شب بازی شب بازی مجتبی تقوی زاد 3.2 12 نفر | 7 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 0 خواندهام 14 خواهم خواند 4 خرید از کتابفروشیها ناشر نشر ثالث شابک 9786004059152 تعداد صفحات 114 تاریخ انتشار 1401/1/1 توضیحات کتاب شب بازی ، نویسنده مجتبی تقوی زاد. بریدۀ کتابهای مرتبط به شب بازی محمدرجا صاحبدل شب بازی مجتبی تقوی زاد 3.3 7 صفحۀ 47 به قول آقای خدا بیامرزم ما تا عمرمون عمره، یا دو قرون کم داریم یا ده دقیقه دیر میرسیم. 0 28 لیستهای مرتبط به شب بازی فاطمه کاردانی کتابهای ۱۴۰۲ 41 کتاب خیلی تلاش کردم بیشتر از این بخوانم اما نشد.. 0 11 یادداشتها محبوبترین جدید ترین مصطفا جواهری 1402/11/29 {چشمهایم را بستم و زمزمه کردم: «هیچی هیچوقت تموم نمیشه. ردش یه جایی میمونه؛ یه جایی توی ذهن آدم، دل آدم.»} یک رمان ایرانیِ به تمام معنا نوآر. دادستانی اهل رشت، درگیر یک پروندهٔ قتل میشود. پروندهای که او را وارد یک بازی پیچیده میکند. شبِ بازی، تمام مولفههای نوآر بودن را دارد: یک داستان معمایی، در بافت شهری، با روایت اول شخصی که مطرودِ اطرافیان است، بدون حضور قهرمان و حضور یک زن اغواگر؛ و البته همراه با چاشنی خشونتِ ممزوج در شب. و همهٔ این مولفهها دست به دست هم میدهند برای حرکت به سمت یک پوچی و سیاهی مطلق. غیر از یکپنجم آغازین کتاب، با یک ضربآهنگ درست و بهقاعده مواجهیم و البته یک پایانبندی عجیب. 0 9 محمدرجا صاحبدل 1402/12/3 سالها پیش از این، ابراهیم حاتمیکیا در مورد آژانس شیشهایاش گفته بود: در همان ایام اکران، با گروهی در مورد فیلم به گفتگو نشسته بودم؛ برداشتهایی از فیلمام داشتند که اصلا منظور من نبود. یا یکبار امیرخانی در برنامه تلویزیونی شهیدیفرد گفت: میخواهید دکور برنامهتان را به شکلی تحلیل کنم که نمادهای ماسونی / شیطان پرستی از آن دربیاورم! (حالا دکور چه بود؟ زمینه سفید با تعدادی زیادی پرچم تشریفات ایران) امشب وقتی با نویسنده گفتگو داشتم، متوجه شدم برداشتی داشتم که گویا مد نظر صاحب متن نبود (یا اگر هم بود بیان نکرد؛ والله اعلم) داستان را اگر از پیچ یکسوم آغازش رد کنید، میتوانید امید داشته باشید که جذب میشوید وگرنه بعید میدانم دل و دماغ به پایان رساندناش را داشته باشید. این کتاب اولین کاری بود که از مجتبی تقویزاد میخواندم. ضمنا بگویم که متن، تک جملهها و توصیفات پراکنده بسیار زیبایی داشت. بعدالتحریر: نام کتاب، شبِ بازی است، نه شببازی! 0 11 حسن مجیدیان 1403/8/22 شب بازی خیلی رمان جالبی بود. درون مایه ای جنایی و پلیسی و در حال و هوای دهه شصت و هفتاد. شخصیت اصلی داستان یک قاضی جوان و البته متاهل و حتی انقلابی و کلی رفیق شهید از دست داده است که عاشق دختری در محله شان میشود. دختر جزء عوامل کروهگ منافقین و از سمپات های آن گروه است. در طول داستان قاضی جوان هم از ناحیه گروهک و آن دختر و هم از ناحیه ی خانواده ی همسر خودش و تشکیلات انقلاب وارد رابطه با مستانه( دختر جوان) میشود. دختر در شبی مرموز کشته میشود و.... حالا باید خودتان بخوانیدش. جالب است و مهیج. اما خواندن این کتاب، میانه ی این همه اولویت و کارهای مهم و مطالعات اصلی و در دل جریانات امروز جامعه و بحث انتخابات و...به چه دردی میخورد؟ خیلی بدرد میخورد انصافا! درس آدم شناسی است. جریان شناسی است. پیچیدگی آدم ها را نمایان میکند. همین آدم ِ سالمِ دیندارِ انقلابیِ کنار دستت هم میتواند غیر از آن باشد که خودش را نشان میدهد. خیلی آدم ها عجیبند! این رمان ها را بی اهمیت نبینید. #معرفی_کتاب #کتاب_شب_بازی #منافقین #آخرین_کتابی_که_خواندم 0 0 زهرا عباد 1402/11/21 شبیه کتابهای گانگستری و پدرخوانده ای و پوارو بازی بود. حیف که اسم خدا و پیغمبر و عمامه و این چیزارو توش خراب کرده بود. 0 3 محدثه مهرانفر 1403/3/9 دیروز دومین جلسه کتابخوانی رضا امیرخانی برگزار شد و کتاب معرفی شده این کتاب بود. من قبل از این آقای تقویزاده رو نمیشناختم و شبِ بازی اولین کتابی بود که از ایشون خوندم. در برخورد با این کتاب متوجه میشید با یک رمان اصولی و ساختار مند طرف هستین و دقیقا حرف من همون چیزی بود که آقای امیرخانی هم گفتن این کتاب از نظر نوشتار و ساختار مشکلی نداره ، بقیه چیز ها سلیقهاس... بخوام صادقانه بگم این کتاب در سلیقه من نبود ، خوشحالم که این کتاب رو خوندم اما کتابی نبود که برام ماندگار باشه. شاید بزرگ ترین چیزی که باعث شد این کتاب در سلیقه من نباشه موضوعی بود که خود نویسنده هم بهش اشاره کردن که اهل توصیف نیستن و من خیلی از جاهای کتاب دوست داشتم راوی بیشتر برای من بگه اما نویسنده انگار دوست داشت در خلاصه ترین حالت ممکنه داستانش رو برامون روایت کنه.( برای همین رمان کلا ۱۱۰ صفحه داره و من حدودا یک ساعته تمامش کردم ) پ.ن: از آشنایی با آقای تقوی زاده و همسر محترمشون خیلی خوشحال شدم. امیدوارم باز هم از ایشون کتاب بخونم. ☘️ 2 3 فاطمه کاردانی 1402/12/11 سی چهل صفحه اول خیلی گیرایی نداشت اما بعد از آن دیگه دوست نداشتی کتاب را زمین بگذاری 0 8 سجاد 1402/12/8 گذشته مثل ماشین سر بالایی است که توی زندگی سبقت گرفته و تا من با لکنته ام به آینده برسم.ایستاده و به من لبخند می زند. نویسنده دست روی تشکیلاتی گذاشته که شاید خیلی ها فکر نزدیک شدن به آن را هم ندارند 0 1