یادداشت‌های زهرا مجد (25)

          برای منی که معمولا به خواندن داستان کوتاه علاقه ندارم، کتاب چشم سگ یکی از بهترین کتاب های داستان کوتاهی بود که تا حالا خوانده ام. تلخی داستان‌ها، دغدغه‌های نویسنده و سبک نوشتاری‌اش را به شدت دوست داشتم. 
اما چند نقد کوتاه:
۱. به‌ نظرم در بعضی داستان‌ها کدهای کافی برای رمزگشایی از معنای داستان داده نمی‌شد (در عوض، در داستان اثر فوری پرنده کدها حتی اضافی بود. از جایی به بعد، معنا روشن شده بود و باز نویسنده سعی می‌کرد آن را روشن‌تر کند)
۲. برخی از داستان‌ها حول اتفاقی پیش می‌رفت که اساسا آن اتفاق به نظرم غیرمنطقی می‌آمد. مثلا داستانی که دختر را به‌خاطر خواب‌آلودگی و نشنیدن صداها به بازداشتگاه بردند و یک روز کامل برای انجام ازمایش‌ها معطل کردند، یا داستانی که مرد با آمدن پرنده به اتاقش سعی نکرد همان لحظه اول اتاق را ترک کند و حتی در فرصت آب خوردن پرنده اول دنبال تلفن می‌گشت)
۳. کارکرد حضور بعضی شخصیت‌ها در داستان‌ها برای من نامشخص بود. مثلا کارکرد حضور نیره در داستان سی کیلومتر.
۴. برخی ویژگی‌های زنان ایرانی حاضر در داستان‌ها برای من تا اندازه‌ای غیرقابل لمس بود! اینکه لاله نگاره را به خانه‌اش راه داده بود و در برابر همسرش تحسینش می‌کرد و می‌گفت شبیه الهه‌های یونان است و یا نینا که شماره نفیسه را روی یخچال زده بود و زیر آن نوشته بود نفس! به نظرم در واقعیت زنان ایرانی دید منفی‌تری نسبت به راه دادن یک زن دیگر به زندگی‌شان دارند!
۵. در داستان‌ها، روابط خارج از ازدواج و... در میان زنان و مردان افغان پررنگ بود. تردید دارم که این زنان و مردان، نماینده جامعه افغانستان به حساب می‌آیند یا نماینده قشری خاص از افغان‌های روشنفکر که دنیای نویسنده به آن نزدیک‌تر بوده است.
        

9

          🛑 سفر به گرای ۲۷۰ درجه
سفر به گرای ۲۷۰ درجه، روایتی داستانی از جنگ هشت ساله ایران و عراق است که با تصمیم ناصر برای بازگشت به جبهه آغاز می‌شود. در فصل نخست، واکنش هر یک از اعضای خانواده به تصمیم ناصر و حضور ناگهانی دوستش برای با خود بردن او به جبهه‌های جنگ را می‌خوانیم. فصل‌های بعدی، شرح سفر ناصر به جبهه، عملیات کربلای ۵، کانال ماهی و گرای ۲۷۰ درجه است. در نهایت نیز داستان با تصویری از شهر و خانه به اتمام می‌رسد.
از مهم‌ترین نقاط قوت کتاب، شرح جزئیات و تصویرسازی کامل از فضاها و رویدادها بوده است. به‌گونه‌ای که مخاطب را کاملا در فضای داستان قرار می‌دهد؛ گویا همزمان با ناصر و دوستانش صدای خمپاره‌ها را می‌شنود و بوی زهم ماهی‌های مرده را استشمام می‌کند.
از اصلی‌ترین نقاط ضعف داستان هم می‌توان به ضعف شخصیت‌پردازی‌ها اشاره کرد. شخصیت‌های داستان همچون پدر ناصر و خود او به‌خوبی پرداخته‌ نشده‌اند و هم‌ذات‌پنداری مخاطب را برنمی‌انگیزند.  داستان همچنین سوالاتی را در ذهن ایجاد می‌کند که پاسخ درستی به آنها داده نمی‌شود. به‌عنوان‌‌مثال تا پایان داستان، سن‌وسال شخصیت اصلی یا همان ناصر و نیز دلیل اصرار بسیار دوستان و فرماندهانش برای حضور او در عملیات به‌درستی قابل فهم و تشخیص نیست. اگرچه در جایی از عملیات مسئولیتی به ناصر داده می‌شود و به‌نظر می‌رسد که احتمالا دلیل اصرار برای حضور ناصر در این عملیات همین موضوع بوده است؛ اما در عمل این مسئولیت آنچنان هم خاص نیست و به‌نظر از عهده هر کس دیگری هم برمی‌آید!
توصیف دقیق وضعیت شهدا و مجروحان و حتی شرح حال مجروحی که روده‌اش از شکم بیرون زده، بسیار تلخ است؛ اما در درگیر کردن احساسات چندان موفق نیست و شاید هم نویسنده عامدانه برای آن تلاشی نکرده است.
نویسنده، تمایز چندانی میان تجاوزگر و مدافع قائل نیست و در طول کتاب یک جنگ معمولی و غیرمقدس مثل همه جنگ‌های دیگر دنیا را با تمام سیاهی‌ها و خشونت‌هایش توصیف می‌کند. در پایان کتاب نیز بلندگو یا همان رسانه را که از رزمندگان شجاع و دشمن زبون، و از جبهه حق علیه باطل سخن می‌راند، مورد نقد قرار می‌دهد. در مجموع می‌توان گفت که نویسنده دو گفتمان "جنگ" و "نه به جنگ" را در برابر گفتمان رایج "دفاع مقدس" قرار داده و با نفی گفتمان دفاع مقدس، از این دو گفتمان دفاع کرده است.
کتاب را در جمع دوست‌داشتنی حلقه مبنا خواندیم و خوانش‌ها بر "تقدس‌زدایی" کتاب از جنگ هشت ساله ایران و عراق اجماع داشت. بر خلاف نظراتی که این تقدس‌زدایی را پسندیدند و از آن تحت‌عنوان روایتی واقعی از جنگ نام بردند، من اما همچنان دوست دارم جنگ هشت‌ساله را دفاع مقدس بدانم و نه یک جنگ مثل جنگ‌های دیگر! نه طرفدار شعارزدگی هستم - و به همین دلیل بسیاری از کتاب‌های خاطرات شهدا را نمی‌پسندم - و نه موافق تقدس‌زدایی از امر مقدس هستم -که به خاطر آن این کتاب را دوست نداشتم-. برای من جنگ هشت‌ساله یک امر مقدس است که ایدئولوژی‌ها و آرمان‌های دینی نقش پررنگی در آن داشته. معتقدم نقش باورها و آرمان‌های دینی در میان رزمنده‌های دهه ۶۰ و در جنگ هشت‌ساله ایران و عراق بسیار پررنگ‌تر از آن‌چیزی بود که در این کتاب احمد دهقان آن را توصیف می‌کند؛ که اگر نبود این مقاومت هشت‌ساله در برابر دشمنی با تجهیزات جنگی چندصدبرابر شاید حاصل نمی‌شد. کتاب احمد دهقان شاید برای مخاطبی که با روایت‌های شعارزده احاطه شده، گزینه خوبی باشد تا تلخی‌های جنگ را هم به او بچشاند؛ اما آن را به نوجوانان و به نسل جدیدی که از ارتباط بی‌واسطه با رزمندگان محرومند، توصیه نمی‌کنم. توصیه نمی‌کنم چون با آرمان‌زدایی و ایدئولوژی‌زدایی از ذهن نوجوانان و نسل جدید مخالفم. هنوز هم که هنوز است اگر بخواهم کتابی مرتبط با جنگ و حال و هوای آن و سرشار از شیرینی‌های اردوگاه و سختی‌های عملیات‌ها و به دور از شعارزدگی، به نسل جدید معرفی کنم بدون شک آن کتاب "نه آبی نه خاکی" خواهد بود.
#حلقه_کتاب‌خوانی_مبنا
        

16

          تصور کنید که در یک روز صبح، با برادر دوست‌داشتنی‌تان دعوا کرده‌اید. بعد از آن، درخواست او برای بردن دوچرخه‌اش به خانه را رد کرده‌اید؛ با او خداحافظی نکرده‌اید و پشت‌تان را به او کرده و با حالت قهر از هم جدا شده‌اید. و درست در همان روز برادرتان که به ناچار با دوچرخه راهی خانه دوستش شده، در مسیر دچار حادثه می‌شود. 
نگران نباشید! چیزی از داستان کتاب لو نرفته است. این تازه آغاز کتاب "میک هارته این جا بود"  است. قرار است در طول داستان با فیبی همراه شوید و همراه با او برای از دست دادن برادرش سوگواری کنید. 

اگرچه داستان بر موضوع تلخی دست گذاشته؛ پایان‌بندی کتاب آرامش‌بخش و در عین حال جذاب است. در پایان داستان با یک پند اخلاقی و توصیه ایمنی مواجه می‌شویم و این احساس به مخاطب منتقل می‌شود که تمام داستان صرفا برای ارائه آن پند و توصیه بیان شده است. با این حال، این احساس به هیچ وجه آزاردهنده نیست! چراکه نویسنده برای ارائه مقصود خود، در طول کتاب با ظرافت و هنرمندی از روایت جذاب و توصیفات دقیق بهره گرفت است.
پی نوشت: کاش اگر می‌خواهیم در داستان‌هایمان پند و اندرز بگنجانیم، از نویسنده این کتاب یاد بگیریم!
        

2

          🛑 نه آبی نه خاکی
اعتراف میکنم که چیزی از تاریخ هشت سال دفاع مقدس و عملیات هایش نمی‌دانم!
کوچک تر که بودم، چند بازی کارتی داشتیم. یکی از بازی ها درباره نماز بود. روی هر کارت اسم یک نماز و توضیحات مربوط به آن نوشته شده بود. اگر کارت هایی با تعداد قنوت بیشتر، یا تعداد سوره بیشتر یا سجده بیشتر و امثالهم در اختیار یک بازیکن قرار می‌گرفت احتمال برنده شدنش در بازی، بالا می‌رفت. چند بار که بازی میکردی، دستت می آمد که هر کدام از نمازها چند رکعت و چند سوره و چند قنوت و چند رکوع و سجود دارند. 
یک بازی دیگر هم داشتیم که درباره دفاع مقدس بود. کارت ها بر اساس عملیات های مختلف بود و منطقه عملیاتی و شعار هر عملیات و امثالهم در آن ذکر شده بود. بر خلاف بازی نماز، شرط شروع این بازی این بود که همان ابتدای کار باید همه توضیحات مربوط به هر عملیات را حفظ میکردی. یادم هست که حتی یک بار هم این بازی را انجام ندادیم و افتاد در گوشه ای در قفسه اسباب بازی ها. 
بزرگ تر که شدم، از کتابخانه دانشگاه یکی دو کتاب مرتبط با دفاع مقدس را امانت گرفتم. هیچ کدام جذبم نکرد. کتاب ها را نیمه رها نکردم. تا به آخر خواندم؛ اما چیزی از آنها در ذهنم باقی نمانده و هنوز هم که هنوز است می‌گویم چیزی از تاریخ دفاع مقدس و عملیات هایش نمی‌دانم. 
بعدها از ادبیات پایداری زیاد خواندم. اما دیگر سراغ داستان های جبهه نرفتم. خاطرات و زندگی نامه های شهدا از زبان همسران‌شان و شرح فداکاری هایشان را می‌خواندم و بس.
تا یادم نرفته این را هم بگویم که روزگاری یک سریال کره ای میدیدم به اسم عاشقان ماه. سریال که تمام شد اولین کاری که کردم جستجو در گوگل بود. میخواستم بدانم آخر و عاقبت سلسله گوریو چه شد و کلی اطلاعات از چند و چون این سلسله و شاهزاده هایش ‌کسب کردم! با دوستانم که حرف میزنم جالب این بود که آنها هم به محض تمام کردن سریال، همین جستجوها را انجام داده بودند!
همه این مقدمه چینی ها را کردم که برسم به کتاب "نه آبی نه خاکی"! کتابی که همین دیشب تمامش کردم و همین که تمام شد خیلی سریع کلیدواژه "عملیات هورالعظیم" را گوگل کردم تا در مورد آن عملیات و عاقبتش بیشتر بدانم. بعد به خودم آمدم و دیدم نیم ساعتی هست که دارم از خیبر و کربلای ۵ می‌خوانم و بعد تازه یادم آمد که از تاریخ دفاع مقدس و شرح عملیات هایش چیزی نمی‌دانستم!
"نه آبی نه خاکی" با همه تلخی اش کتاب شیرینی بود و این از هنر نویسنده بود. مفاهیم بلندی داشت و اخلاص را خوب تعریف میکرد. از آن کتاب هایی بود که کنار گذاشتنش برایم سخت بود و دوست داشتم زودتر ادامه اش را بخوانم. چیزی که در کتاب های مشابهش تجربه نکرده بودم. با همه خوبی هایی که داشت، به نظرم یک جای کارش میلنگید که نفهمیدم چرا! اما برای من آن طور که باید با احساساتم بازی نکرد! تلخ ترین صحنه ها را توصیف می‌کرد و رد میشد و من هم همراهش رد میشدم و نمیفهمیدم چرا گریه نمیشوم از آن همه تلخی و غریبی و غصه. نمی‌دانم. شاید عیب از من بود. اما هر چه بود، به صراحت می‌گویم که برای من تا اینجا بهترین کتاب از میان نمونه های مشابهی بود که به وقایع و خاطرات شهدا از دفاع مقدس و عملیات هایش می‌پردازد.
        

6