند و همیشه باهم هستند.
من مطابق روال همیشه در ریویوهای خودم هیچ اشاره‌ای حتی مختصر و کوتاه به متن داخل کتاب نمی‌کنم بنابراین فقط به نقل جزئیات قابل ذکر اشاره میکنم.
این رمان از زندگیِ جوانانِ ژاپنی در ده‌ی ۱۹۶۰ توکیو روایت می‌کند که شور انقلابی داشتند و به دنبال تحولات گسترده بودند.
جنگل نروژی به هیچ وجه تنها یک رمان عاشقانه‌ی معمولی نیست، آنقدر جزئیات اتفاقاتِ آن دوران مو به مو توسط نویسنده روایت شده که در نگاه اول می‌توانیم حتی به این فکر کنیم که این روایت‌ها داستان زندگی خود موراکامی‌ست!
در این رمان غمگین که تم خودکشی هم در آن پررنگ هست، درگیری‌های شخصیت‌های جوان در مواجهه با عشق و روابط و پس از دست‌ دادنش روبرو می‌شویم.
شخصیت‌های دیگری هم در این کتاب هستند که معروف‌ترین آنها «ناگازاوا» که یکی از هم اتاقی‌های خوابگاه واناتابه، «میدوری» یکی از عشق‌های واناتابه و همچنین «ریکو» هم اتاقی نائوکو که شخصیت مورد علاقه‌ی من در کتاب بود و وقتی داستانی از گذشته‌ی او روایت شد یکی از سوپربخش‌های این رمان بود.
همانطور که می‌دانیم اگر داستان‌های کوتاه موراکامی را کنار بگذاریم، می‌توانیم رمان‌های او را به ۲ دسته‌ی رئال و رئالیسم جادویی تقسیم کنیم، بنابراین اگر کافکا در ساحل بهترین انتخاب و پرچمدار آثار رئالیسم جادویی اوست، این رمان نیز پرچمدار آثار رئال اوست و اگر علاقه‌ای به رمان‌های پایان باز و پر از معما و ابهام موراکامی ندارید می‌توانید این بخش از آثار او را با خواندن این کتاب آغاز و از آن لذت ببرید.
به این رمان هم بدون هیچ تعارف و خجالتی ۵ ستاره میدهم و خواندنش را به همه‌ی دوستانم پیشنهاد می‌کنم.
---------------------------------
امروز مورخ بیست و چهارم خرداد یک هزار و چهارصد، ریویوی فوق پس از اینکه بار دیگر توسط دوستانم مورد اقبال قرار گرفت، به دلیل رویت چند اشتباه نگارشی مورد ویرایش قرار گرفت.
          
            بهتر است بلافاصله پس از خواندن کتاب جنگل نروژی، از هاروکی موراکامی به سراغ کتاب دیگری نروید. بگذارید تاثیر عمیقی که این کتاب و پایانش روی شما دارد، درونتان تثبیت شود.   با خواندن بلافاصله‌ی یک کتاب جدید اثر این کتاب روی روحتان را از بین نبرید! درست مانند حس واتانابه  شخصیت اول داستان جنگل نروژی که نمیخواست با کسی هم خواب شود تا بتواند اثر انگشتان نائوکو را روی بدنش نگه دارد. جنگل نروژی چنین داستانی است. 
اگر فیلم ضدمسیح، اثر کارگردان فون تریه را دیده باشید، نیمه‌ی دوم فیلم وقتی زن در حال درمان روحش در جنگل است، شما را به یاد نائوکو شخصیت این کتاب می‌اندازد، و داستانی که از حفره‌های سیاه کنار جنگل برای واتانابه تعریف کرده بود: "آدمایی که میوفتن توی اون حفره‌ها دیگه نمیتونن از اونجا بیرون بیان... آدما فقط یهو گم‌میشن، و همه فکر میکنن اونا افتادن توی حفره‌های سیاه کنار جنگل..."
حفره‌های سیاه، مرز بین جنگل و دنیای عادی هستند. هیچکس نمیتواند وارد جنگل شود، زیرا قبل از آن که وارد شود، به داخل حفره های سیاه سقوط می‌کند. و اما جنگل، دنیای مرده‌هاست. حفره‌های سیاه، به مثابه یک مرز محکم و قوی بین دنیای مرده‌ها و زنده‌ها  هستند، کسی که مرده است، وارد  دنیای دیگری شده! هرچقدر هم به ما نزدیک باشه، دیگر به ما تعلق ندارد ،او به دنیای مرده‌ها تعلق گرفته و ما به دنیای زنده‌ها تعلق داریم و این دو دنیا برای همیشه از هم جدا هستند.
گاهی پیش میاد که آدم‌های زنده نتوانند از دوستان مرده‌‌ی خود دل بکنند. آن ها میروند به سمت دنیای مرده‌ها، ولی قبل از آن در حفره های سیاه سقوط می‌کنند. آن ها گم می‌شوند. نه میتوانند به دنیای مرده‌ها وارد شوند و نه دیگر به دنیای زنده‌ها تعلق دارند. اتفاقی که برای نائوکو ، شخصیت اول داستان، افتاده همین است، دوست پسر نائوکو خودکشی کرده و نائوکو به دنبالش رفته بود. درنهایت، در حفره‌های سیاه سقوط کرده بود.  واتانابه  او را صدا میزد و عشقش را به او نشان می‌داد، نائوکو نیز تلاش میکرد از حفره‌های سیاه بیرون آید و به دنیای زنده‌ها برگردد، ولی در خلاء بی‌انتهایی گم‌شده بود.
در نهایت این کتاب با ترجمه ی مهدی غبرایی را پیشنهاد میکنم.

          
            جنگل نروژی،
رمانی‌ست غمگین که «هاروکی موراکامی» نویسنده‌ی مشهور، دوست داشتنی و پرآوازه‌ی ژاپنی آن را به سبک رئال نوشته است.
در ابتدا عرض می‌کنم که فرقی نمی‌کند به سراغ کدام ترجمه از کتاب بروید چون این کتاب به اندازه‌ای سانسور شده که خواندنش به فارسی هیچ (تاکید می‌کنم هیچ) ارزشی ندارد، من بعد از خواندن ابررمان «کافکا در ساحل» می‌دانستم آثار موراکامی به چه شکل سانسور شده‌اند و آماده‌ی مواجهه با آن بودم، در ابتدا جهت کنجکاوی با خواندن ترجمه‌ی آقای «مهدی غبرایی» خواندن را آغاز کردم و همانطوری که پیش‌تر نیز در این سایت نوشته‌ام آن پولی که انتشارات و مترجم بابت این نوع آثار دریافت می‌کنند چیزی جز لقمه‌ی حرام نیست.
بنابراین کتاب را به گوشه‌ای انداخته و خواندن را با نسخه انگلیسی به پایان رساندم. پیشنهادم به شما عزیزان هم مانند کافکا در ساحل اینه که یا از ابتدا به سراغ نسخه‌ی انگلیسی بروید و یا اگر می‌خواهید حتما فارسی بخوانید همزمان با متن انگلیسی به همراه یک لغت نامه جلو بروید تا چیزی را از دست ندهید چون تقریبا هر چند صفحه بخشی از کتاب یا حذف یا به مسخره ترین شکل ممکن تحریف شده است.
نام این رمان برگرفته از نام یک تِرک موسیقیِ مشهور به نام
Norwegian Wood (This Bird Has Flown)
از آلبوم Rubber Soul
نوشته‌ي John Lennon
و اجرای گروه موسیقیِ The Beatles می‌باشد که شخصیت‌های داستان هر کدام به شکلی با آن ارتباط خاص برقرار می‌کنند.
در ابتدای رمان شخصیت اول داستان این ترک را در فرودگاهِ هامبورگ می‌شنود و ناخودآگاه هم خود و هم ما رو به گذشته‌ي خود می‌برد و تا پایان ما را غرق می‌کند.

این رمان داستانِ زندگیِ پسر نوجوانی به نام «تورو واناتابه» را روایت می‌کند، او ۲ دوست به نام‌های «نائوکو» و «کیزوگی» دارد که آن‌دو از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و هم اکنون باهم رابطه دارند و با یکدیگر یک اکیپِ دوستیِ ۳ نفره ساخته‌اند و همیشه باهم هستند.
من مطابق روال همیشه در ریویوهای خودم هیچ اشاره‌ای حتی مختصر و کوتاه به متن داخل کتاب نمی‌کنم بنابراین فقط به نقل جزئیات قابل ذکر اشاره میکنم.
این رمان از زندگیِ جوانانِ ژاپنی در ده‌ی ۱۹۶۰ توکیو روایت می‌کند که شور انقلابی داشتند و به دنبال تحولات گسترده بودند.
جنگل نروژی به هیچ وجه تنها یک رمان عاشقانه‌ی معمولی نیست، آنقدر جزئیات اتفاقاتِ آن دوران مو به مو توسط نویسنده روایت شده که در نگاه اول می‌توانیم حتی به این فکر کنیم که این روایت‌ها داستان زندگی خود موراکامی‌ست!
در این رمان غمگین که تم خودکشی هم در آن پررنگ هست، درگیری‌های شخصیت‌های جوان در مواجهه با عشق و روابط و پس از دست‌ دادنش روبرو می‌شویم.
شخصیت‌های دیگری هم در این کتاب هستند که معروف‌ترین آنها «ناگازاوا» که یکی از هم اتاقی‌های خوابگاه واناتابه، «میدوری» یکی از عشق‌های واناتابه و همچنین «ریکو» هم اتاقی نائوکو که شخصیت مورد علاقه‌ی من در کتاب بود و وقتی داستانی از گذشته‌ی او روایت شد یکی از سوپربخش‌های این رمان بود.
همانطور که می‌دانیم اگر داستان‌های کوتاه موراکامی را کنار بگذاریم، می‌توانیم رمان‌های او را به ۲ دسته‌ی رئال و رئالیسم جادویی تقسیم کنیم، بنابراین اگر کافکا در ساحل بهترین انتخاب و پرچمدار آثار رئالیسم جادویی اوست، این رمان نیز پرچمدار آثار رئال اوست و اگر علاقه‌ای به رمان‌های پایان باز و پر از معما و ابهام موراکامی ندارید می‌توانید این بخش از آثار او را با خواندن این کتاب آغاز و از آن لذت ببرید.
به این رمان هم بدون هیچ تعارف و خجالتی ۵ ستاره میدهم و خواندنش را به همه‌ی دوستانم پیشنهاد می‌کنم.
---------------------------------
امروز مورخ بیست و چهارم خرداد یک هزار و چهارصد، ریویوی فوق پس از اینکه بار دیگر توسط دوستانم مورد اقبال قرار گرفت، به دلیل رویت چند اشتباه نگارشی مورد ویرایش قرار گرفت.
          
            نامه ام باید کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرف از ابهام و آینه
از نو برایت می نویسم،
حال همه ی ما خوب است
اما تو باور نکن...
_
سلام و درود.
_
کتاب چوب نروژی اثر هاروکی موراکامی، ترجمه ی آقای غبرایی
داستانی ساده و سرراست، بدون تکنیک و بدون ساختار مدرن داستان نویسی. 
کتاب کمی سرگرم کننده و تقریبا تشابهاتی با دیگر رمانش (سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش) دارد. یک داستان عاشقانه ی متوسط رو به پایین است که در آن معاشرت هایی پی در پی شکل می گیرد که شاید با فرهنگ ما نا مانوس است.
 پس از خواندن کتاب سئوالی در ذهن من شکل گرفت که اگر دغدغه ی تمام جوانان ژاپن این است که امروز را با کدام دختر یا فردا را با کدام پسر بگذرانم و چه بنوشم و چه بخورم، یا شب را با این بگذرانم و صبح را با آن، پس این پیشرفت چشمگیر ژاپن از کجا آمده است؟؟؟ 
علی رغم اینکه می گویند این کتاب در ژاپن پر فروش است، فکر می کنم چیزی به مخاطب اضافه نکند و تنها دو یا سه روز سرگرم کننده است. 
ولی از خواندنش پشیمان نیستم. 
با مهر.
          
            به نظرم این انتخابات و تصمیمات ماست که مارو به انسان تبدیل می‌کنه.  
   این تصمیمات آدمی‌ست که روی سرنوشتشون اثر میذاره و زندگی آدمی خلاصه میشه در تصمیمات خودش. اینکه یک آدم به اعماق تاریکی فرورفته و دیگری در روشنایی قدم میذاره مشخصا از تصمیمات متفاوتشون سرچشمه می‌گیره. ولی صرفاً تصمیمی که گرفته شده در نظرفرد تصمیم‌گیرنده خوب بوده و شاید در نظر افراد دیگر این تصمیم اشتباه محض باشه. چون ما در دنیای دیگران زندگی نکردیم و از دلایلشون هم بی‌خبریم.

   موراکامی با این داستان نشون داد که تصمیمام انسان‌ها درسته که به خودشون مربوط هست ولی تمامی این تصمیمات تاثیر عمیقی روی افراد دور و برشون خواهند گذاشت. تصمیمات زیادی توی این داستان گرفته شد و زندگی های زیادی تحت تاثیرش قرار گرفت.

   به نظرم انسان‌ تصمیم می‌گیره تا تجربه کسب کنه، و میدونم اگه داستان این کتاب واقعی بود شخصیت اول داستان، «واتانابه» به عنوان یک نوجون 20ساله تجربیات عجیبی رو کسب کرد.
و «واتانابه» غمگین شد، چون درگیر تصمیمات غریب اشخاص عجیب شد.

پ.ن: از «موراکامی» داره خوشم میاد چون دست میذاره روی اشخاص عجیب غریب و داستانشون میکنه. بهتر از چی می‌خوام؟ هیچی :)
          
            ""زندگی خودتو بگیری؟ عبارت جالبیه، از کی بگیری؟
وقتی که تموم بشه تو نیستی که از دستش می دی.
مرگ تو چیزیه که برای بقیه اتفاق میافته، زندگی تو مال خودت نیست، ازش دست بکش""
بعد از مدت ها کتابی رو خوندم که ترجیح می دم یه چند وقتی بگذره تا کتاب جدیدی رو دست بگیرم نه به خاطر بد بودن بلکه به خاطر تاثیر زیادی که داشت.
موراکامی هیچ وقت نویسنده مورد علاقه من نبود، چرا که همیشه داستان های کوتاه اون رو خونده بودم و فضاسازی فانتزی داستان هاش رو دوست نداشتم، اما این کتاب دید من رو نسبت بهش تغییر داد.
داستان روان و یک خطی جلو می رفت و حتی اتفاقات بد و خوب هم ساده نشون داده می شد، بی هیجان نبود اما شخصیت اصلی در ظاهر نسبت به اتفاقات دور و برش احساسی نشون نمی داد در حالی که درونش غوغا بود.
شخصیت های دیگه هم خوب پرداخت شده بودند و حس و حالشون شبیه همه آدم های عادی بود.
اینکه مرگ رو اینطوری اینقدر درگیر و درهم پیچیده در زندگی به این شیوه هنرمندانه و واقعی بیان کرده بود، ارتباط رو با کتاب و داستان و شخصیت ها بیشتر می کرد.
تنها ایرادی که به داستان می تونم بگیرم اینه که برای جداسازی فضا فقط از غذا و نوشیدنی استفاده می شد،  یک مقدار تو ذوق می زد.