یادداشت‌های محمدرجا صاحبدل (65)

          به زعم نویسنده این سطور، دهه شصتی‌ها با پرونده شاهرخ و سمیه نیمه تاریک‌شان تکان خورد. این که می‌شود هم‌خون‌ات را بکشی چون می‌خواهی به خواسته‌هایت برسی.
کتاب در تلاش است تا با تورق نوشته‌ها و باز بیان گفته‌های آن سال‌ها به ریشه‌یابی دلایل وقوع رویداد بپردازد و جوابی به مخاطب امروز ارائه کند؛ و این مسئله پاشنه آشیل این کتاب می‌شود. جوابهای نویسنده متکی بر سوگیری‌های سیاسی است و همین مسئله جمع‌بندی کتاب را را باور ناپذیر می‌کند.
اگر جنگ نمی‌شد، قتل در خیابان گاندی رخ نمی‌داد؟
اگر دولت سازندگی بر سر کار نمی‌آمد، قتل در خیابان گاندی رخ نمی‌داد؟
اگر اختلاف طبقاتی نبود، قتل در خیابان گاندی رخ نمی‌داد؟

فکر می‌کنم جامعه‌شناسان و تحلیلگران آن ایام دچار این خطای شناختی شدند که با یک واقعه درصدد نسخه‌پیچی برای تمام جامعه برآمدند، درست همان اشتباهی که نویسنده مرتکب شده و تلاش کرده تا با این پرونده به مقابله با انقلاب و جمهوری اسلامی برود.

آنچه گفته شد مانع نمی‌شود تا از قوت قلم روایتگر نویسنده چشم پوشید. کتاب تو را مجاب می‌کند تا علی‌رغم علم به کل ماجرا، همراه بشوی و تا آخر، آن را بخوانی.

        

7

          «یک روز قشنگ بارانی»؛ کتابی برای همه روزها 

آدم کم‌صبری هستم و حرفی را که باید آخر بزنم در همین ابتدا می‌گویم: «اگر می‌خواهید داستانی بخوانید که در صفحه آخرش، شگفت‌زده شوید، این کتاب را بخوانید!»

کتاب، مجموعه‌ای از پنج داستان کوتاه است.

1⃣ «یک روز قشنگ بارانی» اولین داستان این مجموعه است که به سرگذشت «هلن» می‌پردازد؛ کسی که در ایام جوانی ماجراهای عاشقانه بسیاری داشته است ولی هیچ‌کدام از آن ماجراها منجر به ازدواج‌اش نشد تا زمانی که به «آنتوان» رسید. هلن علی‌رغم لیست بلند بالایی که از معایب آنتوان در ذهن داشت اما او را عامل آرامش خود می‌دید. در نهایت با هم ازدواج می‌کنند و این ازدواج آغاز تحول زن می‌شود.

2⃣ «غریبه» دومین داستان این مجموعه است و در آن به غریبه شدن افراد از خود در سنین بالا می‌پردازد، اما پرداخت نویسنده چنان است که تا دو صفحه مانده به پایان داستان اصل ماجرا مشخص نیست.

3⃣ «اُودِت معمولی» داستان یکی از ما هزاران‌هزار آدم معمولی است که در مواجهه با آثار نویسندگان، یک تصویر ذهنی از نویسنده می‌سازیم ولی در تعامل مستقیم با آن فرد، حقیقت وجودی‌اش بر ما نمایان می‌شود. اودت یک بیوه کاملاً معمولی است ولی شرایطی را مهیا می‌کند که زندگی از هم فروپاشیده نویسنده بزرگ را سامان بدهد.

4⃣ «تقلبی» داستان زنی به نام امه‌فاوار است که بعد از بیست‌وپنج سال رابطه با ژرژ، کنار گذاشته می‌شود. این مسئله، امه را بر آن می‌دارد تا تحمل دریافت محبت و توجه از دیگران را نداشته باشد لذا ابراز محبت دختر دانشجویی را که مستاجرش بود باور نمی‌کند! و همین مسئله امه بر آن می‌دارد تا درصدد انتقام از دخترک باشد.

5⃣ «زیباترین کتاب دنیا» آخرین داستان این مجموعه، زنان زندانی سیاسی را به تصویر می‌کشد که وجه مشترک همۀ آنها، داشتن فرزند دختر است. زنان زندانی، تصمیم می‌گیرند تا هرکدام طی نامه‌ای سه صفحه‌ای، برای فرزندانشان یادگاری از خود به‌جا بگذارند ، ولی با این مشکل مواجه می‌شوند که  «چه بنویسند؟»

📱🔊 گفتنی است نسخه صوتی این کتاب در برنامک‌ نوار و نسخه الکترونیک آن در برنامک طاقچه در اختیار علاقمندان است.
        

45

          شرفی خبوشانی را با «داود داله» شناختم. بعد از آن موهای تو دریاست را از او خواندم و «عاشقی به سبک ون‌گوگ» آخرین اثری بود که از او خواندم. 
فضاسازی پرتصویر و توصیفات بدیع از ویژگی‌های بارز قلم خبوشانی است. در عاشقی...، نویسنده ارتباط بین یک  بچه کلفَت و بچه تیمسار را روایت می‌کند که علی‌رغم تمام فاصله‌های اجتماعی و فرهنگی با یکدیگر ارتباط خوبی داشتند. داستان از سالهای مبارزه پیش از انقلاب شروع می‌شود و بعد از سه فصل به سرگذشت کودکی پسر کلفَت پرداخته می‌شود.
در کنار امتیازات کتاب، باید به پیچیدگی‌هایی در روایت اشاره کرد که گاه مخاطب را اذیت کند. 
از طرح جلد خلاقانه مهدی زارع نباید چشم پوشید، هر چند در میان کارهای زارع موارد برجسته‌تر دیگری را می‌توان یافت ولی تاکید بر گوش و زهدان (=رحم) که از عناصر پرتکرار در داستان است، به خوبی در طرح جلد بازنمایی شده است.
به زعم من این کتاب در میان سه‌گانۀ مطالعه شده از خبوشانی، پایین‌ترین امتیاز را از آن خود می‌کند.
        

21

          سالها پیش از این، ابراهیم حاتمی‌کیا در مورد آژانس شیشه‌ای‌اش گفته بود: در همان ایام اکران، با گروهی  در مورد فیلم به گفتگو نشسته بودم؛ برداشت‌هایی از فیلم‌ام داشتند که اصلا منظور من نبود. یا یکبار امیرخانی در برنامه تلویزیونی شهیدی‌فرد گفت: می‌خواهید دکور برنامه‌تان را به شکلی تحلیل کنم که نمادهای ماسونی / شیطان پرستی از آن دربیاورم! (حالا دکور چه بود؟ زمینه سفید با تعدادی زیادی پرچم تشریفات ایران) 
امشب وقتی با نویسنده گفتگو داشتم، متوجه شدم برداشتی داشتم که گویا مد نظر صاحب متن نبود (یا اگر هم بود بیان نکرد؛ والله اعلم)

داستان را اگر از پیچ یک‌سوم آغازش رد کنید، می‌توانید امید داشته باشید که جذب می‌شوید وگرنه بعید می‌دانم دل و دماغ به پایان رساندن‌اش را داشته باشید. 
این کتاب اولین کاری بود که از مجتبی تقوی‌زاد می‌خواندم. ضمنا بگویم که متن، تک جمله‌ها و توصیفات پراکنده بسیار زیبایی داشت.

بعدالتحریر:
نام کتاب، شبِ بازی است، نه شب‌بازی!
        

12