یادداشت‌های علی طالب‌لو (66)

بینوایان (جلد دوم)
          خواندن این کتاب یکی از بهترین تجربه‌های ادبیات کلاسیک برای من بود. بارها همراه با شخصیت‌های این کتاب، به سوالات مختلف فکر کردم. ویکتور هوگو مرا با سوال و مسئله‌های خودش همراه کرده بود. وقتی می‌دیدم اعتراف ژان والژان باعث می‌شود شهر دیگر مثل قبل نباشد، مثل او فکر می‌کردم که نکند اعتراف کردن غیر اخلاقی باشد؟ گاهی با ژاور همراه می‌شدم و نمی‌دانستم باید طرف قانون بایستم یا جوانمردی. و مخصوصا همراه با خواهر سمپلیس، آنجا که تنها دروغ زندگی‌اش را گفت.
سوالات و دغدغه‌هایی که هوگو مطرح می‌کرد، مرا با روایت داستان همراه می‌کرد. این یکی از مهم‌ترین نقاط مثبت رمان بینوایان برای من بود. چنین تجربه‌ای خیلی برایم پیش نیامده بود. 
باید اضافه کنم که کتاب سه بخش کلی دارد یکی خط داستانی، یکی تاریخ وقایعی در فرانسه و در آخر خطابیه‌ها و تأملات هوگو. به گمانم بخش‌های تاریخی داستان قابل حذف بود. به طور کلی کتاب می‌توانست بسیار خلاصه‌تر از این باشد. با این حال از خواندن این کتاب با ترجمه عالی و دقیق استاد پارسایار واقعا لذّت بردم.
        

13

الدرر النبویه فی نقد آراء فلسفه
          رساله نقد آراء الفلسفیه، رساله‌ای است از استاد سیدان که آنرا در سال ۱۳۷۹ ه.ش. در نقد فلسفه صدرایی به نگارش درآوردند. این رساله توسط آقای دریاباری شرح و ترجمه شده. این کتاب هم شامل رساله است و هم شرح این رساله.
استاد سیدان که امروزه از سردمداران مکتب تفکیک شمرده می‌شوند، در رساله خود نقدهایی کلی و جزیی به اندیشه‌های ملاصدرا وارد می‌کنند. به عقیده ایشان، عقل و شهود حقیقی مخالف دین نیست لکن آنچه فلاسفه می‌گویند لزوما عقل صحیح و حقیقی نیست بلکه دارای اشکالات معرفتی فراوان است. به عقیده ایشان نشانه این مطلب آن است که فلاسفه در موضوعات مختلف با یکدیگر اختلاف نظر دارند و این نشان می‌دهد که برداشت‌های آنها لزوما مبتنی بر عقل نباشد.
به عقیده ایشان حیطه عقل، حیطه‌ای محدود است و قادر نیست به همه سوالات الهیاتی بشر جواب بدهد. ملاصدرا نیز دغدغه‌های دینی داشت ولی به دلیل تأثیرپذیری از ابن عربی، دچار اشتباهات منعدد معرفتی شد..
فهرست اشکالاتی که ایشان به صدرا وارد می‌کند از این قرار است: ۱- وحدت وجود. ۲- رابطه علی و معلولی میان خدا و بندگان. ۳- سنخیت میان علّت و معلول. ۴- معاد جسمانی مثالی. ۵- تقریر صدرا از نعمات بهشت. ۶- تقریر صدرا از عذاب جهنم در استمرار آن. ۷- یکسان دانستن علم و اراده و انتزاع اراده از علم. ۸- جبر و اختیار. ۹- حدوث و قدم.
همچنین ایشان در خاتمه نقدهایی به ابن‌عربی وارد می‌کند و تفسیر پنج آیه از آیات قرآن را برای توضیح این اشکالات بیان می‌کند.
همانطور که ایشان در ابتدا و همچنین در خاتمه کتاب ذکر می‌کند، سنّت نقد و بررسی آراء اندیشمندان از سنّت‌های برجسته حوزه است. نباید کسی را از دایره نقد و اشکال، مصون داشت. اما با این حال به گمانم نقدهای ایشان اشکالات متعددی دارد: ۱- فهم ایشان از حکمت مشاء مبتنی بر تقریرهایی است که به نظر می‌رسد تقریرهای فنّی و نهایی نباشند، برای مثال ایشان ابن‌سینا را از مدافعان اصالت ماهیت می‌شمارند و این تقریر را بهترین تقریر اصالت ماهیت می‌دانند اما دلیلی بجز برداشت یکی از شارحین برای آن ذکر نمی‌کنند. ۲- تفسیر ایشان از برخی عبارات صدرا، فنی و دقیق نیست. ۳- ایشان در بسیاری از موارد دلیلی برای ادّعای خود ذکر نمی‌کنند و گاه یک مطلب مهم فلسفی را بدون داشتن دلیل فنی انکار می‌نمایند؛ مخصوصا در بحث علّت و معلول. ۴- برخی از برداشت ایشان از آیات و روایات، روشمند نیست مخصوصا در مباحث معاد. بسیاری از آیات مورد استشهاد ایشان حتی ظهور اولیه در معاد جسمانی عنصری ندارد.
اما درمورد ابن‌عربی پژوهشی انجام ندادم تا برداشت‌های ایشان از ابن‌عربی یا دیدگاه‌های شخص ابن‌عربی را ارزیابی کنم لذا چون با ادبیات و سنجه‌های پژوهشی عرفان آشنا نیستم، درمورد برداشت‌های ایشان توقف می‌کنم.
        

11

کاندید یا خوش باوری
          مسئله اساسی ولتر در این رمان، پاسخ به چند سوال است: چرا در این زندگی رنج می‌کشیم؟ تا کی قرار است رنج بکشیم؟ آیا این زندگی بهترین جهانی است که ممکن بود خلق شود؟
این سوالات از سوالات اساسی و مهم متافیزیک و فلسفه دین است اما ولتر نمی‌خواهد از دریچه بحث‌های تحلیلی به این مسئله بپردازد. او فرم روایی را برای پاسخ به این سوال انتخاب می‌کند.
از آنجا که ولتر متفکر فلسفه سیاسی و از منتقدان جدّی مسیحیت کاتولیک در عصر روشنگری است، فارغ از پاسخ به این سوالات و نقد لایب نیتس، به صورت آشکار یا ضمنی کشیش‌ها و حکومت‌ها را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. روایت او متشکل از فیلسوفانی است که مدام از وجود شر یا بهترین جهان ممکن حرف‌های تکراری می‌زنند و کشیش‌هایی که مدام خیانت کرده و مال مردم را می‌دزدند. حکومت آرمانی‌ای که او تصویر می‌کند، حکومتی جدا از سیاست است، جایی که کشیش وجود ندارد و دین شأنی از شئون کلیسا یا حکومت نیست.
ولتر تمام ایده‌های تحلیلی راجع به وجود رنج را به نوعی ناقص می‌داند و به صراحت از زبان کاندید می‌گوید: «بهتر است بدون بحث و استدلال کار کنیم، فقط اینطور می‌شود زندگی را تحمل پذیرتر کرد». ولتر بحث‌های تحلیلی درمورد وجود شرّ و رنج را بیهوده می‌داند. چه اهمیتی دارد که زندگی ما بهترین جهان ممکن است وقتی هر روز رنج می‌کشیم؟ به جای اینکار بهتر است آنچه داریم را تحمل پذیرتر کنیم، همین.
        

10

دکتر شریعتی جستجوگری در مسیر شدن
          بسم الله.
این روزها که مجددا ویدئویی از لعن و تکفیر یکی از اساتید برجسته متافیزیک اسلامی درمورد شریعتی منتشر شده است، به ذهنم رسید که مروری بر این کتاب بنویسم.

درمورد نگاه‌های متفاوت راجع به شریعتی، مطالعه سه کتاب سودمند است: ۱- جریان روشنفکری اسلامی در ایران، دو سخنرانی از آیت الله خامنه‌ای درمورد شریعتی. ۲- شریعتی جستجوگری در مسیر شدن، سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های آیت الله بهشتی درمورد شریعتی. ۳- بررسی تفصیلی ماجرای آیت الله مصباح و دکتر شریعتی، وحید خضاب.
این مرور، بازنشر دیدگاه‌های کلی آیت الله بهشتی راجع به شریعتی است که در چهار مقام تفکیک شده است: ۱- ویژگی‌های مثبت شریعتی از منظر آیت الله بهشتی. ۲- ویژگی‌های منفی شریعتی از منظر آیت الله بهشتی. ۳- دفاع آیت الله بهشتی از شریعتی در مقابل انتقادات آیت الله مصباح یزدی. ۴- نتیجه‌گیری.

۱. ویژگی‌های مثبت شریعتی از منظر آیت الله بهشتی: ۱- زاییده درد و رنج و محرومیت بود و در طول مطالعات خود نیز این رنج را دنبال می‌کرد. ۲- نسبت به سنّ خود انسانی بسیار پرمطالعه و کتابخوان بود. ۳- سعی داشت در مطالعات خود، پاسخ اسلام به سوالات را دریابد. لذا مطالعات او مطالعاتی تطبیقی و مقارن بود. ۴- قریحه‌ای سرشار، سازنده و آموزنده داشت. نوشته‌هايش، كلماتش، جملاتش، اسلوب نگارشش، اسلوب سخنش، كيفيت برخوردش با مسائل و جامعه، از ابداعات مختلفی برخوردار بود ۵- کاوشگر بود یعنی دنبال این بود که به حقیقتی دست پیدا کند. ۶- تواضع معرفتی داشت و همواره در حال رشد بود. اصراری بر یک ادّعا نداشت. ۷- دلباخته معارف غربی نبود بلكه اصالت فرهنگ غنی اسلام همواره براى او جاذبه‌ای نيرومند داشت.

۲. ویژگی‌های منفی شریعتی از منظر آیت الله بهشتی: ۱- برخی از نوشته‌های التقاطی یا غربی به صورت ناخودآگاه بر ذهن ایشان، تأثیر گذاشته است. به تعبیر مرحوم مطهری، تأثیر تفکر دیالکتیکی مادی در نگاه شریعتی هویداست. ۲- برخی از برداشت‌های ایشان از قرآن و روایات شبیه شیوه اصحاب رأی بود یعنی می‌کوشید یک عبارت را مطابق با اندیشه دلخواه خود معنی کند. این شیوه پرآسیب و خطرناک است. البته شریعتی لجاجت نداشت و در گفتگوها اشتباهاتش را می‌پذیرفت. ۳- پرخاش‌گری‌های نا‌به‌جا و بیش از حد داشت. ۴- دچار ستایشگری‌های افراطی بود.

۳. مرحوم مصباح در سه بحث بنیادی از بحث‌های اسلامی به شریعتی انتقاد داشتند: ۱- خاتمیت. ۲- نصب امامت. ۳- مباحثی مربوط به معاد.
آیت الله بهشتی در این کتاب فقط به مسئله خاتمیت می‌پردازند.
بر اساس برداشت مرحوم مصباح، شریعتی معتقد بود که معنی خاتمیت، جایگزین شدن عقل به جای وحی است چرا که پس از پیامبر اسلام، عقل به کمال خودش رسیده و دیگر نیازی به آموزه‌های وحیانی نیست. به عقیده ایشان شریعتی درمورد زشتی تعّدد زوجات از برداشت عرفی خود کمک می‌گیرد و امتداد ادّعای قبلی را به این مسئله می‌کشاند.
شهید بهشتی در مقام دفاع شئون نبی را ذکر کرده و می‌گویند خاتمیت به معنی اتمام شریعت و ارتباط مستقیم با خداست و شئون دیگر انبیاء همچنان امتداد دارد. لکن ایشان بحث را بیش از این باز نمی‌کنند و معتقدند که بحثی جدّی است و به مقدّمات فلسفی (مخصوصا از حکمت متعالیه) نیاز دارد و باید در محافل علمی طرح و بررسی شود. سپس می‌گویند مراد شریعتی این است که عقل باید به کمک وحی آمده و ابهامات آنرا برطرف کند یا در مواردی که نظر نداده، اظهار نظر کند یا فروعات وحی را تبیین نماید. چرا که مسخره است کسی مثل شریعتی مدام از آیات و روایات در سخنرانی خود استفاده کند ولی معتقد باشد که دوران وحی به پایان رسیده. به عقیده آیت الله بهشتی بحثی که شریعتی تحت عنوان زشتی تعدّد زوجات مطرح می‌کند، مرتبط به این بحث نیست بلکه با بحث نسخ در اصول فقه قابل توجیه است. البته به عقیده ایشان برداشت شریعتی در این مصداق کاملا اشتباه است لکن باید از او انتقاد سازنده کرد نه تکفیر.

۴. نتیجه: شریعتی محقق جامع الشرایطی نیست بلکه انسانی است که مطالعاتی داشته و پاسخگوی پرسشگری نسل جوان است و جستجوگر بحث‌های اسلامی است؛ نه بیشتر و نه کمتر. برداشت‌های ایشان بیشتر ذوقی است نه تحقیقی؛ لذا نباید با آن معامله تحقیقی و پژوهشی شود البته که فکر شریعتی تغییرات زیادی در طول زمان داشته و به مرور، به اصالت اسلامی نزدیک‌تر می‌شده است. پیشنهاد آیت الله بهشتی این است که تا مطالب اسلامی خوب فهم نشده، نباید سراغ آثار او رفت چرا که در این صورت ذهن انسان در فراز و نشیب افکار ایشان گم شده و نمی‌تواند به برداشت شکل‌یافته از اسلام دست پیدا کند.

پ.ن: همانطور که گفتم، این یادداشت جمع‌بندی آراء آیت الله بهشتی راجع به شریعتی است که با وجود اختلافاتی، از جهاتی به آراء مرحوم مصباح شبیه است. شخصا دلایل و برداشت‌های دیگری از شخص آیت الله مصباح شنیدم که باید در محفل دیگری راجع به آن بنویسم تا هر دو دیدگاه به صورت کامل بررسی شده باشد. ما به دلیل عدم حضور در آن برهه نمی‌توانیم به صورت دقیق بین این دو رویکرد، داوری کنیم گرچه می‌توانیم بر اساس احتمالاتی، یک رویکرد را بر رویکرد دیگر ترجیح بدهیم. همین.
        

7

نگاهی اجمالی به سیر فلسفه در جهان اسلام
          این کتاب مقاله‌ای از شهید مطهری بوده است که در نشریه مقالات و بررسی‌ها در دانشگاه تهران به چاپ رسیده و دو سال است که به صورت مجزّا در کنار دیگر آثار ایشان منتشر می‌شود.
مقاله ای خوش‌خوان و ساده است. استاد مطهری از کسانی است که تأکید بسیار زیادی بر روی بررسی تاریخی مسائل دارد و این روحیه در آثار ایشان (از جمله شرح مبسوط منظومه) آشکار و روشن است.
به عقیده استاد، سیر تاریخی مسائل فلسفه اسلامی از مباحثی است که مغفول واقع شده و شاید یکی از علل آن، تلاش‌های فلسفی حاجی سبزواری باشد. ایشان به دلیل دسترسی کمی که به آثار فلاسفه قبلی داشتند، نتوانستند به صورت دقیق ادعاهای آنان را تبیین و دسته‌بندی کنند. از جهت دیگر ایشان علاقه زیادی به سازگار کردن ادّعاهای به ظاهر متفاوت داشتند که گاهی روشمند نبود. لذا مرحوم استاد معتقدند که باید حتما به این بُعد از بحث‌های فلسفی دقّت شود چرا که در فهم مسئله تأثیر بسیار زیادی دارد.
حتما برای ما سوال شده که محتوای مسائل فلسفی یا دسته‌بندی آنها در سنّت اسلامی چه اشتراکاتی با سنّت یونانی دارد و آیا فلسفه اسلامی ذیل فلسفه یونانی دسته بندی می‌شود یا خیر؟
استاد می‌فرمایند که مسائل فلسفی در متون اسلامی چهار دسته‌اند: ۱- مسائلى كه تقريباً به همان صورت اوّلى كه از آثار یونانی ترجمه شده باقى مانده و تغییر زیادی در آنها دیده نمی‌شود، مانند: اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات ده‌گانه، علل اربعه، تقسيمات علوم، تقسيم و تعديد قواى نفس . ۲- مسائلی که فلسفه اسلامی پایه آنها را محکم‌تر کرده و دلایل بیشتری برای آنها بیان نموده، مانند: مسئلۀ امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحيد واجب، امتناع صدور كثير از واحد، اتحاد عاقل و معقول، جوهريت صور نوعيه. ۳- مسائلى كه گرچه نام و عنوان آنها در یونان وجود داشته امّا محتوای آنها به كلى تغيير كرده و متفاوت شده است، مانند: مثل افلاطونی. ۴- مسائلى كه حتى نام و عنوانش تازه و بى‌سابقه است و در دوره‌هاى قبل از اسلام به هيچ شكل مطرح نبوده و منحصراً در جهان اسلام طرح شده است، مانند: مسائل عمدۀ وجود يعنى اصالت وجود، وحدت وجود، وجود ذهنى، احكام عدم، امتناع اعادۀ معدوم و همچنين مسئلۀ جعل، مناط احتياج شىء به علت، اعتبارات ماهيت، معقولات ثانيۀ فلسفى، برخى اقسام تقدم، اقسام حدوث، انواع ضرورتها و امتناعها و امكانها، حركت جوهری، فاعليت بالتسخير، وحدت نفس و بدن، نوع تركّب ماده و صورت، بازگشت ارتباط معلول به علت به اضافه اشراقيه، معاد جسمانى برزخى، بُعد رابع بودن زمان، قاعدۀ بسيط الحقيقه و... اکثر مسائل فلسفه اسلامی از این قسم‌اند.
علاوه بر این، سنّت اسلامی تغییرات زیادی در دسته‌بندی بحث‌های فلسفی داشته به طوری که شباهت بسیار کمی میان متافیزیک ارسطو و متافیزیک اسلامی وجود دارد. گاهی نیز برخی مسائل در طبیعیات یا منطق مطرح می‌شده ولی در سنّت اسلامی ذیل متافیزیک مطرح شده است، مانند: بحث مقولات و حرکت.
        

7

عاشورا فساد و اصلاح
          کتاب «عاشورا؛ فساد و صلاح‏» مجموعه نه سخنرانی دکتر فیرحی در سال‌های ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۹ است. ایشان با عینک جامعه‌شناسی سیاسی - تاریخی به بررسی حادثه عاشورا و حوادث منتهی به آن می‌پردازند.
ایده کلی ایشان این است که حضرت سیدالشهداء به دنبال قیام نبودند و حرکت ایشان صرفا ممانعت از بیعت با یزید بود. ایشان به تحلیل چند مفهوم و مسئله می‌پردازند: مفهوم بیعت، مفهوم خلافت، مفهوم سلطنت، حکومت شورایی، حکومت الیگارشی و...
به عقیده ایشان روند حکمرانی اسلامی پس از پیامبر با بحران‌های جدی مواجه شده که در زمان معاویه و یزید به اوج خود رسیده است؛ بحران هایی مثل: انتقال اصحاب پیامبر به شام، ایجاد سلسله مراتب در مرجعیت دینی و همچنین ایجاد بی عدالتی اقتصادی در جامعه.
مجموعا نگاه نو و بسیار خوبی به مجموع حوادث عاشورا داشتند و بر اساس تخصّص علمی خود، عوامل جامعه شناختی این حادثه را واکاوی کردند. به گمانم یکی از تحلیل‌های بسیار خوب از حادثه عاشوراست. با این حال، این کتاب دو نقد جدی دارد:
۱- به دلیل اینکه این کتاب متن چند سخنرانی از دکتر فیرحی است، مطالب تکراری آن زیاد است. به گمانم می‌شد نصف مطالب کتاب را حذف کرد.
۲- نگاه ایشان تکیه کمی به ادله دینی داشت و لذا به برخی از جوانب دیگر حادثه پرداخته نشده بود که انتظار می‌رفت به دلیل ارتباط با موضوع، به آن اشاره شود.
مجموعا کتابی بسیار خواندنی است. اگر هم همه کتاب را نمی‌خوانید، پیشنهاد می‌کنم سخنرانی «جامعه شناسی سیاسی حادثه عاشورا»، «عاشورا و بحران خلافت» و همچنین «عاشورا و مفهوم اصلاح؛ بازگشت به بنیان گذار» را مطالعه کنید. اساس ایده‌ی ایشان در این سه سخنرانی قابل دریافت است.
بخشی از ایده ایشان را ضمن پست «هدف قیام عاشورا» در کانال تارِک مطرح کرده‌ام؛ می‌توانید از پیوند زیر آنرا بخوانید:
https://t.me/notghiat/561
        

10

در محضر خدا
          برادر لورانس (نیکولاس هرمان) عارفی مسیحی است که در قرن هفدهم در فرانسه زندگی می‌کرد. در هجده سالگی درخت بی‌برگی را دید و به فکر بهار آینده و تغییر آن درخت افتاد. این اتّفاق باعث دگرگونی روح لورانس شد. پس از این تجربه، عصب سیاتیک او آسیبی جدی دید که باعث شد تا آخر عمر لنگ بزند و از ارتش کناره‌گیری کند. او به دلیل نیاز مالی خدمتکار شد و شش سال بعد به کلیسا پیوست. او تحصیلات لازم برای کشیش شدن را نداشت به همین جهت تا آخر عمر به آشپزی و پینه‌دوزی مشغول بود.
عشق او به خدا کم‌کم میان مردم معروف شد. مجموعه نامه‌ها و پندهای او در کتاب مستقلّی چاپ شد و مورد توجّه کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها قرار گرفت.
آموزه‌های لورانس شباهت‌های زیادی به آموزه‌های اسلامی دارد. شاید بتوان خلاصه تمام ایده های او را در این جمله خلاصه کرد: زندگی روحانی زندگی لطف است. این زندگی با ترسی زبونانه آغاز می‌شود و با امید به زندگی جاوید فزونی می‌گیرد و با عشق خالص به اوج می‌رسد. (صفحه چهل و پنجم کتب)
این گفتار شبیه گفتاری از امیرالمؤمنین است که فرمود بندگان خدا سه دسته‌اند یا خدا را از ترس می‌پرستند، یا برای رسیدن به پاداش و ثواب او را عبادت می‌کنند و یا عاشق اویند و این عشق باعث عبادت آنان می‌شود.
لورانس بر عشق به خدا و نادیده گرفتن همه مناسک تأکید دارد. او ذکر خدا را مهم‌ترين روش برای حصول عشق می‌داند. به عقیده او ما باید همیشه حضور خدا را حس کرده و تمرین کنیم و بدانیم هر چیزی از طرف خدا به ما برسد، خیر است و رنج یعنی نداشتن خدا. او در نامه‌های متعدد می‌گوید که به جای اینکه از خدا بخواهیم رنج و درد را از زندگی ما بردارد، باید بخواهیم که قدرت تحمّل رنج را به ما بدهد.
ما باید بدانیم در برابر خدا هیچیم و البته حضور او را تمرین کنیم. تمرین حضور او به مراقبت است و بی اعتنایی به دنیا و لذّات دنیوی.
اگر حضور خدا را حس کنیم ایمان و امید بیشتری خواهیم داشت، به خدا و برنامه‌هایش اطمینان خواهیم کرد و عاشق و امیدوار او خواهیم بود.
نوع خاصی از ایمان‌گروی و عرفان در رهنمودهای لورانس وجود دارد؛ او تصریح می‌کند که به جای استدلال باید شیفته خدا شد. اگر اسم مؤلف را فاکتور بگیریم و ندانیم یک شخصیت مسیحی آن را نوشته، حس می‌کنیم که داریم چهل حدیث مرحوم امام را مطالعه می‌کنیم.
        

9

هملت
          خواندن تراژدی مخاطب خاص خودش را می‌خواهد و باب میل همه نیست. اما برای مخاطبان خاصّش، بسیار لذّت‌بخش است.
آثار شکسپیر در قله‌ی سبک نمایشنامه‌نویسی است و هملت هم یکی از بهترین نمایشنامه‌های اوست؛ اگر ادّعا نکنم که بهترین است.
رگه‌هایی از کتاب مقدّس [مخصوصا کتاب ایّوب، جامعه و غزل غزل‌ها] در این نمایشنامه وجود دارد. فارغ از اقتباس‌های این تراژدی، حدس می‌زنم که روایت شکسپیر در چند پرده اول، روی چالز دیکنز اثر گذاشته چون پیش‌زمینه روایی این تراژدی را در رمان سرود کریسمس حس می‌کنم.
فضای روایی این تراژدی تاریک است و مثل دیگر تراژدی‌های شکسپیر، قربانی دارد و تلخ به پایان می‌رسد.
من این کتاب را با چاپ نشر نگاه خواندم که به گمانم از دو جهت بهتر از چاپ‌های دیگر است: ۱- نکات خوب برنارد لات در مقدّمه کتاب و برداشتش از مجموعه تراژدی. این مقدّمه نزدیک به هفتاد صفحه است و پیشنهاد می‌کنم بعد از خواندن اصل نمایشنامه، آن را بخوانید. ۲- ترجمه دقیق و خاص ابوالحسن تهامی خواندن نمایشنامه را دلپذیر می‌کند. این ترجمه به جهت نزدیک ساختن مخاطب به ادبیات شکسپیر، کلاسیک است (هم در انتخاب واژگان و هم ترکیب اجزاء جمله) لذا ممکن است برخی با آن ارتباط نگیرند.
        

5

محاوره ای در هویت شخصی و جاودانگی

9

حجاب و آزادی روابط

15

برادران کارامازوف (جلد ۲)
          بالاخره تمام شد.
شک داشتم که یادداشتی راجع به این کتاب بنویسم یا خیر؛ شاید به این جهت که من متخصص ادبی- هنری نیستم.
امّا به نظرم رسید بد نباشد آنچه هنگام خواندن این کتاب حس کردم را - نه به عنوان یک ارزیابی هنری بلکه به عنوان احساسات یک خواننده‌ی معمولی - عرض کنم.
این کتاب از چند جهت باب میل من نبود:
۱- ترجمه‌ی نسبتا بد صالح حسینی. به گمانم نوع انتخاب کلمات و چینش جملات، اصلا خوب و فنی نبود‌.
۲- روایت بسیار کند پیش می‌رفت و شخصیت‌محور بود نه داستان‌محور. من داستان‌های با خط روایی خوب را دوست دارم؛ کاری که تولستوی به خوبی آنرا انجام می‌دهد. برخلاف داستایفسکی که به دیالوگ‌ها و شخصیت‌ها اهمیت می‌دهد. من در رمان به دنبال روایتم نه فلسفه‌ی فکری نویسنده. (ممکن است شما در داستان به دنبال فلسفه‌ی فکری نویسنده باشید لذا از داستایفسکی لذت ببرید.)
۳- حدود ۱۵۰ صفحه از کتاب قابل حذف بود و به گمانم خللی به داستان‌پردازی داستایفسکی وارد نمی‌کرد.
با این وجود، در بخش‌هایی از کتاب، تناسب محتوا و فرم بی‌نظیر بود و نمی‌توان این مسئله را انکار کرد.
آقای صالح حسینی نیز یادداشتی در انتهای ترجمه این کتاب نوشته‌اند که خواندنش برای مرور شخصیت‌ها و ایده‌های کلی کتاب قابل استفاده است.
        

7

پروسلوگیون (خطابیه ای در باب اثبات وجود خدا)
          کتاب پروسلوگیون Proslogion مهم‌ترین کتاب آنسلم قدّیس، یکی از مشهورترین فیلسوفان مسیحی کاتولیک است.
این کتاب حاوی یکی از مناقشه‌برانگیزترین استدلال‌ها برای اثبات وجود خداست. پس از وی توماس، کانت، لایب نیتس، راسل و فیلسوفان اسلامی بر این استدلال ایراداتی وارد کرده‌اند.
این استدلال پس از کانت به استدلال وجود شناختی شهرت یافته است؛ گرچه به گمانم توصیف دقیقی از روش استدلالی آنسلم نیست. آنسلم در فصل دوم تا چهارم این کتاب سعی دارد از نفس تصوّر خدا در ذهن، وجود او را ثابت کند. گرچه به تصریح می‌گوید که اگر استدلال هم نبود، خدا را می‌توان با دل درک کرد و هیچ سفیهی نمی‌تواند خداوند را در درونش انکار کند (برگرفته از کتاب اشعیا، عهد عتیق).
به گمان من این کتاب اساسا یک کتاب کلامی یا فلسفی نیست بلکه کتابی در الهیات عرفانی است. تنها سه فصل از این کتاب به مسئله اثبات وجود خدا اختصاص دارد لکن در بقیه‌ی کتاب، آنسلم به توصیف خداوند و نوع رابطه‌اش با او دست می‌زند. چراکه به عقیده او خدا چیزی است که نمی‌توان بهتر از او را تصور کرد؛ لذا سعی می‌کند به بررسی مصداقی کمالات خدا و رد کردن شبهاتی درمورد او بپردازد. توصیفات آنسلم طوری است که اگر او را نمی‌شناختیم احتمال می‌دادیم فیلسوفی اسلامی این مطالب را نوشته است. شاهد من بر این مدّعی، تصریح گونیلون (منتقد مطلب آنسلم) بر این مطلب است که بجز دلیل اثبات وجود خداوند، بقیه‌ی مطالب این کتاب بسیار خوب و برخاسته از روحی مهذّب و احساساتی قدسی است.
ترجمه‌ی کتاب بسیار خوش‌خوان و دقیق است، نسخه لاتینی آن هم همینطور. این کتاب به علاقه‌مندان کلام مسیحی و الهیات عرفانی پیشنهاد می‌شود.
        

7

هنر ظریف بی خیالی: رویکردی نامتعارف به خوب زیستن
          از جمله کتاب‌هایی که خیال می‌کنیم زرد است ولی اشتباه می‌کنیم.
کتاب هنر ظریف بیخیالی از مجموعه کتاب‌های هنر زیستن است. مارک منسون معتقد است که زندگی انسان‌ها با درد و رنج گره خورده. ما نمی‌توانیم از رنج و سختی عبور کنیم، بلکه می‌توانیم مشکل بزرگ را به مشکل کوچک‌تر تبدیل کنیم.
این کتاب هرچند دارای رگه‌هایی از تفکّر بوداست اما به هیچ وجه سعی ندارد تبیینی فلسفی و متافیزیکی از رنج و درد ارائه دهد (دقیقا برخلاف فیلسوفان اگزیستانسیال).
به نظر منسون بزرگترین مشکل ما این است که در جستجوی بهتر شدن حالمان باشیم. چون این کار، این ذهنیت را تقویت می‌کند که ما فاقد حال خوب هستیم.
با این اوصاف مهم‌ترین سوال زندگی ما این نیست که در آینده بخواهیم به کجا برسیم و چه لذتی را تجربه کنیم. سوال اساسی این است که ما می‌خواهیم چه رنجی را در آینده تحمل کنیم تا به موفقیت برسیم.
مشکل اصلی ما حق به جانبی است و این انگاره که ما و رنج‌هایمان خاص هستیم. درحالی که تقریبا هیچ درد و وضعیت منحصر به فردی وجود ندارد. رسانه‌ها ما را به این سمت می‌برند که استثنایی و حق به جانب باشیم درحالی که اغلب ما آدم‌هایی معمولی هستیم.
درست است که مشکلات اجتناب ناپذیر هستند ولی معنایی که یک مشکل دارد اجتناب ناپذیر نیست. برای رشد باید به ارزش‌های بهتر اولویت داده و انتخاب‌های بهتری داشته باشیم.
انتخاب‌های ما معمولا ناظر به موفقیت‌های خارجی و ملموس هستند درحالی که موفقیت اصلی، دستیابی به فضیلت‌های درونی است. منسون دستیابی به این فضایل را موفقیت می‌داند:
۱- مسئولیت پذیری: تفاوت دردناک بودن یا انرژی بخش بودن یک مشکل در این است که آن را انتخاب کرده‌ایم و خودمان را مسئولش می‌دانیم یا خیر. واقعیت این است که همه‌ی ما مسئول هر چیزی هستیم که در زندگی‌مان اتفاق می‌افتد. ما مقصر دردها و رنج‌ها نیستیم ولی خودمان انتخاب می‌کنیم که چگونه به آنها نگاه کنیم.
۲- عدم قطعیت: رشد فرآیندی تکراری و بی پایان است. وقتی چیزی را یاد میگیریم از غلط به درست درنمی‌آییم بلکه از غلط به کمی غلط درمی‌آییم. اشتباه این است که به دنبال پاسخ نهایی مسائل باشیم درحالی که باید دنبال این باشیم که صرفا از اشتباهات امروزمان عبور کنیم. به جای رسیدن به یقین باید به دنبال تردید باشیم.
لازم نیست خودمان را بشناسیم. عدم شناخت باعث رشد و فروتنی در قضاوت می‌شود و استعدادهای ما را به ما نشان می‌دهد. زندگی یعنی هیچ چیز ندانستن و سپس هر کاری کردن.
3- شکست: بزرگی موفقیت بستگی به این دارد که چقدر شکست خوردید. فضای آموزشی، والدین و فضای مجازی با نشان دادن موفقیت‌های سریع نمی‌گذارند که ما بیش از حد به خودمان گند بزنیم. درحالی که اگر تمایلی به شکست نداشته باشیم، یعنی به موفقیت هم تمایلی نداریم. شکست و غم و رنج همیشه بد نیستند. ما برای یک زندگی شادمانه‌تر به تحمل رنج‌های عاطفی نیاز داریم.
اگر حس می‌کنیم که در کاری شکست می‌خوریم، فقط باید عمل کنیم. عمل کردن، واکنش‌هایی احساسی و منابع الهام ایجاد می‌کند و باعث می شود ما بتوانیم برای کارهای بیشتر انگیزه داشته باشیم.
4- رد کردن و نه گفتن: جواب رد دادن بخش ضروری و ذاتی حفظ ارزش‌های ماست. میل به اجتناب از تقابل و مخالفت و سازگار کردن همه چیز با هم، شکل عمیقی از حق به جانب بودن است. جستجوی گسترده در تجربه‌ها ما را از فرصت بهره‌مندی از پاداش تجربه‌های عمیق محروم می‌کند.
5- تفکّر درمورد فناپذیری: مرگ نوری است که سایه معنای زندگی به واسطه آن شکل می‌گیرد. تفکّر درمورد مرگ، ریشه‌هایی باستانی دارد. فیلسوفان رواقی توصیه می‌کردند که مرگ را همیشه در ذهن داشته باشیم تا قدر زندگی را بدانیم. به نظر پرسش از مرگ و میراث به جا مانده از ما، تنها پرسش واقعا مهمِ زندگی است درحالی که به دلیل ترسناکی و ابهام، معمولاً به آن فکر نمی‌کنیم. واقعیت این است که مرگ پاسخ درستی به همه سوالات زندگی است. ما باید ارزش‌هایی را انتخاب کنیم که در خدمت چیزی فراتر از منافع خودمان باشد. و اساسا شادکامی حاصل یک چیز است: اهمیت دادن به چیزی فراتر از خودمان و درک اینکه انسان‌ها ضعیف و محدودند. و رنج، عنصری جدایی ناپذیر از زندگی انسان‌هاست...
        

10