معرفی کتاب طریق بسمل شدن اثر محمود دولت آبادی

طریق بسمل شدن

طریق بسمل شدن

2.9
69 نفر |
18 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

147

خواهم خواند

66

شابک
9789643625276
تعداد صفحات
132
تاریخ انتشار
1399/2/27

توضیحات

        همین ها، این ها، نمی بینی شان؟ تو نمیبینی؟ همه هستند، همه هستند. نمی بینی شان؟ کفن و قمقمه، نگاه کن! «تشنه ای، تو تشنه ای برادرم، بنوش آب! نگاه کن! چه رستخیز روشنی. کلاه خود و چکمه و یراق. یکی به آفتاب میدهد سلام، یکی به آب، یکی به آسمان نیاز میبرد، یکی به خاک، یکان یکان بروز می کنند، از پناه خاک، از شگفت های دره ای هلاک، از حوالی و حدود تپه های تاک، تپه ها و تنگه های کهنه و عمیق، پوده و عتیق، از درون خاک، از مغاک ها، مثل رویش و شکفتن عجیب سنگ ها و خارها. پوست پوست های خاک می شکفت  و می شکفت از آن کسی- تنی تنی که با کفن، تنی که بی کفن، بیرقی به دست یا نشانه ای به نوک نیزه ای. تک پاره ای نشان رایتی پاره ژنده ای؛ ژنده ای سیاه، ژنده ای سپید،  ژنده ای کبود، سبز، ارغوانی و بنفش و سرخ و هرچه رنگ؛ رنگ ها پریده رنگ... .
      

لیست‌های مرتبط به طریق بسمل شدن

یادداشت‌ها

          محمود دولت آبادی بی‌شک یکی از بهترین نویسندگان عصر ماست و با توجه به آثاری که از خود برجای‌گذارده بدون‌شک نامش در تاریخ ادبیات این مرز و بوم ماندگار خواهد بود.
اما این اثر او که در سال‌های پایان دولت اصلاحات و بحبوحه‌ی جوّ حاکم گفت‌وگوی تمدن‌ها پا به عرصه وجود نهاده، بیش از آن‌که روایت‌کننده حقیقتی تلخ یا شیرین باشد، اثری است شعار زده...

شعارهایی که در آن دوران به وفور و در این دوران (با وجود عیان شدن چهره غرب وحشی و حقوق بشر فرمایشی) هر چند کمتر ولی همچنان شایع است.

شعارهای ضدجنگ در لفافی زرین از ملی‌گرایی (و یا بهتر است بگویم قوم‌گرایی) به همراه مقدار فراوانی خلط تاریخی و این‌همانی‌های مبهم...

آری، اگر جنگ را به درستی روایت نکنیم، دفاع مقدسمان را به جنگی زمینی تقلیل می‌دهند و با این‌همانی‌های واهی و آمیختن ملی‌گرایی (از همان نوع غیرت عربی با رنگ‌ و رویی پارسی) با داستان، جنگ را از ساحت ملکوتی‌اش به زیر می‌کشند و در عالم ناسوت، زیر خروارها خاک نفس چال می‌کنند...

و سلام خدا بر شهیدان که با خون خود چراغ هدایت را تا به امروز برافروخته داشته‌اند...
        

9

          من یک جهنمی هستم/ «اسیر وقتی گرفتار می شود تمام آن چه ظاهر او را می ساخته، ناگهان زایل می شود. قوانین نظامی، لباس نظامی، سلاح و حتی وسایلی که توی چنته یا جیب هایش داشته از او گرفته می شود و ناگهان تو با یک آدم عادی طرف می شوی که مثل خود توست پیش از آن که اسلحه گرفته باشی. با چنین آدمی که تو را به یاد خودت می آورد چه طور می توانی بجنگی؟! با او چه جنگی می توانی داشته باشی؟! او که مسلح نیست! او دیگر نفر نیست...»
1 گودال و 3 نفر: 1 اسیر، 1 سرباز و 1 فرمانده. دولت آبادی این بار به جنگ می پردازد با الهام از جنگ 8 ساله. نویسنده نسبت به سربازان ایرانی احساس تکلیف می کند و نیاز به ادای دین. تمام جنگ را داخل سپری می کند علی رغم دعوت های مکرر به خارج؛ دست رد می زند به بورس آمریکا، دعوت سوئد و پیشنهاد آلمان. وقتی دبیر کانون نویسندگان سوئد به او می گوید «این جا بمان خانواده ات را هم دعوت می کنیم بیایند. ما می دانیم در ایران جنگ است و جنگ جهنم است!» پاسخ می دهد «بله! ولی من هم جهنمی هستم!»
فرمانده گودال 3 نفره باید در دادگاه حاضر شود و جواب پس دهد. فرمانده ای که مبانی جنگ و صلح را شرح می دهد: «روشن است قربان. نفر با آدم فرق می کند. چهره نفر از دور دیده نمی شود. نفرات غالبا دسته جمعی حرکت می کنند و نفر دشمن است. آدم حریف را می کشد بی آن که تشخیص بدهد چه کسی را کشته. نفر یا نفراتی با سلاح نفر یا نفراتی کشته می شوند و می افتند بر زمین. اما آدم ... نه!»
هم اسیر اسیر است و هم سرباز؛ فرمانده نیز. هر 3 اسیر گودال هستند و عطش. همه این ها اما آفرینش یک نویسنده عراقی است که قدر واژه را می داند؛ قدر کلام و کلمه را: «بشر به عادت عادت می کند، و فراموشی در ما تبدیل شده است به عادت؛ و عبور کردن از کلمات، عبور کردن سطحی از کلمات عادت شده است برای بشر. ای بسا اگر قلم و کاغذ اختراع نشده بود، بشر ناچار بود به نحو زنده تری کلمه- کلمات را به خاطر بسپارد.»
نویسنده-چه ایرانی باشد چه عراقی- احساس تکلیف می کند و نیاز به ادای دین نسبت به سرباز؛ نسبت به آدم؛ به نفر: «از وقتی آن گلوله سربی ساخته شد با دستگاهی که بتوان آن را شلیک کرد و انسانی دیگر را کشت، آدمی به عدد تبدیل شد و دیگر به دشواری می توان کسی را «شخص» نامید. و دیگر این که نمی توان سخن از جوانمردی، شفقت و آدمیت به میان آورد؛ زیرا این ابزار جدید می تواند به چیزها و کسانی شلیک بشود که شناخته شده نیستند و اسم شان فقط «هدف» است.
حالا 1 نفر برای نفر دست به قلم شده است؛ برای شخص؛ برای آدم. «طریق بسمل شدن» را به قلم آورده است تا تفاوت عدد و نفر را یادآوری کند؛ تا پس از 10 سال همه طریق بسمل شدن یاد بگیرند؛ بخوانند و بشنوند. نویسنده استاد جان کندن است و حالا ثابت می کند «در این تنگنا برنده آن طرفی است که بتواند یک نفس بیش تر دوام بیاورد.»
        

2

          در مذمت تلاشی بیهوده
(با احترام به استاد محمود دولت آبادی و گنجینه آثار ایشان)
اولین بار است که کتابی کامل از دولت آبادی میخوانم؛ پیشتر پاره هایی از کلیدر خوانده ام و همین؛ اما همین آشنایی کوتاه با او هم کافیست برای من تا بدانم زمین بازیِ  دولت آبادی کجاست و حالا در رمان «طریق بسمل شدن» تا چه حد از زمین بازی خود فاصله گرفته است...
«طریق بسمل شدن» بیشتر از اینکه اثری منسجم و جامع باشد؛ تلاشی است برای پست مدرن نوشتن از نویسنده، که با شکستی عجیب رو به رو شده؛ تلاشی  که این را در ذهن منِ محمدرضا فریفته متبادر می‌کند که گویی این اثر در پاسخ به نقد گلشیری از کلیدر نگاشته شده.
نقدی مبنی بر فاصله داشتن کلیدر از یک رمان نو...
داستان اما به جای اینکه در مسیر رمان نو و یا پست مدرن قدم بردارد به ملک ویرانه شباهت دارد که هر لحظه یک شخصیت از داستان بر تخت پادشاهی آن مینشیند و شروع میکند به دیالوگ های طولانی و اغلب نامفید در پیشبرد روایت؛ اما کاش صرفا ایراد کار در اینجا بود؛ داستان اساسا یک طرح و plot مشخص ندارد. 
همین هم تبدیل به گردابی میکند این نوشته را که حتی خود دولت آبادی را هم به درونش میکشد و به همین دلیل ناگهان شخصیت ها در شرایطی حساس و نفس گیر که احتیاج به دیالوگ های موجز و قطاری برای ادامه روایت دارد؛ به یاد مرحوم مغفور داستایوفسکی دیالوگ های سه صفحه ای میگویند...
یکی از اصول اساسی یک قصه به معنای مدرن آن که «بیان» باشد عملا در داستان به سخره گرفته شده؛ به نحوی که تمامی شخصیت ها در طول داستان یک جور و با یک ادبیات حرف میزنند؛ از سرباز صفر ایرانی تا کاتب عراقی؛  همین هم به گنگ بودن شخصیت پردازی کمک میکند...
آن هم گنگ بودنی که به شخصه تا همین لحظه که یادداشت  را می‌نویسم نمیتوانم یک فهرست کامل از شخصیت های داستان ارائه بدهم؛ بس که در هم و شبیه به هم بودند...
گنگ بودن و به اصطلاح در خماری نگه داشتن مخاطب خوب است؛ اما نهایتاً در یک سوم ابتدایی اثر(نمونه عالی آن در هم‌نوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی) نه تا انتهای ماجرا...
اما جدا از این مباحث؛ بایستی اذعان کرد که با هیچ نگاهی نمیتوان از زبان فاخر و شاهکار محمود دولت آبادی گذشت؛ زبانی که به راحتی من را مجاب میکرد که بی توجه به بی ربطی دیالوگ ها و مصنوعی بودن شدید آنها؛ صفحه به صفحه پیش بروم؛ اما چه میتوان گفت که در عالم تشابه، این حٌسن به لباسی زردوز می‌مانست که به تن پیکری فاقد ستون فقرات و اسکلت بندی کرده باشند...
در نهایت اگر به دنبال سیر مطالعه آثار استاد دولت آبادی هستید؛ یقینا «طریق بسمل شدن» چیزی نیست که برای شروع به دنبال آن میگردید..
        

6