یادداشت‌های پری (14)

پری

پری

1403/9/30

          بعد از ده سال دوباره "غرور و تعصب " را خواندم و این بار با ترجمه‌ای دیگر. 
بار اولی که این کتاب را خواندم درست مثل بیشتر کسانی بودم که تا نام این کتاب را می‌شنوند خم به ابرو می‌آورند و نظرات منفی می‌دهند! آن روزها تازه "جین ایر" را خوانده بودم و مدام دو کتاب را باهم مقایسه می‌کردم و از سکون این کتاب در تعجب بودم. اینکه خانواده‌ها هر روز برنامه‌‌ی نوشیدن چای دارند و یا در جشن‌های مداوم اخبار ازدواج دختران همسایه را نقد و بررسی کنند، برایم دور از انتظار بود.
حال این بار کتاب را با نگاه دیگری خواندم و این بار مقدمه‌ی پر بار مترجم و بیان اهمیت کتاب و درک طنز داستان موجب شد این بار "غرور و تعصب" را دوست داشته باشم.
در روز و شب های پاییزی برای دوری از مشغله، پناه بردم به دنیای آرام این کتاب.
بی فکری خانم بنت، سبک‌سری لیدیا، وقاحت لیدی کاترین و پررویی آقای کالینز حرص درآرترین قسمت داستان بود و الحق که واژه ی دیگری در خور، همچون حرص درآر پیدا نمی‌کنم. البته که همانند همه‌ی عاشقان غرور و تعصب، شخصیت مورد علاقه‌ام آقای دارسی بود.
در عجبم که فقط کلیتی از داستان را به خاطر داشتم و این بار با خوانش دوباره چقدر همراه داستان بودم و لذت بردم.
        

20

پری

پری

1403/9/21

          [آتش بدونِ دود نمی شود ،جوان، بدون گناه]
آتش بدون دود، کتابی سرشار از عشق و نفرت و گریه و خنده و و شادی و غم است.عشق این کتاب متفاوت است. عشقی که گاهی همراه با غرور و خشونت است.عشق به وطن،عشق به صحرا،عشق به خدا،عشق به فرزند ،همسر و ...
در کتاب اول شاهد افسانه ها و گذشته های دور هستیم.انقدر همه چیز منظم روایت میشه که خواننده قدم به قدم با شخصیت های داستان زندگی میکنه،زخم می خورده،کشته میشه و دوباره متولد میشه. 
با یک نگاه به جلد کتاب می توان فهمید داستان درباره ی ترکمن هاست و انقدر توصیفات قشنگ هست که می تونی شب های پرستاره ی صحرا رو ببینی.صدای سکوت صحرا رو بشنوی و عطر نان تازه رو استشمام کنی.
در کتاب های اول شاهد جنگ های قبیله ای هستیم و کم کم شخصیت اصلی داستان وارد میشه و دغدغه ی قهرمان های داستان یکپارچگی و وحدت صحرا میشه و کم کم این مبارزه ها از مرز صحرا خارج میشه و به کشور میرسه.
زمان داستان دوران پهلوی هست.درباره ی اقدامات رضاخان علیه ترکمن ها گفته میشه و به دوران محمدرضا پهلوی میرسه.به قیام ۱۵خرداد ،کودتای ۲۸مرداد و... اشاره میشه و پایان کتاب اوایل دهه ی پنجاه هست.
نادر ابراهیمی بارها و بارها ذکر می کنه که :" "آتش بدون دود " گزارشی صد در صد مستند از زندگی مردم صحرا نیست؛بلکه داستانی‌ست مایه گرفته از زندگی پرشور و دلیرانه ،مومنانه و دردمندانه ی مردم صحرا.
... عین واقعیت نیست،تاریخ نیست،شرح وقایع و روزشمار نیست،فقط داستان است."
در یادداشت های پایانی کتاب نوشته شده که:"هیچ کس بر مرگ فرزند خویش آنقدر نگریسته است که من بر سطرسطر این کتاب گریستم."و در ادامه می نویسد که همه ی تلاش نویسنده بر این بوده که هیجان جانشین کنجکاوی نشود و به همین دلیل بارها فصل های بلند را ساده تر نوشتند.
        

2

پری

پری

1403/9/21

          اولین باری بود که داشتم از آثار محمود دولت آبادی می خوندم و اوایل ،خوندن  برام سخت بود و همش می ترسیدم که از خرید این کتاب پشیمون بشم ولی کلیدر اون کتابی بود که تونستم پنج ماه باهاش زندگی کنم .الان به این فکر می کنم که چطور یه نویسنده می تونه به اندازه ی ده جلد کلمه ها رو طوری کنار هم بذاره که آدم هر لحظه تشنه تر بشه برای رسیدن به پایان.
یک جاهایی از داستان انقدر کلمات خوب کنار هم چیده شدن که حس می کنی یک شعر یا یک نیایش رو می خونی و طوری کلمات مترادف و هم آهنگ کنار هم چیده شدند که فقط می خونی و از موسیقی و ریتم جملات لذت می بری .توصیف های کتاب طوری هست که می تونی کاملا فضا رو مجسم کنی و انقدر یک مکان یا یک شخص خوب توصیف شده که حس می کنی شاهد یک فیلم هستی و شخصیت ها رو می شناسی!
داستان از دختری به نام مارال شروع میشه و همین طور به شخصیت ها اضافه میشه و درباره ی اون ها توضیح داده میشه به طوری که تا جلد سوم برام مشخص نبود که شخصیت اصلی داستان کی هست؟!جلد چهارم روان ترین جلد این مجموعه بود و از جلد پنجم_ششم مشخص میشه که شخصیت اصلی گل محمد هست. یه جاهایی از داستان به نظرم گل محمد شبیه رابین هود بود با این تفاوت که اوایل نمی دونست برای چی داره می جنگه ولی از یه جایی به بعد خودش رو پیدا کرد و یه جا میگه که هدف من زندگانی هست.
داستان درباره ی یک خانواده ی کرد ایرانی است که به خراسان کوچ کردن و داستان متاثر ار فضای سیاسی ایران بعد از جنگ جهانی دوم هست.زمان روایت داستان سال های ۱۳۲۵تا ۲۷ هست.
کتاب بی نقص نیست ولی خوبی ها به بدی ها می چربه و هر جا که از ادامه دادن خسته میشی نویسنده مُشتش رو باز می کنه و یه چیز جدید برای جذابیت داستان رو می کنه .
یه جا خوندم که دولت آبادی این داستان واقعی رو از پدرش شنیده بوده و همراه با تخیل خودش داستانی می نویسه که تهش میشه این چیزی که ما می خونیم،داستانی که نتیجه ی سال ها زحمت هست.
برای همه شخصیت ها دلم تنگ میشه،از همه بیشتر دلتنگ اون صفحاتی هستم که چگور نواختن بیگ محمد رو توصیف می کرد یا از نماز خوندن های بعد از مستی نادعلی می گفت.
        

25

پری

پری

1403/9/15

          شوهر آهو خانم
خواندن این کتاب شبیه یک نمودار سینوسی است. بعضی صفحات کسل‌کننده و بعضی صفحات پرماجراست.
سید میران سرابی در پیری همراه با زن و چهار فرزندش، فیلش یاد هندوستان می‌کند و عاشق همای ۲۱ ساله می‌شود. دخترک فتنه، زندگی را بر آهو سخت کرده و الحق که هر کس جای آهو باشد، نمی‌تواند از این شرارت، منطقی رفتار کند!
کتاب در زمان خودش جزء پرفروش‌ها بوده و با توجه به اینکه در نقد چندهمسری نوشته شده، ارزشمند است ولی در نظر خواننده ایراداتی که به چشم می‌آید این است که در توصیف آهو، ذکر خوبی و آرامش و صبر و پختگی او آمده است ولی بیشتر از سایر شخصیت‌ها ندانم کاری دارد. از طرفی باقی شخصیت‌ها دیالوگ‌های عاقلانه‌ای داشتند و هما گاهی صحبت‌های فیلسوفانه‌اش به چند صفحه می‌رسید!
بعضی شخصیت‌ها و اتفاقات وارد داستان می‌شدند ولی رها می‌شدند و این سوال باقی می‌ماند که فلانی چه شد؟ آخر فلان ماجرا چه اتفاقی افتاد؟
در طول داستان همان قدر که از عشق چشم و گوش بسته‌ی سید میران و کارهای هما حرص خوردم، همانقدر از سادگی آهو خشمگین شدم!
حکایت‌ها و داستان‌ها و افسانه‌هایی که در چند خط کوتاه نقل می‌شوند و به نوعی مثل هستند را بسیار دوست داشتم.
        

2

پری

پری

1403/9/15

          مهیای رقصی در برف
روایت زنان از دل زندان گولاگ
برای منی که مدت‌هاست که می‌خواهم کتاب «مجمع الجزایر گولاگ» را بخرم، دیدن اسم گولاگ بهانه‌ای شد برای خواندن این کتاب.
به یاد این افتادم که در یکی از پاورقی‌های کتاب «اتاق جیکوب»ِ ویرجینیا وولف، خواندم که در صدر جنگ‌ها مردان هستند که تصمیمات اصلی را می گیرند ولی زنان و کودکان بسیاری هستند که ناخواسته درگیر این تصمیمات و جنگ‌ها می‌شوند.
گولاگ، مهر تاییدی بر این است که انسان تا چه حد می‌تواند خوی وحشی و شیطانی داشته باشد و چه جنایاتی مرتکب شود.
گولاگ‌ها شاهدی هستند بر جنایت‌های استالین، اردوگاه‌های کار اجباری در مناطق مختلف، در شرایط طاقت‌فرسا.
مهیای رقصی در برف، داستانِ نُه زن است که تجربه‌ی گولاگ را داشته‌اند. برخی معتقدند گولاگ بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی آنهاست و اگر زندگی دوباره‌ای داشتند، می‌خواستند که گولاگ هم بخشی از زندگی دوباره‌ی آنها باشد و برخی یادآوری کار اجباری و روزگاری که گذشت هم برایشان سخت است.
آخرین بخش کتاب درباره‌ی الگا ایوینسکایا، ایرینا امیلیانووا و بوریس پاسترناک و ماجرای نوشتن «دکتر ژیواگو» است. خواندن این بخش را بسیار دوست داشتم.
        

2

پری

پری

1403/9/15

          سرگذشت دختر جوانی مبتلا به اسکیزوفرنی، با ذکر مو به موی جزئیات، مبنای نوشته شدن کتابی است که برنده‌ی پولیتزر شده است… .(متن پشت جلد)
این کتاب، رمان نیست و ذکر جزئیات پرونده‌ی سیلویا فرامکین( اسم مستعار) هست ولی به دلیل ذکر جزء به جزء حالات و احوالات کشش بسیار زیادی دارد.
فکر می‌کنم این کتاب برای پزشکان، روان‌پزشکان و روان‌شناسان جذاب‌تر باشه چون در طول کتاب، اصطلاحات پزشکی و دارویی به کار میره که اگر کسی علاقه‌ای به این موضوعات نداشته باشه، «شاید» این کتاب براش خسته‌کننده باشه.
در این کتاب هم تاثیر ژنتیک و هم تاثیر محیط بر روی زندگی فرد دیده میشه. بیشتر مطالب در دهه‌ی ۱۹۷۰ در نیویورک رخ داده و طبیعتاً امروزه شاهد پیشرفت بیشتری هستیم ولی در حین خواندن این کتاب بین دو سوال “بیمار چه گناهی دارد؟” و “خانواده چه گناهی دارند؟” در گردش بودم.
صفحه‌ی ۲۴۰ بعد از ذکر کلی اتفاقات و سختی‌ها سیلویا می‌پرسه:«یعنی توی دنیای به این بزرگی جایی برای من نیست؟» و در این لحظه یک سکوت، یک بغض فاصله میندازه تا خط بعدی!
وقتی کم کاری‌ها و خطاها و گاهاً اشتباهات عمدی دستیاران بیمارستان رو می‌خواندم این جمله‌ی خانم پلاتنیک مدام در ذهنم مرور می‌شد که «بیماران روانی بی‌پناه‌ترین هستند چرا نباید کاری کنیم که کمی از دردشون کاسته بشه؟»
        

14

پری

پری

1403/9/15

          تا حالا شده در یک مهمانی برای رهایی از سکوت و کسالت این سوال رو بپرسید:«مهم ترین کتاب سال های اخیر را نام ببرید.» ؟!
یک بار کتاب رو تا صفحه‌ی ۲۰ خوندم و بعد رهاش کردم. دفعه‌ی دوم که شروع به خوندن کردم، یه مداد دستم گرفتم و زیر جملات مهمش خط کشیدم؛ و بله این بار کتاب رو دوست داشتم.
[تجربه‌ی کتاب خواندن در بیست سالگی و چهل سالگی(و لابد شصت سالگی) تفاوت‌های ظریف و زمخت زیادی با هم دارد.]
به اینجا که رسیدم به این فکر افتادم که اگه واقعاً در چهل سالگی خیلی از کتاب ها مورد علاقه‌ام نباشن چطوره که همه‌ی شاهکارهای ادبی رو الان نخونم و چیزی برای چهل سالگی بگذارم!
اصولاً کتابی که منو وادار به سرچ بکنه و یا راهنمایی باشه برای کتاب‌های بعدی، برای من کتاب خوبیه!
[کی‌یر کگور جایی می‌گوید که دو راه برای زندگی هست: آدم می‌تواند رنج بکشد یا استاد و متخصص رنج دیگران باشد. منظور کی‌یر کگور از استاد کسی است که توانایی‌های خاص و چشمگیرش در مشاهده و تامل، او را از رنج مهیب در امان می‌دارد.]
از نشر همیشه خواندنی اطراف.
        

0