یادداشت‌های پری (30)

پری

پری

1404/4/21

          به صبر کوش تو ای دل که حق رها نکند/ چنین عزیز نگینی به دست اهرمنی
شجاعت چه معنی دارد؟ وقتی می‌خواهی تمام دنیا و زندگی را به خانه‌ات و آدم‌های شَهرت را به خانواده‌ات محدود کنی. گاهی برای حفظ زندگی، خانه، خانواده و… باید شجاعت داشت. ترس به دل راه نداد و راه درست را انتخاب کرد؛ هر چند که آن راه، موحش باشد.
این بار زری، قهرمان داستان است که در شیرازِ جنگ جهانی دوم برای خانواده‌اش و ارزش‌ها و افکارش قدم برمی‌دارد.
[زری از یوسف می‌پرسد:«تو می‌دانی سووشون چیست؟»
یوسف می‌گوید:«یک نوع عزاداری است. …»]
[یوسف می‌گوید:«یعنی سوک سیاوش. …]

[…] همه شهر توران پر از داغ و درد/ به بیشه درون برگ گلنار زرد
گرفتند شیون به هر کوهسار/ نه فریادرس بود و نه خواستار
چو این گفته بشنید کاووس شاه/ سر نامدارش نگون شد ز گاه
بر و جامه بدرید و رخ را بکند/ به خاک اندر آمد ز تخت بلند
برفتند با مویه ایرانیان/ بدان سوگ بسته به زاری میان
همه دیده پرخون و رخساره زرد/ زبان از سیاوش پر از یادکرد
چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر/ چو شاپور و فرهاد و رهام شیر
همه جامه کرده کبود و سیاه/ همه خاک بر سر بجای کلاه[…] (شاهنامه)
        

0

پری

پری

1404/4/19

          « روزگار سپری شده‌ی مردم سالخورده»

زمانی که داشتم این کتاب رو می‌خوندم، مامان هم کتاب «شوهر آهو خانم» رو می‌خوند. نظرش رو پرسیدم و گفت که جمله‌های کتاب رو دوست داره و در تعجبه که نویسنده چطور انقدر توانایی نوشتن داشته. بله من هم از دست قلم دولت‌آبادی در این کتاب دیوانه شدم!
این رمان سه جلدی («اقلیم باد»، «برزخ خس» و «پایان جغد») روایتی از سه نسل از مردم روستایی و شهری ایران است، از دوران قاجار تا قرن بیستم.
شخصیت اصلی کتاب سامان هست که گاهی سام، سامون و آقای بدخش خطاب میشه. در جلد اول از زبان بقیه، درباره‌ی خانواده و اطرافیان و روستاییان می‌خونیم و به نوعی شرح احوالات آن زمانه و مکان است. در جلد دوم، با تخیلات و اوهام و افکار و زندگی سامان مواجهیم و در جلد سوم، راوی از سامان و دوستان و آشنایانش روایت می‌کند.
از این کتاب به هیچ وجه نباید توقع یک سیر زمانی شسته و رفته‌ای داشت. گاهی در زمان رضاخان هستیم و گاهی در زمان انقلاب و گاهی در زمان جنگ و گاهی در زمان قحطی!
اگر کتابخوان نبودم و این کتاب رو دست می‌گرفتم حتماً چیزی از اون درک نمی‌کردم و مطمئناً رهاش می‌کردم(کاری که چند سال پیش انجام دادم). ولی پرش زمانی تنها مسئله نیست، در کنار واقع‌گرایی تاریخی و اجتماعی، شاهد رئالیسم جادویی هستیم و به نظرم همین بخش‌ها نیازمند تمرکز بسیاری هستند.
        

34

پری

پری

1404/2/5

          تکه پاره‌های افکار درباره‌ی ماجرا فقط این نبود 
از بین جستارهای اندکی که خوانده‌ام، متوجه شده‌ام که لازم نیست از یک کتاب همه‌ی جستارهایش را دوست داشته باشم! ولی مطلب جالبی که درباره‌ی این کتاب دوست داشتم، «سخن مترجم» بود، زمانی که درباره‌ی زیدی اسمیت نوشته بودند.
[معتقد است خشم و نظرهای تند آدم‌ها از این می‌آید که با هم حرف نمی‌زنند، به هم گوش نمی‌دهند.] همین یک جمله باعث شد تا توجه بیشتری به تفکر نویسنده داشته باشم و نشانه‌هایی که پیدا کردم باعث علاقه‌مندی‌ام شد.

 وقتی به جستار پنجم(حمام) رسیدم، از کلماتی که می‌خواندم تعجب می کردم: «خانواده، واقعه‌ای خشونت‌بار» 
ولی مگر چیزی باارزش‌تر از آن وجود دارد؟
[یاد آن جمله‌ی شگفت انگیز جری ساینفلد می‌افتم «چیزی به اسم خوشی همه‌ی خانواده وجود ندارد.» یکی باید چیزی را فدا کند: مسئله فقط این است که چقدر و برای کی.]
[حقیقت این است که «خانواده» همیشه واقعه‌ای است با نوعی خشونت. فقط چند سال بعد است که، در گرداب بازنگری، می‌فهمی چه کسی آسیب دیده، چطور، و چقدر.]

قصدم این بود که بیشتر درباره‌ی ادبیات و نوشتن بخوانم ولی چیزی که با آن مواجه شدم دیدی دیگر نسبت به زندگی و مرگ بود؛ که صد البته از خواندن آن استقبال کردم.

*مطالب داخل [ ] از متن کتاب است.
        

1

پری

پری

1404/1/24

          دوران دبیرستان از بین کتاب‌های مامان، «جین ایر» را برداشتم و خواندم و این پیشنهاد مامان باعث شد تا من پناهگاهی به نام کتاب را به یاد بیاورم. بعد از آن نوبت به «بر باد رفته» و «بلندی‌های بادگیر» و… رسید ولی هیچ گاه به سراغ «ربه‌کا» نمی‌رفتم. سال‌های اخیر هنگام مرتب کردن کتابخانه، دو سه صفحه‌ی ابتدایی را می‌خواندم و دوباره سر جایش می‌گذاشتم. امسال طلسم شکسته شد و نوبت به «ربه‌کا» رسید.
به خاطر خواندن کتاب «خاطرات کتابی» تصمیم گرفتم ابتدا ربه‌کا را بخوانم؛ چون می‌دانستم احمد اخوت در بخشی از خاطرات کتابی درباره‌ی این کتاب نوشته است.
نسخه‌ای که از ربه‌کا خواندم برای سی سال گذشته است و به دلیل اشتباهات نگارشی و ویرایشی، چندین صفحه‌ی آغازین سرگردان بودم، به همین دلیل شروع کردم به خواندن نظرات در گودریدز. خواندن نظرات همانا و لو رفتن داستان همان. در کست باکس کتاب صوتی‌اش را پیدا کردم و بخش‌هایی از داستان را با آن گوش کردم. 
فهمیدم که در سال ۲۰۲۰ هم فیلمی از این کتاب ساخته‌اند و گویا به پای نسخه‌ی ۱۹۴۰ نمی‌رسد.
اگر داستان را نمی‌دانستم به طور حتم جذابیت بیشتری برایم داشت، گرچه ۲۰۰ صفحه‌ی پایانی را یک روزه به پایان رساندم.
ناشناس بودن راوی، به گونه‌ای که نامش را نمی‌دانیم، سایه‌ی سنگین ربه‌کا، عظمت ماندرلی، هوای مه گرفته، عطر گل‌ها و صدای دریا و مرموز بودن خانم دانورس، باعث کشش داستان می‌شد.
در جایی خواندم که این کتاب را با «جین ایر» قیاس کرده‌اند. شباهت‌هایی اندک در جزئیات را نمی‌توان به شباهت کلی رساند. هر دو داستان زنی جوان است که وارد خانه‌ای اشرافی می‌شوند، خانه‌ای که به سبب رازی که در آن نهفته است، مرموز است. اما جین ایر دختری مستقل و باهوش است که در گذر زمان، استقلال او بیشتر می‌شود و با اراده و عزت نفس عشق را می‌پذیرد. در حالی که راوی کتاب ربه‌کا (همسر دوم دو وینتر) شخصیتی ترسو است که وارد زندگی جدیدی می‌شود. او درگیر گذشته‌ی زنی است که دیگر زنده نیست و حسادتی که به او می‌ورزد باعث می‌شود نسبت به خود حس بی‌ارزشی داشته باشد. اگرچه از نظر برخی جزئیات این دو کتاب شبیه به هم هستند ولی درونمایه و لایه‌های زیرین داستان با هم متفاوتند.
        

0

پری

پری

1404/1/4

          همان طور که از نام کتاب برمی آید، داستان درباره ی مرگ ایوان ایلیچ است؛ اما در واقع چیزی فراتر از آن را روایت می کند.
ایوان ایلیچ، پله های موفقیت را طی می کرد و در چشم مردم به سوی قله صعود می کرد؛ در حالی که همین طور که اوج می گرفت، زندگی از زیر پایش می گذشت و از او دور می شد. حال ایوان ایلیچ روزهای پایانی زندگی را بی هیچ غمخواری می گذراند. بی هیچ هم نفسی که او را درک کند و بتواند سر بر شانه اش بگذارد و بگرید.
به راستی که مرگ ایوان ایلیچ بهانه است. فرصتی برای کاوش در ذهن و روح انسانی است که ناگهان با پوچی زندگی اش رو به رو می شود.
 ذهن و فکر ایوان ایلیچ را می خوانی، او را درک می کنی ولی به خود نیز می نگری! این همه خاطره، موفقیت، روزها و لحظه چه می شود؟ مگر می شود بعد از همه ی این ها هیچ شود؟ این همه عذاب برای چه؟
کتاب را خیلی دوست داشتم. بعد از آن همه نام روسی صفحات ابتدایی که خواننده را سردرگم می کند، به خود آمدم و دیدم در کتاب غرق شده ام. آیا دوباره این کتاب را می خوانم؟ قطعا.
        

1

پری

پری

1403/12/8

          از بین جستارهای روایی نشر اطراف، نمی توانستم کتابی را برای خواندن انتخاب کنم و اتفاقی قرعه به نام این کتاب افتاد و هنگام خواندن سخن مترجم متوجه شدم "دیوید فاستر والاس" نویسنده ی کتاب "مزاح بی پایان"! انگار که در جمعی، آشنایی را دیده باشم. 
کتاب حاوی چهار جستار است:
1. "آب این است": این جستار، محبوب ترین جستار برای من است.
شاید برای همه ی ما پیش آمده باشد که بعد از یک روز شلوغ کاری، در راه، فروشگاه، ترافیک و ... مشغول فکر کردن باشیم و از خستگی بسیار، در مواجهه با هرکس به ذهنمان برسد که [این ها کی اند سر راه من؟] این جستار کمی آرامم کرد، انگار که دست نوازش بر شانه ام گذاشت!
2."یک نما از خانه ی خانم تامپسون": از این جستار، فقط صحنه ی توصیف وحشت واقعه را دوست داشتم.
3."به لابستر نگاه کن": اطلاعاتی که درباره ی لابستر و فستیوال مین می دهد، در ابتدا برایم جالب بود؛ ولی در صفحات پایانی به نوعی تلنگر بود.
4."فدرر: هم تن و هم نه": توصیفات مسابقات تنیس فدرر و وصف خود فدرر جالب بود و به نوعی می توانم بگویم بعد از جستار اول، این جستار را هم دوست داشتم.
در کل از بین مجموعه ی جستار روایی نشر اطراف، سه کتاب خوانده ام که این کتاب مثل دو کتاب دیگر برایم دلچسب نبود و فکر می کنم تمام لطف کتاب به همان جستار اولش است.
        

35

پری

پری

1403/12/6

          قبل از اینکه کتاب را شروع کنم، منتظر آن بخشی از داستان بودم که در ادبیات نمی دانم کدام سال تحصیلی خوانده بودیم. همان بخشی که کوزت در دل شب می رود تا از چشمه آب بیاورد. فکر می کردم با داستانی، یک خطی و روان و ساده روبه رو هستم. 80 صفحه ی ابتدایی را که خواندم، متوجه شدم با کتابی، پر جزئیات مواجه هستم.
ویکتور هوگو نویسنده ای است که برای وصل کردن دو شخص به هم و نشان دادن روابط بین دو فرد، شروع به گفتن حادثه ای در صد صفحه می کند. اوایل تمام این صفحات، همانند یک علامت سوال بزرگ در ذهنم بودند؛ ولی وقتی فصل را به پایان می رساندم، از این همه توصیف و ذکر جزئیات لذت می بردم. بی شک ویکتور هوگو در این کتاب علاوه بر نوشتن و روایت زندگی این اشخاص، اطلاعات و دانش خود را نیز ارائه می دهد.
سیر تغییرات ژان والژان، چه ظاهری و چه باطنی، به گونه ای است که خواننده بدون تردید به او علاقه مند می شود و در تمامی حوادث می خواهد مدافع او باشد. ذات او به گونه ای تغییر می کند که به سان مسیح در می آید. به راستی این چنین تغییری امکان پذیر است؟ که فردی محکوم، به فردی مهربان و فداکار تبدیل شود؟ فردی که به دشمن خود نیز محبت می کند!
و یا تغییری که در ژاور به وجود آمد، تغییری که آن را تاب نیاورد!
حقیقتا تمام شخصیت ها سیر تغییراتی را اندک اندک، گاه نهان و گاه ملموس طی می کنند.
کوزت را شاید بتوان شخصیت اصلی نامید که ژان والژان، فرستاده شده بود تا او را نجات دهد و زندگی او را از هیچ به همه چیز بدل کند.
با خواندن تاریخ ها و اسامی و جنگ های فرانسه، به خواندن تاریخ فرانسه مشتاق شدم و البته فکر می کنم که قبل از خواندن این کتاب و یا در حین خواندن آن، جست و جویی درباره ی فرانسه، خالی از لطف نیست.
        

1

پری

پری

1403/9/30

          بعد از ده سال دوباره "غرور و تعصب " را خواندم و این بار با ترجمه‌ای دیگر. 
بار اولی که این کتاب را خواندم درست مثل بیشتر کسانی بودم که تا نام این کتاب را می‌شنوند خم به ابرو می‌آورند و نظرات منفی می‌دهند! آن روزها تازه "جین ایر" را خوانده بودم و مدام دو کتاب را باهم مقایسه می‌کردم و از سکون این کتاب در تعجب بودم. اینکه خانواده‌ها هر روز برنامه‌‌ی نوشیدن چای دارند و یا در جشن‌های مداوم اخبار ازدواج دختران همسایه را نقد و بررسی کنند، برایم دور از انتظار بود.
حال این بار کتاب را با نگاه دیگری خواندم و این بار مقدمه‌ی پر بار مترجم و بیان اهمیت کتاب و درک طنز داستان موجب شد این بار "غرور و تعصب" را دوست داشته باشم.
در روز و شب های پاییزی برای دوری از مشغله، پناه بردم به دنیای آرام این کتاب.
بی فکری خانم بنت، سبک‌سری لیدیا، وقاحت لیدی کاترین و پررویی آقای کالینز حرص درآرترین قسمت داستان بود و الحق که واژه ی دیگری در خور، همچون حرص درآر پیدا نمی‌کنم. البته که همانند همه‌ی عاشقان غرور و تعصب، شخصیت مورد علاقه‌ام آقای دارسی بود.
در عجبم که فقط کلیتی از داستان را به خاطر داشتم و این بار با خوانش دوباره چقدر همراه داستان بودم و لذت بردم.
        

20

پری

پری

1403/9/21

          [آتش بدونِ دود نمی شود ،جوان، بدون گناه]
آتش بدون دود، کتابی سرشار از عشق و نفرت و گریه و خنده و و شادی و غم است.عشق این کتاب متفاوت است. عشقی که گاهی همراه با غرور و خشونت است.عشق به وطن،عشق به صحرا،عشق به خدا،عشق به فرزند ،همسر و ...
در کتاب اول شاهد افسانه ها و گذشته های دور هستیم.انقدر همه چیز منظم روایت میشه که خواننده قدم به قدم با شخصیت های داستان زندگی میکنه،زخم می خورده،کشته میشه و دوباره متولد میشه. 
با یک نگاه به جلد کتاب می توان فهمید داستان درباره ی ترکمن هاست و انقدر توصیفات قشنگ هست که می تونی شب های پرستاره ی صحرا رو ببینی.صدای سکوت صحرا رو بشنوی و عطر نان تازه رو استشمام کنی.
در کتاب های اول شاهد جنگ های قبیله ای هستیم و کم کم شخصیت اصلی داستان وارد میشه و دغدغه ی قهرمان های داستان یکپارچگی و وحدت صحرا میشه و کم کم این مبارزه ها از مرز صحرا خارج میشه و به کشور میرسه.
زمان داستان دوران پهلوی هست.درباره ی اقدامات رضاخان علیه ترکمن ها گفته میشه و به دوران محمدرضا پهلوی میرسه.به قیام ۱۵خرداد ،کودتای ۲۸مرداد و... اشاره میشه و پایان کتاب اوایل دهه ی پنجاه هست.
نادر ابراهیمی بارها و بارها ذکر می کنه که :" "آتش بدون دود " گزارشی صد در صد مستند از زندگی مردم صحرا نیست؛بلکه داستانی‌ست مایه گرفته از زندگی پرشور و دلیرانه ،مومنانه و دردمندانه ی مردم صحرا.
... عین واقعیت نیست،تاریخ نیست،شرح وقایع و روزشمار نیست،فقط داستان است."
در یادداشت های پایانی کتاب نوشته شده که:"هیچ کس بر مرگ فرزند خویش آنقدر نگریسته است که من بر سطرسطر این کتاب گریستم."و در ادامه می نویسد که همه ی تلاش نویسنده بر این بوده که هیجان جانشین کنجکاوی نشود و به همین دلیل بارها فصل های بلند را ساده تر نوشتند.
        

2