یادداشت‌های فاطمه قزلی (58)

        روند با توجه به بقیه کتاب های روسی مشخص و کاملا قابل پیش‌بینی بود . صرفا زندگی ایوان را در کلی ترین جنبه های ممکن توصیف می کرد از جوانی و ازدواج و بچه دار شدن تا مرگ و چیز جدیدی به مخاطب ارائه نمی کرد . 
مگر  صفحه ی آخر که بعد از اینکه مُرد با خودش گفت مرگ تمام شد . انگار زندگی و مریضی اش را مرگ می دید و فقط این دیدگاه و زاویه دید بخش جالب داستان بود . بقیه اش واقعا چیزی نداشت و از جناب تولستوی بعید بود 🫡
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          شاید کمی نقد صریح و تندی باشد . شاید روزی آقای هادیان این یادداشت را ببینند و ناراحت شوند . توییتر باز جماعت همه چیز را راجع به خودش چک می‌کند بنظرم ( میدونم دچار مغالطه تعمیم شتابزده شدم ) اما مشهود است که چهل روز در میان جنگ بزرگی بوده اند . تک ایرانی خبرنگار . و هیچ دستگیر مخاطب نمی‌شود در این ۳۰۰ صفحه . ( ۲۰ صفحه را بخاطر عکس ها تخفیف دادم) مخاطب به خوبی از خورد و خوراک و رفت و آمد ایشان و پولی که به هتل ها داده اند و تعداد دفعات رفتن به سفارت خانه و دیدن سفیر ها مطلع می شود ولیکن از جنگ چیزی دستگیرش نمی شود . از حال اوکراینی ها . اون هم با این همه کبکبه و دبدبه . مترجم و فیکسر و پول و پشتیبان در ایران و پشتیبان در اوکراین . مرد حسابی یک حرف با اوکراینی ها نزدی؟ کمی از جنگ به ما نگفتی؟کمی از حال شهر ، حال مردم ، حال جنگ ؟ می دانم . می‌دانم ۴۰ روز آنجا بودی و روزی ۲۰ ، ۳۰ دلار پول هتل دادی دنبال قبله گشتی و کروسان وکاپوچینو در کافه الکیف خوردی و در لهستان ازت دزدی کردند . می‌دانم ‌ . اما به من چه :))   
به مراد دلم در این کتاب نرسیدم و آنچه دنبالش می گشتم این نبود . 
بیشتر از این ننویسیم که توییتر باز جماعت ، نمی خواند 😉
        

11