یادداشت ملیکا خوش‌نژاد

                تا جایی که از موراکامی خوندم، بدون شکل معتقدم کافکا در کرانه بهترین کتابشه و بعدش سوکورو تازاکی بی‌رنگ و سال‌های زیارتش. این کتاب هم البته خیلی خوش‌خوان بود و آدم دلش می‌خواست هی پیش‌ بره و زود بخونه ببینه چی میشه اما به نظرم به پای اونا نمی‌رسید. من می‌تونستم نائوکو و حتی میدوری رو درک و حس کنم، اما خود واتانابه خیلی غیر قابل درک بود. اصلاً از فکرا و حساش نمی‌تونستی بفهمی واقعا تو سرش چی می‌گذره و این من رو در کل داستان کلافه کرده بود. اما شاید هم این از قصد بوده. چون حتی مشکل نائوکو رو هم در نهایت نمی‌تونستی بفهمی، یا مشکل کیزوکی و دلیل کارهایی که کردن رو. در کل این کتاب برای من یادآور همین ترانه است، چون دقیقا مثل «جنگل نروژی» بیتلز احساس عجیبی از تعلق و ابهام رو به آدم میده.
        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.