بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

کیارش وفایی

@kiarash07

156 دنبال شده

188 دنبال کننده

                      می‌نویسم ✒️ می‌خوانم 📚 می‌بینم 🎭🎥 می‌شنوم 📻

شاه پناهم بده... خسته راه آمدم
دست مرا رد مکن..‌. بر در شاه آمدم
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                «قُمارباز» یکی از آثار بسیار خواندنی ادبیات روس است که می‌تواند از تسلط کافی جناب «داستایفسکی» خبر بدهد. 
حال در این اثر و روایت، اول شخص که همان شخصیت اصلی به شمار می‌آید تمامی اتفاق‌ها و رویدادها را به شکل مشروحی برای مخاطب بازگو می‌کند. لذا این رویکرد سبب می‌شود که راوی گاهی دنیای درون خود را به تحلیل در می‌آورد و از خلق وخوی می‌گوید و در زمانی دیگر رفتار سایر شخصیت‌ها که در مواجهه با او قرار می‌گیرند را بررسی می‌کند. 
در واقع «الکسی ایوانویچ» یا همان شخصیت اصلی در روایت هم در مقام شاهد است و هم قاضی قرار داد. مقصود نویسنده از این کارکرد آن است که مخاطب در هر زمان بتواند همراه باشد تا کشف و شهود را از سوی نویسنده طلب کند. 
موقعیت مکانی در این اثر، آنچنان که باید و شاید  در درام کاری از پیش نمی‌برد، زیرا ساختار طراحی شده تنها قصد دارد شرایط و رویکرد ادبی‌اش را بیشتر به سمت تشریح سوق بدهد. 
ریتم و فرم به کار گرفته شده نیز بنابر پیش آمدن اتفاق‌ها با نوسان‌های تعمدی نیازهای جهان اثر همچون دستورالعمل‌های لازم را تامین می‌کند. حال آنکه حرص و طمع انسان‌ها در قبال به دست آوردن نیازهایش از دیگر نکاتی ست که به آنها با تاکید اشاره شده است.
        
                روابط انسانی جزو مواردی ست که نویسنده‌ها از آن طریق سعی دارند آثارشان را با کشف و شهودی در رابطه با کنش و واکنش‌های آدم‌ها با عمقی که اندازه‌اش بنابر پیچیدگی‌ها و علت و معلول‌ها مشخص می‌شوند به نگارش در آورند.
«لنا اندرشون» سوئدی یکی از همان نویسنده‌ها است. او در «تصرف عُدوانی» سعی بر آن داشت که دلایل انسانی را به سویی هدایت کند که درام با پرسشگری، تلاطم، انتظار و عشق چهارضلعی را تشکیل بدهند با آگاهی به اینکه انسان یا همان شخصیت‌های اثرش دچار تغییراتی جهت سرنوشتی متفاوت شوند.
 «استر نیلسون» که زنی نویسنده و روشنفکر است بعنوان شخصیت مشترک در «تصرف عُدوانی» و «فعل بی‌وفایی» حضور دارد. شاید بتوان گفت این شخصیت در این دو روایت از نگاه نویسنده گاهی بعنوان قربانی و زمانی دیگر نجات یافته تلقی شده است تا شخصیت مقابلش که مستقیم با او روایت را پیش می‌برد بتواند بنابر به کارکردهای رفتاری خود، این شخصیت را به ذات محرک اتفاق‌ها و رویدادها به مخاطب معرفی کند. 
حال اهمیت حضور شخصیت «استر نیلسون» سبب شده است که «لنا اندرشون» در رمان «فعل بی‌وفایی» او را در مقابل ارتباطش با «اُلاف استن» جسورتر، عاشق‌تر و در مواقعی شکننده‌تر نشان بدهد که از این تعریف‌ها برای پایان‌بندی غیرمنتظره خود استفاده کند. ضرورت نمونه چنین ترفندهایی را در درام بی‌درنگ می‌توان در سینمای فرانسه پیدا کرد که لحظات اثر را مالامال از تنش، اضطراب، لذت و البته سرکشی می‌کنند. از سوی دیگر نویسنده در این رمانش کوشیده تا داده‌های فلسفه جهان هستی و هویت انسان‌ها با خرده پیرنگ‌ها به خدمت پیرنگ اصلی در آیند تا مرز بین امید و نا امیدی شکل واضحی به خود بگیرد. 
لذا با این روش، نویسنده با تعمدی مشخص از گفتمان بین نسلی فاصله گرفته تا طیف سنی آدم‌های میانسال را که تجربه‌های بسیاری در زندگیشان داشته‌اند را به چالش بکشد. 
مخاطب در این اثر بعنوان قاضی از نگاه نویسنده شناخته می‌شود تا بتواند اعمال و رفتار شخصیت‌ها را مورد بررسی قرار داده و سپس در پایان نتیجه بگیرد که «استر نیلسون» مقصر بوده است یا «اُلاف استن»؟!  یا آنکه آیا به واقع می‌توان در پایان همچون پایان بندی « تصرف عُدوانی» یکی از آنها را قربانی و دیگری را نجات یافته خطاب کرد؟
        
                «من او» یکی از بهترین رمان‌هایی ست که در ادبیات معاصر ایران خوانده و شناخته‌ام. شاید بتوان گفت اهمیت این انتخاب در تمام عناصر یک روایت، یک درام و البته شیوه نوآورانه جهت تصویرسازی جاری و ساری است.
حال از نگاه دیگر باید اشاره داشت که نویسنده در مقام راوی جزئیات را به یکدیگر پیوند و سپس صیقل داده و همه چیز را مدنظر گرفته است تا بتواند مخاطب را از صفحه اول تا صفحه آخر با خود همراه سازد. نویسنده می‌کوشد آجر به آجر مخاطب بداند که اتفاق‌ها، رویدادها و سایر مشتقات چگونه و چرا کنار یکدیگر مرتب شده است. لذا این تیزهوشی و کنجکاوی و حتی خواسته درونی نویسنده ، کاربردی دراماتیک هم دارد و معنای آن را می‌دهد که ریتم با نوسان‌های عمدی پیش می‌رود.
نکته دیگر هم که زمان خواندن حائز اهمیت می‌شود، آن است که در این اثر از فرم و محتوا، شخصیت پردازی ها، جغرافیای مکانی و تاریخی با رونمایی از آداب و معاشرت زمان مشخص شده در درام یکسانی و همخوانی دارد.
اشاره به آداب و معاشرت زمان مشخص اثر که از طریق رفتار و کردار شخصیت‌ها به مخاطب بازتاب داده می‌شود یکی از چندین و چند مزیتی است که اثر را خواندنی، قابل درک و البته دوست‌داشتنی می‌کند.

طراحی هر کدام از شخصیت‌ها به مراتب شناسنامه‌ای اختصاصی را در بر می‌گیرد تا مخاطب همچون نقشه راه آن را فهم کرده و برای کشف و شهود همراه داشته باشد. جابجایی مولفه زمان نیز از دیگر کارکردهای مطرح در «من او» است که شخصیت‌های اصلی از زاوایای مختلف که در آن قرار می‌گیرند گاهی در موضع کنش و زمانی در وادی واکنش هستند. 
حال در این میان، مخاطب بعنوان شاهد عینی همه چیز را درک و ثبت می‌کند. 
در نهایت اینکه، «من او» با قلم «رضا امیرخانی» اثری به جد قابل توجه است که هنرمندان عرصه تصویر می‌توانند آن را در مدیوم فیلمی سینمایی یا سریالی جذاب پیش روی علاقه‌مندان قرار بدهند.  
البته که این اثر حتی می‌تواند کتاب صوتی شنیدنی هم باشد.

و دیگر هیچ
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

خواننده آگاه کاری به پایان خوش یا غم انگیز داستان ندارد بلکه برای او مهم آن است که پایان داستان نتیجه منطقی حوادث پیش از خود باشد، و نیز پایان داستان توانایی بیان تمام و کمال مفاهیم والا را داشته باشد. چنین خواننده ای نیک میداند که چنانچه پایان داستان از این آزمایشها سربلند بیرون بیاید میتواند خواننده را عمیقا راضی کند چه پایان آن خوش باشد و چه غم انگیز.

📌همسایه‌ها روایتی است تماماً ایرانی؛ ایرانی ترین رمانی که تا این لحظه خوانده‌ام.

🔹 اهواز احمد محمود زنده است. کارون یکی از شخصیت های اصلی داستانش است، نمایانگر حال شهر و مردمش. محمود راوی طبقات پایین جامعه است. راوی کوچه‌های خاکی، راوی فقر، راوی بیکاری و در عین حال راوی شرافت. فرق اساسی محمود با عمده راویان فقر همین است. محمود می‌فهمد که می‌شود فقیر را شرافتمند تصویر کرد. می‌شود هم‌پایه فقرا شد و روایتشان را شنید نه اینکه همیشه از بالا و همچون سوژه‌ای ناشناخته و چه بسا ترسناک و فهم‌ناشدنی پرداخته شوند. این فقط از کسی برمی‌آید که فقر را زیسته باشد. محمود فقر را زیسته و نخواسته از آن پله‌ای بسازد برای بالاتر رفتن. نخواسته با استهزاء فقرا سری تو سرها درآورد؛ کاری که البته خیلی ها کردند.

▫️زبان و لحن محمود تند است. تند به هر دو معنا؛ هم صریح است هم سریع. جملاتش کوتاه هستند و همین هم باعث بالا رفتن ضرباهنگ داستان می‌شود. مخاطب هم پابه‌پای متن سرعت خواندش زیاد می‌شود و تا به خودش می‌آید میبیند حسرتی بر دلش مانده که ای کاش این ضیافت بیشتر طول می‌کشید.
 
🔸تاریخ خواندن واجب است و هیچ چیز جایگزین آن نمیشود. خواندن همسایه‌ها برای فهم اواخر دهه ۲۰ تا اوایل دهه ۳۰ کفایت نمی‌کند اما مکملی مفید است برای کتب تاریخی. اگر در کتب تاریخی افراد کوچک اهمیتی ندارند در رمان های تاریخی همین افراد کوچک وقایع بزرگ را می‌سازند. با رمان تاریخی به عمق یک واقعه تاریخی می‌رویم؛ از جزء به کل میرسیم. با همسایه‌ها عزم جزم مردم خوزستان در ملّی شدن صنعت نفت را می‌بینیم، مردمانی که روی نفت می‌خوابند و نفعی از نفت نمی‌برند.

▪️برای هر نگرش و مسلکی هم نمونه‌ای مثبت و هم منفی در داستانش می‌آورد: مذهبیونی که مذهب را سطحی می‌فهمند در کنار کسانی که اخلاق به عمق وجودشان رسوخ کرده. چپ هایی که هدفشان نوکری شوروی است در کنار آنهایی که غم نان و عدالت دارند. حتی نگهبان زندانی که نماینده تمام و کمال شر است در کنار نگهبانی که هنوز رنگی از انسانیت دارد.

🔚همسایه‌ها رئالیستی‌ترین رمان ایرانی است که خوانده‌ام و شیفته قلم خالقش شدم. شیفته خالد که خود محمود است، شیفته کارونی که صدای مردم جنوب است و شیفته مردم جنوب.
            📌همسایه‌ها روایتی است تماماً ایرانی؛ ایرانی ترین رمانی که تا این لحظه خوانده‌ام.

🔹 اهواز احمد محمود زنده است. کارون یکی از شخصیت های اصلی داستانش است، نمایانگر حال شهر و مردمش. محمود راوی طبقات پایین جامعه است. راوی کوچه‌های خاکی، راوی فقر، راوی بیکاری و در عین حال راوی شرافت. فرق اساسی محمود با عمده راویان فقر همین است. محمود می‌فهمد که می‌شود فقیر را شرافتمند تصویر کرد. می‌شود هم‌پایه فقرا شد و روایتشان را شنید نه اینکه همیشه از بالا و همچون سوژه‌ای ناشناخته و چه بسا ترسناک و فهم‌ناشدنی پرداخته شوند. این فقط از کسی برمی‌آید که فقر را زیسته باشد. محمود فقر را زیسته و نخواسته از آن پله‌ای بسازد برای بالاتر رفتن. نخواسته با استهزاء فقرا سری تو سرها درآورد؛ کاری که البته خیلی ها کردند.

▫️زبان و لحن محمود تند است. تند به هر دو معنا؛ هم صریح است هم سریع. جملاتش کوتاه هستند و همین هم باعث بالا رفتن ضرباهنگ داستان می‌شود. مخاطب هم پابه‌پای متن سرعت خواندش زیاد می‌شود و تا به خودش می‌آید میبیند حسرتی بر دلش مانده که ای کاش این ضیافت بیشتر طول می‌کشید.
 
🔸تاریخ خواندن واجب است و هیچ چیز جایگزین آن نمیشود. خواندن همسایه‌ها برای فهم اواخر دهه ۲۰ تا اوایل دهه ۳۰ کفایت نمی‌کند اما مکملی مفید است برای کتب تاریخی. اگر در کتب تاریخی افراد کوچک اهمیتی ندارند در رمان های تاریخی همین افراد کوچک وقایع بزرگ را می‌سازند. با رمان تاریخی به عمق یک واقعه تاریخی می‌رویم؛ از جزء به کل میرسیم. با همسایه‌ها عزم جزم مردم خوزستان در ملّی شدن صنعت نفت را می‌بینیم، مردمانی که روی نفت می‌خوابند و نفعی از نفت نمی‌برند.

▪️برای هر نگرش و مسلکی هم نمونه‌ای مثبت و هم منفی در داستانش می‌آورد: مذهبیونی که مذهب را سطحی می‌فهمند در کنار کسانی که اخلاق به عمق وجودشان رسوخ کرده. چپ هایی که هدفشان نوکری شوروی است در کنار آنهایی که غم نان و عدالت دارند. حتی نگهبان زندانی که نماینده تمام و کمال شر است در کنار نگهبانی که هنوز رنگی از انسانیت دارد.

🔚همسایه‌ها رئالیستی‌ترین رمان ایرانی است که خوانده‌ام و شیفته قلم خالقش شدم. شیفته خالد که خود محمود است، شیفته کارونی که صدای مردم جنوب است و شیفته مردم جنوب.


          
            اولین اثری بود که از همینگوی خواندم و نمی‌دانستم که بخشی زیادی از این ترجمه به زندگی نامه ی نویسنده پرداخته شده است .
به طبع خوانش  بخش زندگینامه برای من بیشتر از بخش داستانی طول کشید ، داستان رو خیلی سریع خواندم .
اصلا متوجه هدف نویسنده از این زندگینامه نفهمیدم که بیشت  تخریب نویسنده و آثارش بود یا زندگینامه ؟؟
فکر میکنم در زندگینامه نیتری به داوری و قضاوت نیست و مترجم باید در نوشتن آن جانب بی طرفانه رو در پیش می‌گرفت .
در کل ، از خواندن بخش اول کتاب این نتیجه را گرفتم که همینگوی طی سال ها سعی کرده در نوشتن پیشرفت کند و بیاموزد اما بی ثمر بوده و در پایان عمرش بهترین اثرش را که پیرمرد و دریا بوده نوشته است .
و اما خود داستان ....
داستانی روان و ساده_بدون پیچیدگی _همراه با سیر خطی
 از تنهایی و فقر  پیرمردی ماهیگیر ، که روحیه ای قوی و پیروزمندانه داشت اما در مسیری که پیش گرفته بود به گمان خودش شکست خورد و برگشت .
و پسری که زمانی شاگرد و همراهش بود اما حالا از سر دلسوزی به پیرمرد رسیدگی می‌کرد .
مقاومتی که پیرمرد در مقابل مشکلات راه ش نشان داد بس ستودنی بود اما در آخر تسلیم شد و سالم برگشتن رو ترجیح داد .
نمیدونم با تعاریفی که مترجم از داستان های همینگوی داشت آیا سراغ کتاب های دیگرش هم بروم یا نه ؟؟؟؟
اما تعریف وداع با اسلحه رو زیاد شنیدم .