یادداشت meli najafi
دیروز
به نام او . . . جایی خواندم نویسنده علاقه زیادی به فرمگرایی دارد(!) اما به زبان ساده و عامیانه: اواخر کتاب گویی نویسنده آدم رو به تمسخر میگرفت. با چند صفحهی خالی انتهای کتاب(!) تکرار چند جملهی تکراری در پنج صفحه(!!) گویی راوی با نویسنده در کشمکش روایت بود. و از روایت غیرخطی میشد حدس زد که نویسنده در صفحات پایانی چیزی برای ارائه ندارد. گرچه نمیشود از شخصیتپردازیها و توصیف تهران قدیم گذشت. الحق که پیش از آن فاجعهی پایانی(!) همهچیز بر وفق مراد خواننده و نویسنده بود. پس بیانصافیاست اگر فقط نکات منفی را گفت ولی باید بگم بعضی چیزها بیهوده بود. مثلا چرا باید آنقدر علی و مهتاب را به دور داستانی ساده گرداند و گرداند تا که هم نویسنده و هم خواننده سرگیجه بگیرند؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.