یادداشت‌های meli najafi (23)

meli najafi

meli najafi

دیروز

        به نام او
.
.
.
تاریخ اتمام:25 /1403/10
در کلام ابتدایی:چگونه می‌شود تمام غم یک کتاب را به دوش کشید؟ غم زری که لال می‌کند خود او و خواننده را. به طوری که آدمی از شادی خود سیر می‌شود. زری زنده است؛ زری جان دارد، روح دارد، ترس دارد. ترس هایش، ترس هایت می‌شوند و روحش روحت می‌شود. چند پاسخ برای آدم می‌ماند: آیا ثمره چهارمی از عشق می‌ماند برای او؟ ثمره ای از یادگار او از شوی خود. آیا خسرو در انتها مرد می‌شود؟ مثل اشاره‌ی نویسنده، یوسف، ماننده‌ای برای سیاوش است. {همان‌گونه که نام پسرش نیز خسروست.} گویی نویسنده از پیش بشارتی بر آن می‌دهد که خون پایمال‌شده‌ی سیاوش به دست پسر او احیا خواهد شد. آیا اینچنین خواهد شد؟ نمی‌دانیم و سرگشته در شعر مک‌ماهون غرق می‌شویم. چنان که زری غرق شد. چنان که عمه خانم در انتها هزاران سوال است که بی‌جواب می‌مانند. آیا این به این دلیل نیست که حتی زری نیز در هزاران سوال سرگشته و سردرگم است؟ در ابتدای این کتاب گمان می‌بردم زری زنی تک‌بعدی از لحاظ دغدغه است. در صفحات بعدی از اندیشه خودم ناراضی بودم؛ سعی او برای برقراری آرامش، در عین حال که خود پریشان از گذشته و آینده و حال است، شگفت انگیز است.
.
یوسف گفت: کار تو کفاره دادن برای گناهانی‌است که دیگران می‌کنند.
.
و کل سووشون برپایه این جمله بنا می‌شود: کفاره ‌ی زری بر مملکتی بی‌یوسف.
.
.
پ.ن: من واقعا کسانی که ادبیات ایران خوار می‌شمارند را درک نمی‌کنم. هرگز. اکنون نیز در مسیری هستم که اول ادبیات کشورم را از بر کنم و سپس به داد ادبیات کشور های دیگر برسم...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

meli najafi

meli najafi

دیروز

          به نام او
.
.
.
به گمانم در این زمانه‌ی درهم‌آشفته‌ی بازار کتاب، کسی به کتابی (درهر ژانر و سبکی!) و آنکه سرانجام کسی به سراغ ژانر مهجور مانده‌ی تاریخ برود(!) و آن رمان‌هایی که تاریخ را شامل می‌شوند؛ رمان‌هایی از نویسندگانی بودند که در تاریخ زندگی می‌کردند! نمی‌دانم اما شاید کمتر کسی مانند به سراغ تاریخ برود. در ایران؛ به‌خصوص در برهه‌ی زمانی کنونی، (در 20 سال گذشته) میل عجیبی در مردم به وجود آمده وابسته به ژانر عاشقانه توام با تاریخ. با این وجود؛ بعید می‌دانم کسی جز افراد معدودی دست قلم برده، ایده‌ای ناب در این ژانر بیافرینند که کمترکسی به سراغ آن رفته‌باشد. جایی از آموزه‌های بازیگری شنیدم که می‌گفت هملت همیشه دیالوگی یکسان می‌گوید و این بازیگر است که هر بار به آن تحریر و لحن و خلاقیتی پرورش‌یافته اضافه می‌کند؛ قصه‌ی ادبیات نیز در همین است: هیچ ایده‌ای در دنیاوجود ندارد که کسی به آن دست‌نیافته‌باشد. حقیقت تلخی‌است. چه بسا ایده‌ای که ما عمر را بر آن وقف کرده‌ایم؛ ایده‌ای کهنه نباشد؟
مدتی قبل، درحالی که وقتم را صرف رمانی می‌کردم، به جمله‌ای رسیدم که عین‌ آن را بر متون خودم نوشته‌بودم. در حالی که کتابِ در دستان من بسیار نو بود و پیش از آن‌هنگام، آن را نخوانده‌بودم.
هیچ ایده‌ای نو نیست؛ خصوصا ژانری به مانند ژانر عاشقانه که اغلب کلیشه هستند. به همین دلیل است که "تحریر و لحن و خلاقیتی نو" به چشم خواننده می‌آید. ایده‌ها همان ایده‌ها هستند منتها در نوعی دیگر، در قلمی دیگر که شاید نویسنده ای از آن شاهکار خلق کند؛ چه بسا نویسنده‌ای آن را به طور کامل به هدر برد. هزاران کتاب است که می‌پردازند به عشق‌های ناکام و یکی‌شان به طرز فجیعی کلیشه و بعضی شاهکار هستند! این فرضیه‌ی "ایده‌های نو" هم باز بحثی کلیشه هست. بحث «نوع روایت» است. اثری می‌شود «سال بلوا» و اثری می‌شود کتابی ناکام که در قفسه‌های کتاب‌فروشی‌ها خاک می‌خورد بی‌آنکه کسی آن را بخرد و بخواند و به سر برساند... حرف بی‌رحمانه‌ای است برای نویسندگان!
باید گفت که کتاب تاریخی را هیچ نویسنده‌ای به سراغش نمی‌رود چون «زحمت» دارد. و اگر قلم کشش نداشته‌باشد، تاریخِ بی‌کشش را هیچگاه نمی‌تواند به گاری بسته، تا صد صفحه بکشاندش! بر این گاری خوانندگان پرتوقع را هم سوار کنید. آیا این گاری به مقصد می‌رسد؟ نه! شاید در میانه‌های راه مسافرانش را نیز به خاک بیاندازد..
        

0

meli najafi

meli najafi

دیروز

          به نام او
.
.
.
تاریخ اتمام: 19 اردیبهشت سال هزار و چهارصد و چهار

به جرئت یکی از بهترین آثار بزرگ علوی. مجموعه ای از داستان‌های تاثیرگذار از زندانیان سیاسی... روشنفکرانِ همیشه قربانی. به گمانم تنها کسی می‌توانست به این ظرافت داستان‌هایی مانند این را بنویسد که خود، آن را به چشم دیده باشد. "عفو عمومی " بی‌نظیر بود.

مقدمه یکی از عواملی است که آدم را ترغیب به آغاز کتاب می‌کند:

«من با علم به این مخاطرات یادداشت می‌ کردم. چون ایمان قطعی داشتم به اینکه ملت ایران از این جریانات اطلاع کافی ندارد و برای نسل‌ های آینده لازم است بدانند که در این دوره سیاه با جوانان باغیرت و آزادیخواهان ایران چه معاملاتی می‌ کردند.
اگر یادداشت‌ های من، یعنی همین ورق‌ پاره‌ها به‌ دست اولیای زندان می‌ افتاد، من هم دیگر امروز زنده نبودم.
اما بزرگترین دلخوشی من این بود که بالاخره وقایع یادداشت شده و ورق‌پاره‌ های زندان خواهی نخواهی روزی به دست ملت ایران خواهد افتاد.»

پ.ن برای تاکید: عفو عمومی بی‌نظیر بود...
        

0