یادداشت‌های محمدرضا شمس اشکذری (71)

          امیر دریادار دوم ناصر سرنوشت از جمله تکاورانی بودند که در عملیات مروارید با بالگرد روی اسکله البکر پیاده شدند تا آن را تصرف، تخلیه و خرج‌گذاری کنند. در همین اثنا، فانتوم‌ها در هوا غوغا می‌کنند و ناوچه پیکان نیز سه ناوچه عراقی و سیزده فروند میگ عراقی را می‌زند. به این ترتیب، عملیات مروارید، با موفقیت کامل و بدون هیچ تلفاتی به پایان می‌رسد اما هنگام بازگشت ناوچه پیکان مورد هدف یک ناوچه پنهان‌شده‌ی عراقی قرار می‌گیرد و غرق می‌شود. ناصر سرنوشت از بازماندگان ناوچه پیکان است که ۲۳ در آب‌های خلیج‌فارس به همراه یک اسیر عراقی سرگردان بوده تا در نهایت نجات می‌یابد.

«باد سرخ»، داستانی است بر اساس زندگی این امیر سرافراز و با تمرکز بر عملیات مروارید و آن سرگردانی ۲۳ ساعته که گریزهایی نیز به قبل و بعد این ماجرا دارد. اصل ماجرا برای من بسیار جذاب بود و گویا قرار است یک مستند و یک انیمیشن نیز از این داستان ساخته شود که بسیار دیدنی خواهد بود. البته با قلم آقای حکیمیان راحت نبودم (مثل برج قحطی که قبلاً از ایشان خوانده بودم) و به نظرم برای مخاطب نوجوان هم خیلی جالب نیست. اگر نمره‌ای هم از کتاب کم کردم، صرفاً به همین خاطر است.
        

5

          «آسمان مال من بود»، خاطرات سرهنگ خلبان صمد بالازاده است که دوره‌های آموزشی همافری و خلبانی، پروازهای دوران جنگ تحمیلی و مسئولیت‌های ایشان پس از خلبانی را دربرمی‌گیرد.
مطالعاتی که پیرامون نیروی هوایی داشتم، بیشتر پیرامون خلبانان فانتوم بود و از خلبان‌های قهرمان F5 و حال و هوای پایگاه‌های تبریز و دزفول چیز خاصی نمی‌دانستم. این کتاب نقطه شروع مناسبی بود که گوشه‌ای از موارد بالا را برایم روشن کرد. با اینکه نگاه اول شخص در کتاب غالب است اما برخی بزرگان نظیر یدالله شریفی‌راد، شهید بابایی و شهید اردستانی به خوبی از لابه‌لای خاطرات پیدا بودند.
در مورد جنگ البته بیشتر گزارش‌مانند و مبتنی بر دفتر ثبت پروازها خاطرات نوشته شده و مثلاً خیلی جاها این‌طور است که «صبح یازده فروردین ۶۴ پوشش هوایی داشتم» یا فلان جا را بمب زدم و خلاصه تصویر کلی ماجرا مشخص نیست. روایت و به‌هم‌پیوستگی رخدادها هم نسبت به کارهای مشابه ضعیف‌تر است و شاید برای مخاطب عام قدری خواندن کتاب را دشوار کند.
        

8

          این کتاب خاطرات سیدنورالدین عافی را در دوران دفاع مقدس مرور می‌کند. سیدنورالدین، داوطلبی بوده که از ماه‌های آغازین جنگ تا روزهای آخر، در جبهه‌ها حضور داشته است؛ از کردستان تا جزایر مجنون و شلمچه و از عملیات علیه ضد انقلاب تا عملیات‌های بدر، والفجر هشت و کربلای چهار.
کتاب، از آن جنس خاطرات نیست که بریده بریده، فقط نور از جبهه ساطع کند بلکه خاطرات صمیمی یک رزمنده است. به معنویات، عزاداری‌ها و اخلاص رزمنده‌ها پرداخته شده اما شیطنت‌ها، شوخی‌ها و اشتباهات را هم به خوبی دربرمی‌گیرد.
در مورد عملیات‌ها هم نگاه کلی در کار نیست. ماجرا از کف میدان نبرد و از زاویه نگاه یک رزمنده در سطح گروهان به تصویر کشیده می‌شود و در همان حدی که او از نبرد متوجه می‌شده، ما هم متوجه می‌شویم.
توصیفات سیدنورالدین از نماز جمعه‌ای که آیت‌الله مدنی در آن ترور شد، از بیمارستان‌ها و مجروحیت‌ها، از سایر رزمنده‌ها و شرایط زندگی آن‌ها، از عملیات‌های مختلف و زخمی و شهید شدن‌ها، اطلاعات بسیار سودمندی براین داشت.
        

8

          خدا را شکر که خاطرات ناخدا یکم هوشنگ صمدی، فرمانده تکاوران دریایی در خرمشهر در کتابی گردآوری شده است. این امیر سرافراز ارتش، به همراه تکاورانش و نیز نیروهای مردمی توانستند به مدت 34 روز دلاورانه در برابر لشکر متجاوز عراق بایستند و آن‌ها را از دستیابی به خرمشهر بازدارند.
در این کتاب، از دوران کودکی ایشان تا ورود به ارتش و گذراندن دوره‌های مختلف داخل و خارج کشور مرور می‌شود و سپس وضعیت پایگاه بوشهر و تکاوران دریایی در زمان انقلاب و دوره جنگ تشریح می‌شود. امیر هوشنگ صمدی، با وجود اینکه رسماً از میانه تابستان 59 بازنشسته شده بودند اما داوطلبانه ماندن در خدمت را پذیرفته و در نیمه شب همان 31 شهریور 59، به همراه گردان یکم تکاوران که حدود 600 نفر بودند، راهی خرمشهر شدند. بیش از نیمی از کتاب به آن 34 روز ایستادگی در خرمشهر اختصاص دارد و روایتی دست اول و پر جزییات از وضعیت خرمشهر در آغاز جنگ را در اختیارمان می‌گذارد. آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد 61 نیز حسن ختام کتاب است.
توصیف رشادت و شهادت نیروها، بیان نادانی‌ها و خیانت‌ها و وصف فداکاری‌های مردم خرمشهر از جمله بخش‌های به‌یادماندنی کتاب هستند. خلاصه‌ای از کل این کتاب را می‌توانید در مصاحبه حسین دهباشی با این فرمانده گرانقدر ببینید.
        

9

6

          آیا حالات خوشی که در زندگی به ما دست می‌دهد، تکرار شدنی است؟ آیا تکرار ممکن است؟ اصلا تکرار یعنی چه؟

این‌ها مهم‌ترین پرسش‌هایی هستند که کی‌یر کگور سعی دارد به آن‌ها بیندیشد. موضوع محوری، داستان جوان شاعری است که عاشق دختری می‌شود و بعد به دلایلی می‌خواهد نامزدی را به هم بزند. بخش نخست کتاب، طرح موضوع تکرار است و ماجرای آن جوان.

در بخش دوم، نامه‌های یک طرفه‌ی آن جوان به نویسنده را می‌خوانیم و تحلیل‌های پیرامون آن را. در این بخش، کی‌یر کگور به کتاب ایوب (ع) می‌پردازد و ماجرای ایوب (ع) و رابطه‌ی او با خدا را زیر ذره‌بین می‌برد. چگونه چنین چیزی ممکن است؟  آزمون الهی چیست؟ چگونه ایوب (ع) می‌تواند به راحتی بگوید:« خداوند داد و خداوند گرفت. و نام خداوند متبارک باد.»؟

در مجموع به نظرم کی‌یر کگور مثل همیشه مسائلی اساسی و اندیشیدنی مطرح می‌کند اما در این کتاب، قدری مطالب، بی‌نظم و ترتیب‌اند. آغاز و پایان هر مسأله نامعلوم است و فصل‌بندی خاصی هم در کار نیست.

نشست گفتگو درباره این اثر با حضور مترجم کتاب نیز در اینترنت در دسترس است و می‌تواند کمک‌کننده باشد.
        

36

          چرا این کتاب؟

برسون را از قسمت ۷ مستند The Story of Film: An Odyssey شناختم. با تعریف‌هایی که از او دیدم، تصمیم گرفتم فیلمی از او ببینم. فیلم «ناگهان بالتازار» او را دیدم که نمره بسیار خوبی هم داشت اما اصلاً نپسندیدم. درباره این فیلم و کارگردانش قدری با ChatGPT بحث کردم اما باز هم جالب بودن چنین فیلمی را نفهمیدم. دیگر از خیرش گذشته بودم که هفته گذشته در قسمت سینمایی کتابخانه، این کتاب را دیدم. برش داشتم و هرچه خواندم، بیشتر از برسون خوشم آمد و در این مدت سه چهار فیلم دیگر نیز از او دیدم. کارهایش متفاوت است و نظراتش شایان توجه.

ساختار کتاب

ساختار کتاب گفتگو است و فیلم به فیلم دسته‌بندی شده. به همین خاطر، اگر کسی فقط یک فیلم از برسون را دیده باشد و بخواهد نظر کارگردان را هم بداند، به راحتی می‌تواند بخش مربوط به آن را در کتاب نگاه کند. اگر هم کسی بخواهد چکیده‌ی کل کتاب و عصاره‌ی نظرات برسون را بداند، مقدمه کتاب او را کفایت می‌کند.

جان کلام و اقتباس‌ها

لب کلامش این است که سینما، تئاتر فیلم‌برداری‌شده نیست و کارگردان باید با دوربین بیافریند نه اینکه تئاتر را بازتولید کند. به همین دلایل، او در تقابل با سینمای رایج، کارهایش را سینماتوگراف می‌نامد و خودش را بیشتر مؤلف می‌داند تا کارگردان. چیز دیگری که از برسون برایم جالب بود، دو اقتباس او از داستایوفسکی بود: زن نازنین و شب‌های روشن. بخشی از ژاک قضا و قدری (دیدرو)، کشیش روستا و موشت (برنانوس) و پول (تولستوی) از دیگر اقتباس‌های برسون هستند.

 چند نمونه از نظرات برسون

1- کاش مردم به سینما دیگر همچون تئاتر فیلمبرداری‌شده نگاه نکنند.

2- نابازیگران را ترجیح می‌دهم، چون برای بازیگران سخت است که خودشان باشند.

3- «قرار نیست به مخاطب نشان دهی داری چه چیز می‌بینی، باید کاری کنی مخاطب همان چیزی را احساس کند که خودت احساس می‌کنی.»

4- سینماتوگراف یعنی نمایش هیچ!

5- «در اصل، بیش از چسم مخاطب باید گوش و شنوایی او را هدف قرار داد. گوش از چشم خیلی خلاق‌تر است»

6- «من می‌خواهم دوربین ابزار خلق کردن باشد» نه بازتولید صرف.

7- «همیشه باید معلول را قبل از علت نشان داد...باید میل سوزانی به دانستن علت وجود داشته باشد»

8- «بیش از حد فکر کردن، همه چیز را به اجرای صرف یک برنامه تقلیل می‌دهد. همه چیز می‌بایست به شکل انگیزشی اتفاق بیفتد»

9- اگر از ابزار سینماتوگرافیک برای نمایش انسان _به معنای یک موجود روح‌مند نه یک عروسک خیمه‌شب‌بازی جاندار_ استفاده کنم، آنگاه در صورت حضور انسان، امر الهی هم حضور خواهد داشت.
        

11

          چند روز پیش کتاب تمام شد و یادداشت مفصلی نوشتم که ناگاه بر باد رفت. اینک چند نکته را مجدد می‌نویسم:

۱. کتاب چهار بخش دارد:
- خط زمانی زندگی عارف با توجه به تحولات سیاسی و اجتماعی.
- اشعار عارف به ترتیب زمانی که بعضاً خود عارف پی‌نوشتی نیز افزوده است.
- زندگی‌نامه‌ی خودنوشت عارف
- حدود سی نامه‌ از عارف

۲. مضامین اشعار و نوشته‌ها وطن است و فراز و فرودهای آن. عشق نافرجام و تلخی و مرارت‌های زندگی نیز پررنگ‌اند. ستودن قهرمانان ملی و وطن پرستان، ابراز محبت به دوستان و تاختن به قاجار و پان‌ترک‌ها نیز از دیگر درون‌مایه‌ها هستند.

۳. زندگانی عارف نیز بسیار خواندنی است. مشکلات خانوادگی عارف، دشمنی عارف با پدرش، شگفت‌زده کردن چندباره مردم قزوین، عشق نافرجام عارف و مهاجرت اتفاقی به تهران، خوانندگی و تصنیف سازی، تلاش دو سه تن از شاهزادگان و درباریان برای به خدمت گرفتن عارف و فرار کردن او از آنان، ماجراهای مشروطه، مهاجرت به استانبول، کلنل پسیان و کشته شدن او، تصنیف و شعر علیه قاجار و عارفنامه ایرج میرزا علیه عارف و در نهایت آوارگی و ویرانی در چند سال آخر در کوهستان‌های همدان.

۴. تصنیف‌های عارف، از همان زمان بسیار محبوب مردم بوده و پس از آن نیز بارها توسط استادانی چون بنان، شهیدی، شجریان، بانو الهه، صدیق تعریف، شهرام ناظری، محمد معتمدی و ... بازخوانی شده است.
«از خون جوانان وطن»، «بهار دلکش»، «چه شورها» و «از کفم رها شد قرار دل» چند نمونه از معروف‌ترین تصنیف‌های عارف هستند. غزل «گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است» با صدای استاد بنان نیز از مواردی است که به شخصه بارها و بارها گوش دادم و لذت بردم.

۵. برخی از سروده‌های عارف نیز که قدری ناهنجار بوده‌اند (یا ناهنجار انگاشته می‌شدند) در این مجموعه نیامده‌اند که می‌توان در چاپ‌های قدیمی‌تر آن‌ها را پیدا کرد.
        

39

13

11