یادداشت‌های پری (24)

پری

پری

1404/1/4

          همان طور که از نام کتاب برمی آید، داستان درباره ی مرگ ایوان ایلیچ است؛ اما در واقع چیزی فراتر از آن را روایت می کند.
ایوان ایلیچ، پله های موفقیت را طی می کرد و در چشم مردم به سوی قله صعود می کرد؛ در حالی که همین طور که اوج می گرفت، زندگی از زیر پایش می گذشت و از او دور می شد. حال ایوان ایلیچ روزهای پایانی زندگی را بی هیچ غمخواری می گذراند. بی هیچ هم نفسی که او را درک کند و بتواند سر بر شانه اش بگذارد و بگرید.
به راستی که مرگ ایوان ایلیچ بهانه است. فرصتی برای کاوش در ذهن و روح انسانی است که ناگهان با پوچی زندگی اش رو به رو می شود.
 ذهن و فکر ایوان ایلیچ را می خوانی، او را درک می کنی ولی به خود نیز می نگری! این همه خاطره، موفقیت، روزها و لحظه چه می شود؟ مگر می شود بعد از همه ی این ها هیچ شود؟ این همه عذاب برای چه؟
کتاب را خیلی دوست داشتم. بعد از آن همه نام روسی صفحات ابتدایی که خواننده را سردرگم می کند، به خود آمدم و دیدم در کتاب غرق شده ام. آیا دوباره این کتاب را می خوانم؟ قطعا.
        

1

پری

پری

1403/12/8

          از بین جستارهای روایی نشر اطراف، نمی توانستم کتابی را برای خواندن انتخاب کنم و اتفاقی قرعه به نام این کتاب افتاد و هنگام خواندن سخن مترجم متوجه شدم "دیوید فاستر والاس" نویسنده ی کتاب "مزاح بی پایان"! انگار که در جمعی، آشنایی را دیده باشم. 
کتاب حاوی چهار جستار است:
1. "آب این است": این جستار، محبوب ترین جستار برای من است.
شاید برای همه ی ما پیش آمده باشد که بعد از یک روز شلوغ کاری، در راه، فروشگاه، ترافیک و ... مشغول فکر کردن باشیم و از خستگی بسیار، در مواجهه با هرکس به ذهنمان برسد که [این ها کی اند سر راه من؟] این جستار کمی آرامم کرد، انگار که دست نوازش بر شانه ام گذاشت!
2."یک نما از خانه ی خانم تامپسون": از این جستار، فقط صحنه ی توصیف وحشت واقعه را دوست داشتم.
3."به لابستر نگاه کن": اطلاعاتی که درباره ی لابستر و فستیوال مین می دهد، در ابتدا برایم جالب بود؛ ولی در صفحات پایانی به نوعی تلنگر بود.
4."فدرر: هم تن و هم نه": توصیفات مسابقات تنیس فدرر و وصف خود فدرر جالب بود و به نوعی می توانم بگویم بعد از جستار اول، این جستار را هم دوست داشتم.
در کل از بین مجموعه ی جستار روایی نشر اطراف، سه کتاب خوانده ام که این کتاب مثل دو کتاب دیگر برایم دلچسب نبود و فکر می کنم تمام لطف کتاب به همان جستار اولش است.
        

35

پری

پری

1403/12/6

          قبل از اینکه کتاب را شروع کنم، منتظر آن بخشی از داستان بودم که در ادبیات نمی دانم کدام سال تحصیلی خوانده بودیم. همان بخشی که کوزت در دل شب می رود تا از چشمه آب بیاورد. فکر می کردم با داستانی، یک خطی و روان و ساده روبه رو هستم. 80 صفحه ی ابتدایی را که خواندم، متوجه شدم با کتابی، پر جزئیات مواجه هستم.
ویکتور هوگو نویسنده ای است که برای وصل کردن دو شخص به هم و نشان دادن روابط بین دو فرد، شروع به گفتن حادثه ای در صد صفحه می کند. اوایل تمام این صفحات، همانند یک علامت سوال بزرگ در ذهنم بودند؛ ولی وقتی فصل را به پایان می رساندم، از این همه توصیف و ذکر جزئیات لذت می بردم. بی شک ویکتور هوگو در این کتاب علاوه بر نوشتن و روایت زندگی این اشخاص، اطلاعات و دانش خود را نیز ارائه می دهد.
سیر تغییرات ژان والژان، چه ظاهری و چه باطنی، به گونه ای است که خواننده بدون تردید به او علاقه مند می شود و در تمامی حوادث می خواهد مدافع او باشد. ذات او به گونه ای تغییر می کند که به سان مسیح در می آید. به راستی این چنین تغییری امکان پذیر است؟ که فردی محکوم، به فردی مهربان و فداکار تبدیل شود؟ فردی که به دشمن خود نیز محبت می کند!
و یا تغییری که در ژاور به وجود آمد، تغییری که آن را تاب نیاورد!
حقیقتا تمام شخصیت ها سیر تغییراتی را اندک اندک، گاه نهان و گاه ملموس طی می کنند.
کوزت را شاید بتوان شخصیت اصلی نامید که ژان والژان، فرستاده شده بود تا او را نجات دهد و زندگی او را از هیچ به همه چیز بدل کند.
با خواندن تاریخ ها و اسامی و جنگ های فرانسه، به خواندن تاریخ فرانسه مشتاق شدم و البته فکر می کنم که قبل از خواندن این کتاب و یا در حین خواندن آن، جست و جویی درباره ی فرانسه، خالی از لطف نیست.
        

1

پری

پری

1403/9/30

          بعد از ده سال دوباره "غرور و تعصب " را خواندم و این بار با ترجمه‌ای دیگر. 
بار اولی که این کتاب را خواندم درست مثل بیشتر کسانی بودم که تا نام این کتاب را می‌شنوند خم به ابرو می‌آورند و نظرات منفی می‌دهند! آن روزها تازه "جین ایر" را خوانده بودم و مدام دو کتاب را باهم مقایسه می‌کردم و از سکون این کتاب در تعجب بودم. اینکه خانواده‌ها هر روز برنامه‌‌ی نوشیدن چای دارند و یا در جشن‌های مداوم اخبار ازدواج دختران همسایه را نقد و بررسی کنند، برایم دور از انتظار بود.
حال این بار کتاب را با نگاه دیگری خواندم و این بار مقدمه‌ی پر بار مترجم و بیان اهمیت کتاب و درک طنز داستان موجب شد این بار "غرور و تعصب" را دوست داشته باشم.
در روز و شب های پاییزی برای دوری از مشغله، پناه بردم به دنیای آرام این کتاب.
بی فکری خانم بنت، سبک‌سری لیدیا، وقاحت لیدی کاترین و پررویی آقای کالینز حرص درآرترین قسمت داستان بود و الحق که واژه ی دیگری در خور، همچون حرص درآر پیدا نمی‌کنم. البته که همانند همه‌ی عاشقان غرور و تعصب، شخصیت مورد علاقه‌ام آقای دارسی بود.
در عجبم که فقط کلیتی از داستان را به خاطر داشتم و این بار با خوانش دوباره چقدر همراه داستان بودم و لذت بردم.
        

20

پری

پری

1403/9/21

          [آتش بدونِ دود نمی شود ،جوان، بدون گناه]
آتش بدون دود، کتابی سرشار از عشق و نفرت و گریه و خنده و و شادی و غم است.عشق این کتاب متفاوت است. عشقی که گاهی همراه با غرور و خشونت است.عشق به وطن،عشق به صحرا،عشق به خدا،عشق به فرزند ،همسر و ...
در کتاب اول شاهد افسانه ها و گذشته های دور هستیم.انقدر همه چیز منظم روایت میشه که خواننده قدم به قدم با شخصیت های داستان زندگی میکنه،زخم می خورده،کشته میشه و دوباره متولد میشه. 
با یک نگاه به جلد کتاب می توان فهمید داستان درباره ی ترکمن هاست و انقدر توصیفات قشنگ هست که می تونی شب های پرستاره ی صحرا رو ببینی.صدای سکوت صحرا رو بشنوی و عطر نان تازه رو استشمام کنی.
در کتاب های اول شاهد جنگ های قبیله ای هستیم و کم کم شخصیت اصلی داستان وارد میشه و دغدغه ی قهرمان های داستان یکپارچگی و وحدت صحرا میشه و کم کم این مبارزه ها از مرز صحرا خارج میشه و به کشور میرسه.
زمان داستان دوران پهلوی هست.درباره ی اقدامات رضاخان علیه ترکمن ها گفته میشه و به دوران محمدرضا پهلوی میرسه.به قیام ۱۵خرداد ،کودتای ۲۸مرداد و... اشاره میشه و پایان کتاب اوایل دهه ی پنجاه هست.
نادر ابراهیمی بارها و بارها ذکر می کنه که :" "آتش بدون دود " گزارشی صد در صد مستند از زندگی مردم صحرا نیست؛بلکه داستانی‌ست مایه گرفته از زندگی پرشور و دلیرانه ،مومنانه و دردمندانه ی مردم صحرا.
... عین واقعیت نیست،تاریخ نیست،شرح وقایع و روزشمار نیست،فقط داستان است."
در یادداشت های پایانی کتاب نوشته شده که:"هیچ کس بر مرگ فرزند خویش آنقدر نگریسته است که من بر سطرسطر این کتاب گریستم."و در ادامه می نویسد که همه ی تلاش نویسنده بر این بوده که هیجان جانشین کنجکاوی نشود و به همین دلیل بارها فصل های بلند را ساده تر نوشتند.
        

2

پری

پری

1403/9/21

          اولین باری بود که داشتم از آثار محمود دولت آبادی می خوندم و اوایل ،خوندن  برام سخت بود و همش می ترسیدم که از خرید این کتاب پشیمون بشم ولی کلیدر اون کتابی بود که تونستم پنج ماه باهاش زندگی کنم .الان به این فکر می کنم که چطور یه نویسنده می تونه به اندازه ی ده جلد کلمه ها رو طوری کنار هم بذاره که آدم هر لحظه تشنه تر بشه برای رسیدن به پایان.
یک جاهایی از داستان انقدر کلمات خوب کنار هم چیده شدن که حس می کنی یک شعر یا یک نیایش رو می خونی و طوری کلمات مترادف و هم آهنگ کنار هم چیده شدند که فقط می خونی و از موسیقی و ریتم جملات لذت می بری .توصیف های کتاب طوری هست که می تونی کاملا فضا رو مجسم کنی و انقدر یک مکان یا یک شخص خوب توصیف شده که حس می کنی شاهد یک فیلم هستی و شخصیت ها رو می شناسی!
داستان از دختری به نام مارال شروع میشه و همین طور به شخصیت ها اضافه میشه و درباره ی اون ها توضیح داده میشه به طوری که تا جلد سوم برام مشخص نبود که شخصیت اصلی داستان کی هست؟!جلد چهارم روان ترین جلد این مجموعه بود و از جلد پنجم_ششم مشخص میشه که شخصیت اصلی گل محمد هست. یه جاهایی از داستان به نظرم گل محمد شبیه رابین هود بود با این تفاوت که اوایل نمی دونست برای چی داره می جنگه ولی از یه جایی به بعد خودش رو پیدا کرد و یه جا میگه که هدف من زندگانی هست.
داستان درباره ی یک خانواده ی کرد ایرانی است که به خراسان کوچ کردن و داستان متاثر ار فضای سیاسی ایران بعد از جنگ جهانی دوم هست.زمان روایت داستان سال های ۱۳۲۵تا ۲۷ هست.
کتاب بی نقص نیست ولی خوبی ها به بدی ها می چربه و هر جا که از ادامه دادن خسته میشی نویسنده مُشتش رو باز می کنه و یه چیز جدید برای جذابیت داستان رو می کنه .
یه جا خوندم که دولت آبادی این داستان واقعی رو از پدرش شنیده بوده و همراه با تخیل خودش داستانی می نویسه که تهش میشه این چیزی که ما می خونیم،داستانی که نتیجه ی سال ها زحمت هست.
برای همه شخصیت ها دلم تنگ میشه،از همه بیشتر دلتنگ اون صفحاتی هستم که چگور نواختن بیگ محمد رو توصیف می کرد یا از نماز خوندن های بعد از مستی نادعلی می گفت.
        

26

پری

پری

1403/9/15

          شوهر آهو خانم
خواندن این کتاب شبیه یک نمودار سینوسی است. بعضی صفحات کسل‌کننده و بعضی صفحات پرماجراست.
سید میران سرابی در پیری همراه با زن و چهار فرزندش، فیلش یاد هندوستان می‌کند و عاشق همای ۲۱ ساله می‌شود. دخترک فتنه، زندگی را بر آهو سخت کرده و الحق که هر کس جای آهو باشد، نمی‌تواند از این شرارت، منطقی رفتار کند!
کتاب در زمان خودش جزء پرفروش‌ها بوده و با توجه به اینکه در نقد چندهمسری نوشته شده، ارزشمند است ولی در نظر خواننده ایراداتی که به چشم می‌آید این است که در توصیف آهو، ذکر خوبی و آرامش و صبر و پختگی او آمده است ولی بیشتر از سایر شخصیت‌ها ندانم کاری دارد. از طرفی باقی شخصیت‌ها دیالوگ‌های عاقلانه‌ای داشتند و هما گاهی صحبت‌های فیلسوفانه‌اش به چند صفحه می‌رسید!
بعضی شخصیت‌ها و اتفاقات وارد داستان می‌شدند ولی رها می‌شدند و این سوال باقی می‌ماند که فلانی چه شد؟ آخر فلان ماجرا چه اتفاقی افتاد؟
در طول داستان همان قدر که از عشق چشم و گوش بسته‌ی سید میران و کارهای هما حرص خوردم، همانقدر از سادگی آهو خشمگین شدم!
حکایت‌ها و داستان‌ها و افسانه‌هایی که در چند خط کوتاه نقل می‌شوند و به نوعی مثل هستند را بسیار دوست داشتم.
        

2

پری

پری

1403/9/15

          مهیای رقصی در برف
روایت زنان از دل زندان گولاگ
برای منی که مدت‌هاست که می‌خواهم کتاب «مجمع الجزایر گولاگ» را بخرم، دیدن اسم گولاگ بهانه‌ای شد برای خواندن این کتاب.
به یاد این افتادم که در یکی از پاورقی‌های کتاب «اتاق جیکوب»ِ ویرجینیا وولف، خواندم که در صدر جنگ‌ها مردان هستند که تصمیمات اصلی را می گیرند ولی زنان و کودکان بسیاری هستند که ناخواسته درگیر این تصمیمات و جنگ‌ها می‌شوند.
گولاگ، مهر تاییدی بر این است که انسان تا چه حد می‌تواند خوی وحشی و شیطانی داشته باشد و چه جنایاتی مرتکب شود.
گولاگ‌ها شاهدی هستند بر جنایت‌های استالین، اردوگاه‌های کار اجباری در مناطق مختلف، در شرایط طاقت‌فرسا.
مهیای رقصی در برف، داستانِ نُه زن است که تجربه‌ی گولاگ را داشته‌اند. برخی معتقدند گولاگ بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی آنهاست و اگر زندگی دوباره‌ای داشتند، می‌خواستند که گولاگ هم بخشی از زندگی دوباره‌ی آنها باشد و برخی یادآوری کار اجباری و روزگاری که گذشت هم برایشان سخت است.
آخرین بخش کتاب درباره‌ی الگا ایوینسکایا، ایرینا امیلیانووا و بوریس پاسترناک و ماجرای نوشتن «دکتر ژیواگو» است. خواندن این بخش را بسیار دوست داشتم.
        

2

پری

پری

1403/9/15

          سرگذشت دختر جوانی مبتلا به اسکیزوفرنی، با ذکر مو به موی جزئیات، مبنای نوشته شدن کتابی است که برنده‌ی پولیتزر شده است… .(متن پشت جلد)
این کتاب، رمان نیست و ذکر جزئیات پرونده‌ی سیلویا فرامکین( اسم مستعار) هست ولی به دلیل ذکر جزء به جزء حالات و احوالات کشش بسیار زیادی دارد.
فکر می‌کنم این کتاب برای پزشکان، روان‌پزشکان و روان‌شناسان جذاب‌تر باشه چون در طول کتاب، اصطلاحات پزشکی و دارویی به کار میره که اگر کسی علاقه‌ای به این موضوعات نداشته باشه، «شاید» این کتاب براش خسته‌کننده باشه.
در این کتاب هم تاثیر ژنتیک و هم تاثیر محیط بر روی زندگی فرد دیده میشه. بیشتر مطالب در دهه‌ی ۱۹۷۰ در نیویورک رخ داده و طبیعتاً امروزه شاهد پیشرفت بیشتری هستیم ولی در حین خواندن این کتاب بین دو سوال “بیمار چه گناهی دارد؟” و “خانواده چه گناهی دارند؟” در گردش بودم.
صفحه‌ی ۲۴۰ بعد از ذکر کلی اتفاقات و سختی‌ها سیلویا می‌پرسه:«یعنی توی دنیای به این بزرگی جایی برای من نیست؟» و در این لحظه یک سکوت، یک بغض فاصله میندازه تا خط بعدی!
وقتی کم کاری‌ها و خطاها و گاهاً اشتباهات عمدی دستیاران بیمارستان رو می‌خواندم این جمله‌ی خانم پلاتنیک مدام در ذهنم مرور می‌شد که «بیماران روانی بی‌پناه‌ترین هستند چرا نباید کاری کنیم که کمی از دردشون کاسته بشه؟»
        

14