معرفی کتاب خنوخ و قانون اثر توماس مان مترجم محمود حدادی

خنوخ و قانون

خنوخ و قانون

توماس مان و 1 نفر دیگر
3.9
5 نفر |
2 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

6

خواهم خواند

7

ناشر
افق
شابک
9786227902716
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
_

توضیحات

         «خنوخ و قانون» دو داستان بلند اثر توماس مان است، با نثری اغلب فلسفی و شاعرانه، که روایت‌هایی باستانی را کندوکاو می‌کند. در سطرهای ابتدایی هر دو نوولا خواننده تصمیم ‌می‌گیرد ذهن خود را از هر آنچه تاکنون در باب این داستان‌ها خوانده، دور کند و قدم در سرزمین قصه‌‌پردازی توماس مان بگذارد.
داستان اول روایت خواب یوسف نوجوان است از خنوخ نوباوه، پدربزرگ نوح، که او را در روایت‌هایی، از پیامبران می‌دانستند. در این نوولا یوسف این خواب را برای بنیامین تعریف می‌کند. توماس مان قصه‌اش را با گریزهایی حرفه‌ای و به‌جا به عهد عتیق نوشته است. حتی مکان‌ها و آدم‌ها بیشترشان در آن برهۀ تاریخی نقش و حضوری قطعی داشته‌اند. درنهایت، نگرش شخصی مان از موضوعات دخیل در هر قصه، بر بیشتر روایت‌های درهم‌تنیده سایه می‌اندازد. به او از آن‌رو لقب نوباوه داده‌اند که می‌گفتند از زمان کودکی‌اش دانایی و قدرت تفکری عجیب و ذاتی داشته است.
توماس مان در نوولای «قانون» رخدادهای متعدد زندگی حضرت موسی را بر پایۀ روایت‌هایی از تورات بازگو می‌کند. موسی که می‌کوشید با نوشتن و ارائۀ مفاهیمی ساده، جمعیتی را به‌سختی از بیابان‌ها عبور دهد و به آن‌ها شیوۀ زیستن بیاموزد، گاه اسیر فضاهایی خالی از امید و احساس گم‌گشتگی می‌شد. توماس مان در این نقطه‌ها با تکنیک خاص خودش در خلق تصویرهایی پرمفهوم و چشم‌اندازی پیچیده در یأس و امیدواری، طوری که از محور اصلی قصه فاصله نگیرد، موسی را از این فواصل عبور می‌دهد.
این اثر جز ارزش‌های فلسفی و تاریخی، نگرشی متفاوت نسبت به شرایط زندگی آدم‌ها در دوران باستان نمیان می‌کند، به‌ویژه که آن شیوۀ پیچیدۀ زیستن، خود به‌تنهایی ملال‌آور و سخت بوده. «خنوخ و قانون» داستان‌هایی خواندنی‌اند که صدها سال زیر لایه‌های سنگین زمان ناگفته باقی مانده بودند.
کتاب خنوخ و قانون

      

لیست‌های مرتبط به خنوخ و قانون

رنج های ورتر جوانسال های شاگردی ویلهلم مایسترفاوست

سیر خوانش آثار توماس مان

24 کتاب

۱- مان نویسنده سختی است، پس اگر هنوز رمان خوانی حرفه‌ای نیستند فعلا دست نگهدارید! ۲- اندیشه او بسیار مدرن است و اگر از جریانات اندیشه‌ای قرن بیستمی -بالاخص روانکاوی فرویدی- اولیاتی نمی‌دانید، سر درآوردن از داستان‌هایش دشوار است. ۳- گاهی مان از زولا و پیروانش هم ناتورالیست‌تر میشود. برای همین اگر توصیفات زیاد حوصله‌تان را سر میبرد فعلا سمتش نروید. ۴- قبل از مان حتما باید حداقل چند اثر از گوته بخوانید. ۵- ابتدا آثار داستانی لیست شده، ولی میتوانید بین آثار داستانی و غیر داستانی در رفت و آمد باشید ( یعنی در سیر خواندن آثار، لزوما آثار داستانی اولویت ندارند گرچه بهتر پیش رفتن با ترتیب لیست است.) ۶- در پایان آثاری که در شرح و تفسیر او به فارسی ترجمه شده آورده میشود. ۷- بعضی از آثار مان که در بهخوان ثبت شده؛ یا به خاطر اعتماد نداشتن به ترجمه در لیست ذکر نشد ( مثل یوسف و برادرانش ) و یا به دلیل ناموجود بودن در بازار نشر به آنها دسترسی پیدا نکردم و برای همین از محتوایشان اطلاعی ندارم. ۸- چهار کتاب آخر مجموعه داستان‌هایی هستند که تنها یک یا دو داستانشان برای مان است. اگر ترجمه جدیدی منتشر شد و یا کتاب جدید پیدا کردم حتما اضافه خواهم کرد.

121

یادداشت‌ها

          ذاتی که پلید است!
گوهر کردن این ذات، کاری است دشوار


کتابی سخت و اساطیری. خواندن این کتاب برای بنده کمی دشوار بود. نمی‌دانم که توماس مان چنین سخت نوشته بود، یا اینکه چنین سخت ترجمه شده بود. اما زبان آلمانی به‌خاطر درجه سختی مشهور است. حتی فلسفه آلمانی و هگل هم اینچنین است. 

این کتاب برای بنده، به خصوص داستان دوم که قانون بود، بسیار گرانبها و پرمغز بود. داستانی از موسی نبی‌. ما داستان موسی را می‌دانیم. اما نمی‌دانم تا حالا درموردش فکر کرده‌ایم یا خیر! توماس مان با نگارش این داستان و این کتاب، تاریخ را دوباره زنده کرد. و نگاهی نو به او داد. در نقد‌ها و بررسی‌ها که خوانده‌ام. گفته شده بود که توماس مان در شرایطی این داستان را به نگارش در آورده بود که هیتلر نازی داشت کشتار می‌کرد. و انگار کنایه‌ای بوده است. نمی‌دانم! 

توماس مان داستان موسی را از روایت تورات روایت می‌کند. موسی، شخصی که رنج مردمی که فرعون به آنها زور می‌داد را می‌دید، و برای نجات آنها، از طرف خداوند گماشته شده بود. اول بار از فرعون درخواست کرد که به بیابونی بروند تا قربانی کنند، اما فرعون می‌دانست که آنها فرار خواهند کرد. فرعون به موسی و یارانش توجه نمی‌کرد و خواسته آنها را رد کرد.

به‌همین دلیل از طرف خدا ۱۰ بلا نازل خواهد شد که در مصر به‌وقوع خواهد پیوست که آخریش، مرگ فرعون بود. ۹تای آن به‌وقوع پیوست و فرعون از ترس جان خود، تسلیم خواسته آن شد. اما وقتی پیروان موسی از مصر خارج شدند. نیروی نظامی فرعون هم به دنبال آنها رفتند تا موسی و پیروانش را نابود کنند. موسی عصای خود را بر روی رودخانه می‌گذارد و رودخانه دو نصف می‌شود، آنها از این رودخانه گذر می‌کنند و بعد از آن رودخانه دوباره به حالت اول خود بر می‌گردد و این‌گونه آنها پیروز می‌شوند. 

حالا در بیابان نه آبی است و نه غذایی‌. پیروان هم به موسی شکایت می‌برند. و موسی هم پیش خدای خود می‌رود. هم آب و هم غذای آنها به‌طور معجزه آسایی فراهم می‌شود. 

موسی و یوشع به دنبال مکانی برای زیست می‌گردند. اولین مکان را انتخاب می‌کنند. اما نیاز هست که با مردم و حکومت آن ستیز کنند. در اوایل پیروزی نمییافتند، تا اینکه موسی دست به دعا شد و یوشع هم جنگ می‌کرد، در نهایت پیروز شدند و این سرزمین برای آنها شد. حالا موسی قصد این را داشت تا داوری کند و عدالت را در این سرزمین به ارمغان بیاورد. در این راه، زیاد وقت خود را صرف داوری می‌کرد. یترون، برادر زن موسی، کار سخت آن را دید. و او را موعظه کرد و شیوه داوری را به او گفت، اینکه او از بین مردم، بهترین‌ها را برای ریاست برگزیند، تا او به کارهای بالاتر برسد. به موسی توصیه کرد که اینگونه نمی‌شود، از بین میرود. کار تو این است که کسانی بگماری تا کارها را انجام دهی و تو به کارهای تعالی برسی. 

موسی پیشنهاد یترون را انجام داد. وی برای همین، دست به قانون‌گذاری و احکام سپری کرد‌. به مردم میگفت که چه کنند و چه نکنند. این احکام برای مردم طاقت‌فرسا بود، چون آنها جاهل بودند! آنها اینگونه زندگی کرده بودند، حالا چگونه می‌شود که تن به احکامی بدهند که آنها را محدود کنند! 

موسی عاشق می‌شود. و این زن خود و یاران خود را نارحت کرد. و خواهر و برادرش زیاد به او شکایت کردند. به خاطر این شکایات، یا دلیل دیگر، خداوند عزا نازل می‌کند و مکان زیست آنها نابود می‌شود. موسی به پیروانش می‌گوید که از این مکان بیرون بروید تا من به کوه بروم. خدا من را فراخوانده است. 

موسی در کوه زیاد ماند، حدود ۴۰ روز. این باعث شد که پیروانش از هارون خواستند که ما خدای را می‌خواهیم که شادی کنیم. فقدان موسی برای آنها خوشایند بود! هارون از آنها خواست که گوشواره‌هایشان را بیاورند تا گاوی را درست کنند.
 
موسی وقتی آنها را مشاهده کرد خشمگین شد. موسی در این ۴۰ روز در کوه مشغول نگارش ۱۰ قانونی بود که خداوند به او گفته بود. و او بر روی دو سنگ آنها را نوشت. و موسی این دو سنگ را بر روی گاو طلایی انداخت و آن را شکست، البته سنگ‌ها هم شکستند.

 موسی به پیروانش گفت من میروم در نزد خداوند تا شما را ببخشد. و شما هم دیگه نباید گاو را بپرسید. موسی رفت و خدا را راضی کرد که آنها را ببخشد، و موفق شد. و موسی برگشت و سنگ‌هایی که پیش خدا بود و روی آنها نوشته بود را آورد. و دوباره قوم خود را نصیحت کرد. 

این داستان به‌گونه‌ای میخواست نشان دهد که قانون و احکام گذاشتن بر افرادی که از هیچ قانونی و احکامی سر در نمی‌آورند، بسیار دشوار است. موسی زیاد در این راه غصه خورد. و چقدر به خدا شکایت برد. انسان‌های که تحت سلطه فرعون بودند، اما در روابطی نیز آزاد! آنها هم دربند فرعون بودند و هم دربند نفس خود. آنها اگرچه که زیر ستم فرعون قرار داشتند و زجر می‌کشیدند، اما آن را پذیرفته بودند. به گونه‌ای که به آن شرایط زندگی عادت کرده بودند. و همچنین در بند نفس خود بودند. هیچ قانون و احکامی در باب اخلاق و نفس نداشتند. و به‌گونه‌ای شاید آزاد بودند، اما به قول شهید بهشتی، اولین شرط آزادی، آزادی از خود و نفس است. آنها آزاد نبودند. موسی برای اینکه آنها بتوانند به شیوه انسانی زندگی کنند، با کمک خدای خود دست به ایجاد قانون و احکام زد، تا خوی حیوانی‌ آنها را محدود کند و زندگی انسانی داشته باشند. ( موسی از طرف خدا گماشته شده بود).

 اما آنها سخت از موسی به تنگ آمده بودند. به‌خاطر همین وقتی که موسی به کوه رفت، خدای دیگری درخواست کردند که به آنها شادی بدهد. و همون تمثیل معروف گاو. آنها هلهله و رقص و پایکوبی می‌کردند و روابط نامشروع را دوباره از سر گرفتند. 

در این داستان ما مشاهده می‌کنیم که ذات انسان بد است. و در این کتاب هم در این مورد اشاره شد.
""چنین کسی بسیار قدرتمند خواهد بود. او بر کرسی زرین خواهد نشست و از همه داناترش خواهند شمرد، چرا که می‌داند: نیتِ قلبِ انسان هم از آغازِ جوانی پلید است."" 
ذات انسان بد پلید و بد است. و ما در این داستان اساطیری مشاهده می‌کنیم. موسی زیاد تلاش کرد که این ذات پلید را پاک کند. اما نشد. اگرچه که در صفحات آخر کتاب، آنها دوباره آمین گفتند. اما آیا این آمین واقعی بود، یا اینکه این آمین هم همانند آمین‌های قبل از روی ظاهر بوده است؟ 
و این جمله کتاب می‌خواست اشاره کند. پادشاهی که ذات انسان را می‌داند و او از این طریق حکومت‌ خواهد کرد تا بتواند حکومت کند. به او می‌گویند که دانا است، اما او فقط این را می‌داند که قلب انسان پلید است. تنها دانایی او همین است. حکومت کردن چیز سختی نیست، فقط این است که ذات پلید انسان را بدانی و به آن نه‌تنها کاری نداشته باشی، یعنی محدود نکنی، بلکه آن را هم گسترش دهی، امر به منکر و نهی از معروف!

پاک شدن این ذات انسان. چه دردسری بوده برای پیامبران. چه موسی و چه عیسی و چه حضرت محمد. چقدر تلاش کرده‌اند تا انسان‌ها را هدایت کنند. اما تاریخ به ما نشان داده‌است که این ذات پلید انسان همیشه پیروز بوده است! 

این داستان، برای بنده آموزنده بود.
این کتاب را به کسانی که تاحالا با ادبیات آلمانی، آشنایتی نداره‌اند. توصیه نمیکنم.
        

5

          خنوخ نوباوه:
داستانی است در حاشیه رمان عظیم یوسف و برادرانش که برهه 17 سالگی یوسف رو روایت میکنه. گویی در این زمان تنها همدم یوسف بنیامین بوده و یوسف تو بازی‌های بچه‌گانه‌شون(!) خودش رو خَنوخ صدا میکرده. خنوخ یا همان ادریس، پسر یارد و نیای نوح، یکی از پیامبران بعد از شیث نبی و قبل از نوح (ع) بوده که به روایت عهد عتیق 300 سال عمر کرده و بعد ناپدید شده و گویی به غیاب رفته. خنوخ دانش عظیمی داشته و از جمله معبر توانایی هم بوده. 
مان میخواد شخصیت خنوخ رو به یوسف نزدیک کنه. برای همین یوسف تو 17 سالگی اسم خنوخ رو تو بازی به خودش میذاره، بدون اینکه این اسم رو قبلا شنیده باشه، و تعبیر  خواب میکنه و گویی بعد از غیاب چند صد ساله خنوخ حالا وقتشه که یوسف رسالت اون رو به دوش بکشه. 
عنوان داستان هم به همین قضیه بر میگرده و مان جایی با تعجب از خودش میپرسه چرا به خنوخ با وجود سیصد و اندی سال میگفتند خنوخ نوباوه؟! چون خنوخ گرچه سیصد و اندی سال عمر کرده و تا زمان یوسف هم احتمال قوی ترک دنیا گفته، اما رسالتش هنوز جوانه و به یوسف منتقل شده. حالا اینکه چرا این رسالت به یوسف رسیده جای سوال داره ک احتمالا تو رمان یوسف و برادرانش مشخص میشه.


قانون:
باز هم شاهکاری دیگه در حاشیه رمان یوسف و برادرانش. روایت پیش از تولد موسی تا بعد از نزول ده فرمان و آواره شدن بنی اسرائیل در بیابان. 
داستان دوتا نکته داره. اولیش زبان داستانه. من آلمانی نمیدونم ولی از ترجمه مشخصه که به زبان خاصی نوشته شده و آقای حدادی هم زحمت زیادی کشیده تا زبان اثر رو حفظ کنه. نکته دوم اینه که روایت تاریخی داستان عموماً از عهد عتیق تبعیت می‌کنه. منتهی مان خواسته جمعی کنه بین عهد عتیق و روایت فروید از شکل گیری یهودیت تو کتاب «موسی و یکتاپرستی».
مان تو این نوول مادر موسی رو نه یوکابد، بلکه یکی از دختران فرعون میدونه که در تفریحی چشمش یکی از غلام‌هاش رو میگیره و موسی حاصل اون تفریح میشه. بعد از این داستان موسی سپرده میشه به خانواده عمرام و اینجوری هارون و میریام میشن برادر و خواهر ناتنی‌اش. اینجوری هم حرف عهد عتیق درست در میاد که موسی از طریق پدر از نسل ابراهیمه و هم حرف فروید چون مادرش از شاهزاده‌های مصری بوده.
مان درباره یهوه هم همین سیاست رو پیش میگیره. یهوه یکی از خدایان ناپیدای مصری بوده که موسی با اختیار اون رو انتخاب میکنه. منتهی وقتی بعد از کشتن اون مرد، از مصر خارج میشه، یهوه تو کوه طور رسالت پیامبری رو روی دوشش میذاره. اینجا هم میبینم بازم فروید و عهد عتیق جمع شدن.
.
با توجه به اینکه آقای حدادی جدیدا این دوتا نوول رو ترجمه کردند، امید میره که اندیشه ترجمه یوسف و برادرانش رو هم در سر داشته باشند.
        

20