بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

طریق بسمل شدن

طریق بسمل شدن

طریق بسمل شدن

2.8
35 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

71

خواهم خواند

42

همین ها، این ها، نمی بینی شان؟ تو نمیبینی؟ همه هستند، همه هستند. نمی بینی شان؟ کفن و قمقمه، نگاه کن! «تشنه ای، تو تشنه ای برادرم، بنوش آب! نگاه کن! چه رستخیز روشنی. کلاه خود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب میدهد سلام، یکی به آب، یکی به آسمان نیاز میبرد، یکی به خاک، یکان یکان بروز می کنند، از پناه خاک، از شگفت های دره ای هلاک، از حوالی و حدود تپه های تاک، تپه ها و تنگه های کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک ها، مثل رویش و شکفتن عجیب سنگ ها و خارها. پوست پوست های خاک می شکفت و می شکفت از آن کسی- تنی تنی که با کفن، تنی که بی کفن، بیرقی به دست یا نشانه ای به نوک نیزه ای. تک پاره ای نشان رایتی پاره ژنده ای؛ ژنده ای سیاه، ژنده ای سپید، ژنده ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگ ها پریده رنگ... .

یادداشت‌های مرتبط به طریق بسمل شدن

            من یک جهنمی هستم/ «اسیر وقتی گرفتار می شود تمام آن چه ظاهر او را می ساخته، ناگهان زایل می شود. قوانین نظامی، لباس نظامی، سلاح و حتی وسایلی که توی چنته یا جیب هایش داشته از او گرفته می شود و ناگهان تو با یک آدم عادی طرف می شوی که مثل خود توست پیش از آن که اسلحه گرفته باشی. با چنین آدمی که تو را به یاد خودت می آورد چه طور می توانی بجنگی؟! با او چه جنگی می توانی داشته باشی؟! او که مسلح نیست! او دیگر نفر نیست...»
1 گودال و 3 نفر: 1 اسیر، 1 سرباز و 1 فرمانده. دولت آبادی این بار به جنگ می پردازد با الهام از جنگ 8 ساله. نویسنده نسبت به سربازان ایرانی احساس تکلیف می کند و نیاز به ادای دین. تمام جنگ را داخل سپری می کند علی رغم دعوت های مکرر به خارج؛ دست رد می زند به بورس آمریکا، دعوت سوئد و پیشنهاد آلمان. وقتی دبیر کانون نویسندگان سوئد به او می گوید «این جا بمان خانواده ات را هم دعوت می کنیم بیایند. ما می دانیم در ایران جنگ است و جنگ جهنم است!» پاسخ می دهد «بله! ولی من هم جهنمی هستم!»
فرمانده گودال 3 نفره باید در دادگاه حاضر شود و جواب پس دهد. فرمانده ای که مبانی جنگ و صلح را شرح می دهد: «روشن است قربان. نفر با آدم فرق می کند. چهره نفر از دور دیده نمی شود. نفرات غالبا دسته جمعی حرکت می کنند و نفر دشمن است. آدم حریف را می کشد بی آن که تشخیص بدهد چه کسی را کشته. نفر یا نفراتی با سلاح نفر یا نفراتی کشته می شوند و می افتند بر زمین. اما آدم ... نه!»
هم اسیر اسیر است و هم سرباز؛ فرمانده نیز. هر 3 اسیر گودال هستند و عطش. همه این ها اما آفرینش یک نویسنده عراقی است که قدر واژه را می داند؛ قدر کلام و کلمه را: «بشر به عادت عادت می کند، و فراموشی در ما تبدیل شده است به عادت؛ و عبور کردن از کلمات، عبور کردن سطحی از کلمات عادت شده است برای بشر. ای بسا اگر قلم و کاغذ اختراع نشده بود، بشر ناچار بود به نحو زنده تری کلمه- کلمات را به خاطر بسپارد.»
نویسنده-چه ایرانی باشد چه عراقی- احساس تکلیف می کند و نیاز به ادای دین نسبت به سرباز؛ نسبت به آدم؛ به نفر: «از وقتی آن گلوله سربی ساخته شد با دستگاهی که بتوان آن را شلیک کرد و انسانی دیگر را کشت، آدمی به عدد تبدیل شد و دیگر به دشواری می توان کسی را «شخص» نامید. و دیگر این که نمی توان سخن از جوانمردی، شفقت و آدمیت به میان آورد؛ زیرا این ابزار جدید می تواند به چیزها و کسانی شلیک بشود که شناخته شده نیستند و اسم شان فقط «هدف» است.
حالا 1 نفر برای نفر دست به قلم شده است؛ برای شخص؛ برای آدم. «طریق بسمل شدن» را به قلم آورده است تا تفاوت عدد و نفر را یادآوری کند؛ تا پس از 10 سال همه طریق بسمل شدن یاد بگیرند؛ بخوانند و بشنوند. نویسنده استاد جان کندن است و حالا ثابت می کند «در این تنگنا برنده آن طرفی است که بتواند یک نفس بیش تر دوام بیاورد.»